در باره شوراها و کار شورائی

دور جدید مبازات مردم ایران بر علیه رژیم جمهوری اسلامی که برای کسب آزادی و دمکراسی از اوائل تابستان سال گذشته آغاز گشته، به لحاظ کیفی تفاوتهای چشمگیری با مبارزات مردم در دوره های گدشته در جمهوری اسلامی و دوران شاه دارد. مشخصه ویژه این دوران نه آنطور که رفرمیستها تبلیغ میکنند، عدم خشونت طلبی این مبارزات است و نه سبز و زرد و سفید بودن آن. مشخصه اصلی این جنبش میزان نسبتا بالای آگاهی اجتماعی آن و عدم رهبری پذیری آن به سبک سنتی است.
وجود طیف وسیع کارگران صنعتی با در جه بالائی از دانش و آگاهی کلاسیک و طبقاتی، میلیونها دانشجو و دانش آموز، معلم و دانشگاهی،  میلیونها  کارمند و کارکنان بخش خدمات با مدارج بالای آکادمیک که تا میزان زیادی با مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه ایران در شرائط کنونی آشنا هستند در کنار وسایل ارتباط جمعی سریع و مدرن و همچنین تجربه مبارزاتی مردم در دورانهای گذشته و حال، همگی باعث آن گشته که دیگر این جنبش براحتی تسلیم رهبری کسانی که تا دیروز خود در تحمیق و سرکوب مردم شرکت داشته و امروز از مدار قدرت خارج شده اند  نشود.
اگر اصلاح طلبان حکومتی و خارج از آن قادر نیستند این جنبش را آنطور که دلشان میخواهد رهبری کنند و دو باره آنرا به مسیر یا منجلاب نوعی از حکومت اسلامی باصطلاح قانون مدار هدایت کنند، همانطور هم سایر بخشهای اپوزسیون بورژوازی در داخل و خارج از کشور شانس زیادی برای رهبری این جنبش ندارند. جنبش مردم ایران هر چند در رابطه با طرح شعارهای دمکراتیک و طبقاتی در دوران نوجوانی به سر میبرد اما به سرعت میتواند در صورت استمرار به سوی بلوغ و شکوفائی طرح شعارها و خواسته های اساسی و طبقاتی پیش برود.
به همان میزان که این جنبش جلو میرود و رادیکال میشود و به سوی توده ای شدن و فرا گیر شدن پیش میرود، به همان میزان هم به میزان تجربه و آگاهی سیاسی آن اضافه شده و به اشکال جدیدی از سازماندهی دست مییابد. با آنکه در جریانات اعتراضات کنونی، نامی از حزب و تشکیلات مستقلی در میان نیست، اما نحوه سازماندهی حرکات توده ای اخیر نشانده آن است که تشکیلات هرمی از بالا قادر به سازماندهی توده های وسیع در شرائط دیکتاتوری و سرکوب وسیع نیست.
 با آنکه در شرائط کنونی تنها تشکلات اصلاح طلبان حکومتی  و یا محافل نزدیک به آنان تا میزان معین و محدودی از حق تشکل و آزادی بیان برخورد هستند اما دیگر تعیین کننده مسیر اصلی جنبش تنها این جریانات نیستند. جنبش دانشجوئی و جوانان، جنبش زنان و کارگران و زحمتکشان رهنمود های خود را از سران اصلاح طلب حکومتی نمیگریند. آنان مسیر حرکت خود را با توجه به خواسته ها و نیازها ی خود وبا چشم انداز نفی هرگونه دیکتاتوری و رفع ستم و استثمار جنسی و طبقاتی انتخاب میکنند. به همین خاطر است که شعارهای ابتدائی در اعتراض به تقلب انتخاباتی به سرعت رنگ میبازد و تبدیل به شعارهایی میشود که کلیت نظام را نشانه میگیرد و دانشجویان و کارگران با شعارهای آزایخواهی، صنفی و طبقاتی به میان می آیند.    
 با آنکه در دانشگاهها، تشکلات وابسته به اصلاح طلبان فعالیت دارند و تلاش میکنند ابتکار عمل را در جنبش دانشجوئی بدست بگیرند و در هر تجمع دانشجوئی به نفع آنان شعار بدهند اما واقعیت موجود جامعه باعث گشته که آنان نتوانند در همه جا اهداف خود را پیش ببرند و به سرعت زمین بازی را به دانشجویان سکولار و آزادیخواه، دمکرات و چپ بسپرند.
کارگران در سراسر ایران در حاال سازماندهی خود هستند، کارگران صنایع ماشین سازی و واحدهای متوسط و بزرگ صنعتی  و آخرین نمونه آن کارگران ذوب آهن نوعی از تشکیلات را برمیگزینند که متناسب با شرائط کنونی است، تشکیلاتی که بتواند بدون هیچ گونه موانع بوروکراتیک و با مشارکت وسیع همه اعضاء و با دادن کمترین هزینه انسانی منافع کوتاه مدت و دراز مدت اعضاء خود را تامین کند. نام این نوع از تشکل شورا است.
شورا نوعی از تشکل توده ای است که شرکت فعال و مشارکت حداکثری اعضاء و فعالین خودرا میطلبد. تشکیلاتی غیر بوروکراتیک متکی به اراده اکثریت فعالین آن که اراده خودرا نه صرفا از طریق رای گیری و انتخاب عده ای از نخبگان بلکه از طریق شرکت مستقیم فعالین خود اعمال میکند. شورا تشکلی است تاریخی که اززمان کمون پاریس و انقلاب اکتبر کارآئی و توانمندی خودرا در پیشبرد اراده اکثریت عظیم توده کار و زحمت نشان داده است.  بدون تشکلات شورائی در مسکو و لنینگراد هرگز اتقلاب اکتبر امکان پذیر نبود. تشکلات شوراهای محلی، کارمندی و کارگری نقش مهمی در جنبش سراسری مردم در سال پنجاه و هفت  بر علیه نظام دیکتاتوری سلطنتی داشتند.  اما متاسفانه بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی از میزان شرکت مردم در مسائل سیاسی و اجتماعی کاسته گشته و تمامی قدرت بعد از مدتی در دست ارتجاع حاکم متمرکز گردید.
 اما اکنون با آغاز فاز جدید مبارزه بازهم ایجاد تشکلات شورائی در دستور کار قرار گرفته است. شورای های کارگری فعلیت مجدد خودرا آغاز کرده اند. کارگران نه تنها خواهان احقاق حقوق صنفی خود هستند، بلکه میخواهند در تعیین سرنوشت آینده سیاسی خود وفرزندانشان و جامعه اشان دخالتگر باشند. از این رو آنان دیگر نه می توانند و نه میخواهند توان و اراده خود را در قالبهای تشکیلاتی که برای آنان محدودیت ایجاد میکند منسجم کنند. اگر کارگران بخواهند در تعین سرنوشت سیاسی کشور سهیم باشند بایستی بتوانند با ایجاد تشکلات سراسری در سیاستگزاری نقش بازی کنند. مسائلی نظیر گسترش اقتصادی،توازن صادرات و واردات،سیاست خارجی و داخلی،آزادیهای سیاسی و اجتماعی،آموزش و پرورش، مسکن و رفاه اجتماعی، مسائل مبرمی که کارگران و زحمتکشان بایستی در آن از طریق ایجاد تشکلات مستقل خویش فعالانه دخالتگر باشند.   
تشکل شورائی نه تنها میتواند راهگشای رشد مبارزات کارگری باشد، بلکه هسته های مقاومتی که امروزه در شهرها برای سازماندهی تظاهراتها وسایر اشکال مبارزات توده ای شکل میگیرد میتواند از این نوع تشکل که تشکلی است غیر هرمی و غیر بورکراتیک و خصلت جنبشی دارد برای سازماندهی روشنفکران و زحمتکشان استفاده کند. تشکل شورائی میتواند در جنبش دانشجوئی شکل مناسبی باشد برای سازماندهی بخش وسیعی از دانشجویان که با جریانات اسلامی وابسته به اصلاح طلبان حکومتی مرزبندی دارند و نمیخواهند به سیاهی لشکر یا حسین میرحسین گویان تبدیل شوند باشد آنان میتوانند  خودرا در تشکلات مستقل شورائی سازماندهی کنند.
تشکلات شورائی در میان فعالین چپ در خارج از کشوراکنون از مقبولیت برخوردار گشته و در دستورکارقرارگرفته است. در شرائط کنونی هنوز هم روند انشعابات در سازمانهای چپ ادامه دارد و طیف وسیعی از فعالین چپ در هیچ حزب و سازمانی متشکل نیستند. دلیل عدم وجود آنان در این تشکلات این نیست  که آنان تشکل گریز گشته اند ویا دست از اهداف و آرمانهای خود برداشته اند، بلکه علت اصلی آن میتواند آن باشد که اندیشه های تشکیلاتی حاکم بر این تشکلاتها به هیچ وجه پاسخگوی سیر تحولات سیاسی و ایدولوژیک دودهه اخیر در سطح جهانی بویژه بعد از فرو پاشی به اصطلاح اردوگاه سوسیالیسم نیستند. سازمانها و احزاب موجود بعد از هر انشعابی همچنان با همان تفکر سابق بدون آنکه جمعبندی جامعی از وضعیتی که منجر به انشعاب شده به همان شیوه سابق به روند تشکیلاتی خود ادامه میدهند تا انشعاب بعدی.
تشکل شورائی در خارج از کشور میتواند ظرفی باشد که فعالین چپ را که در احزاب متشکل نیستند و تعداد آنها نیز در قیاس با فعالین تشکیلاتی در شرائط کنونی بسیار بالا است، با فعالین تشکیلاتها پیوند دهد. تشکل شورائی میتواند محلی باشد برای باز نگری به نحوه مناسبات تشکیلاتی نیروهای چپ در خارج و داخل کشور. این نوع از تشکل اگر تداوم پیدا کند میتواند تمرینی باشد برای الگوهای بازتر و غیر بوروکراتیک تر و قابل انعطاف تر احزاب که توان جذب توده های وسیع را در خود مهیا کنند. نوعی از تشکیلات که با اندیشه سوسیالیستی که برگرداندن اراده انسان را به خویشتن خویش در راس برنامه  خود قرار داده است آشتی دهد. اساس فلسفه تشکل شورائی تاکید بربرابر دانستن همه اعضاء شورا با هم است،  ضمن آنکه شورا از نخبه پروری پرهیز میکند، از توان و استعداد هر عضو خود در جای خود بهره برده و تاش میکند که این توانها و استعداد ها را پرورش دهد.
به تشکل شورائی میتوان به عنوان پایه حکومت سوسیالیستی در آینده هم نگریست. هر چند هنوز تمامی زوایای  تشکلات شورائی به عنوان پایه حکومتی سوسیالیستی روشن نشده ولی بی شک هیچ انقلابی در آینده نمیتواند رخ بدهد بدون آنکه نحوه سازماندهی توده ها به عنوان پایه های اصلی حکومت در آن مشخص نشود. دیگر نمیتوان به عنوان دیکتاتوری پرولتاریا، دیکتاتوری حزب، کمیته مرکزی، هیئت سیاسی و یا دیکتاتوری فردی را جانشین نمود، کسانی که هنور با چنین الگو هائی بخواهند انقلاب کنند بی شک حزب ایشان به کاریکاتورهائی از حزب و خودشان به عنوان رهبرانی در ردیف قهرمان داستان سروانتس معرفی خواهند شد.  پوپولیست هائی مانند چاوز قبل از آنکه به تاریخ بپیوندد از صحنه سیاست چه مستقیما توسط توده ها ویا چه توسط کودتاگران حذف خواهند شد. تنها حکومتهائی میتوانند در آینده سر کار بمانند که مردم را نیروی اصلی محرکه تاریخ بدانند و خود بخشی از این مردم باشند.
در خاتمه بایستی اذعان کنم که  بحث راجع به تشکل شورائی و جایگاه آن در سازماندهی امر انقلابات آینده تازه در حال آغاز شدن است و این نوشته هم مقدمه کوتاهی است بر این بحث.