چرا زنان؟

حیرت انگیز است اما باور کنیم نبردهای خیابانی دختران در خیزش ماههای اخیرا را! دخترانی که شراره های خشم چشمانشان آتش به بنیادهای جمهوری اسلامی می زند. دخترانی که با کوله پشتی های پر از سنگ به خیابان می آیند. دخترانی که پس از جنگ و گریز با اراذل و اوباش بسیجی و لباس شخصی و سپاه ممکنست شب به خانه بازنگردند. دخترانی که سنگر می بندند. دخترانی که می خواهند مردم را رهبری کنند. دخترانی که تصاویر مخابره شده شان در دل مردم جهان شجاعت کاشت. دلاوران بی باکی که بسیاری از تظاهر کنندگان را شگفت زده و ناباوران را بهت زده می کند. هنوز برای خیلی از ناباوران قبول کردن این که اینان طلایه دارانند سخت و ناراحت کننده است.

اینان رای دهندگان عصبانی نیستند. اینان شورشی های نظام جمهوری اسلامی اند. اما چرا احساسات ضد رژیمی اینان چنین شعله ور است. چرا با حرارت و حس نفرتی ویژه علیه این نظام می جنگند؟ زیرا بردگان ویژه ی این نظام اند. جمهوری اسلامی زنان را برده ی بردگان کرده است. آنان را نقطه دریافت همه ی مظالم و زشتی های این نظام کرده است. همه ی ستم هائی که به دیگر اقشار وارد می شود به اینان یکجا وارد می شود.

اینان بردگانی هستند  که سی سال با سنگسار و شلاق و گشت ثارالله، «امر به معروف» شده بودند.

این روزها حکایت شکنجه گاه های کهریزک و اوین و شاهپور صفحات روزنامه های جهان را نیز مزین کرده است. جوانانی که زنده از این سیاهچال ها بیرون آمده اند بیمار و افسرده اند و برخی نیز دست به خودکشی زده اند. شاید این وقایع دهشتناک به کمک کند که بالاخره همه بفهمند که چرا آمار خودکشی در میان زنان چند برابر خودکشی در میان مردان است. چرا دختران ایلام خود را می سوزانند و در شیراز خود را به دار می کشند. شکنجه‌ی سیاسی در ذات جمهوری اسلامی است. اما شکنجه و تجاوز محدود به زندان و به زندانی سیاسی نبوده است. سی سال است که قانون جمهوری اسلامی (که طبق نص صریح قانون اساسی، از شریعت سرچشمه گرفته و این امر غیر قابل تغییر است)  حق تجاوز، کتک، قتل، و اعمال انواع خشونت های دیگر را به مردان داده است.

سی سال است که قانون شریعت استفاده از تنبیه و شکنجه علیه زنان و حتا قتل ناموسی را وارد هر خانواده کرده است. اما هدف این کار محدود به خانواده و حفظ «کیان» مرد و اسلام در خانواده نبوده است. همانطور که هدف جمهوری اسلامی از شکنجه و تجاوز به زندانی سیاسی فقط درهم شکستن فرد زندانی سیاسی نیست و مطیع و رام کردن کل جامعه را مد نظر دارد؛ سرکوب زنان نیز اهرمی قوی برای کنترل امنیتی جامعه و رام و مطیع کردن اهالی بوده است. باید گفت که در سی سال گذشته زنان بیشترین بار مظالم این نظام و بیشترین بار مقابله با منحط ترین و کریه ترین جنبه های ضد مردمی این نظام را بدوش کشیده اند.

برای همین اکثر زنانی که مانند سیل مذاب به خیابان ها سرازیر می شوند می گویند: سی سال شکنجه و سرکوب زنان بس است! با این وصف هنوز هستند کسانی که هراسان در گوش این  شورشگران موعظه می کنند: «اسلام در تضاد با آزادی و برابری نیست»! هنوز هستند کسانی که تحت عناوین دهان پرکن مانند «کنشگران جنبش زنان ایران» تلاش می کنند با موعظه های حقیر در وصف معجزه های «راه اصلاحات» و مضرات «راه انقلابی» جلوی انفجار خشم زنان را بگیرند. هنوز هستند امثال شیرین عبادی که در اوج جنایتکاری های جمهوری اسلامی جبونامه می گویند: سنگ در دست نگیرید! به متجاوزین خود احترام بگذارید و گل نثارشان کنید! برای حقوق زنان و لغو حجاب اجباری فریاد نزنید چون الان وقت فریاد زدن برای «رای» است! راستی که اینان بیش از اندازه به منجلاب مشروعه چیان حاکم عادت کرده اند و بوی گند آن برایشان «عطر سکرآور» شده است.

خشم زنان را باید در خدمت سرنگون کردن جمهوری اسلامی و راه افتادن یک انقلاب واقعی به حداکثر رها کنیم. این آتشفشان باید سرریز شود و با آگاهی انقلابی عجین شود تا مواد مذاب آن در سطح کنار زدن این باند حاکم و آوردن دیگرانی از همین جنس، از پای نیفتد.

این کار مستلزم آگاهی و تشکیلات است. دختران و زنان میدان پیکار باید هسته ها و محافل رزمنده ایجاد کنند. این هسته ها یا محافل می توانند و به دیگران نیز نشان دهند که زن ستیزی جزئی از سوخت و ساز جمهوری اسلامی است و در این زمینه، جمهوری اسلامی تغییر ناپذیر است! این هسته ها یا محافل می توانند با هم فکری، نقشه ریزی و طرازبندی نقشه ها و ریختن نقشه های جدید، به امواج حرکات اعتراضی زنان در جنبش انقلابی موجود تداوم بخشند و مطالبات زنان را در این جنبش همه گیر کنند. این هسته ها می توانند با دست زدن به ابتکار عمل های گوناگون مانند شعار نویسی و پخش شب نامه، مردم محل زندگی و کار و آموزش خود را از خواست های زنان مطلع کنند و حتا در شب هائی که بانگ اعتراضی مردم از پشت بام ها بلند می شود، شعارها و مطالبات زنان را، آزادی و برابری زن و مرد را طرح کنند و با تلاش مستمر این شعارها را همه گیر کنند. شعارهائی مانند:  حجاب اجباری نمی خوائیم حکومت اسلامی نمی خوائیم! مرگ بر این دولت ضد زن!

شکل گیری چنین هسته ها و محافل آگاه و رزمنده ای بسیار ضروری و عاجل است – زیرا محافل «سبز» با همکاری جریان «کمپین یک میلیون امضاء» تلاش می کنند مانع از طرح خواست های بنیادین زنان در این جنبش شوند، زیرا بنا به استدلال عوامفریبانه و سازشکارانه شان: « اکنون زمان طرح خواست های کلان است»! ما باید قطب قدرتمندی از جنبش آزادی زنان (جنبشی واقعی و نه قلابی و جعلی) ایجاد کنیم که این حقیقت را بطور انکار ناپذیر بر کرسی بنشاند که: رهائی زنان از چنگال نظام جمهوری اسلامی جزء خواست های کلان است.
 

کنار بروید و راه را بر زنان بگشائید. شگفت انگیز است اما باور کنید! اینان شورشیان پیگیر ضد نظام نابرابری و عبودیت و کهن فکری جمهوری اسلامی اند. اینان آمده اند تا روابط اجتماعی ستم گرانه و افکار سنتی و ارزش های پوسیده ی این نظام را نابود کنند و بر ویرانه های آن جامعه ای با افکار آزاد و روابط اجتماعی انسانی میان زن و مرد بنا کنند. اینان بیرق آزادی جامعه را بر دوش حمل می کنند.

ایجاد چنین هسته هایی حول انسانی ترین و رادیکال ترین خواسته های زنان و جامعه مبنی بر برابری زن و مرد، آزادی بی قید و شرط، آزادی زندانیان سیاسی و ده ها خواسته ای که سال هاست جمهوری اسلامی سرکوب می کند از نیازهای فوری و مهم انقلاب و تضمین کننده برقراری جامعه ای آزاد و برابر است.