"زنده باد خروس"، ولی از نوع چپ!

نوید مینایی
navidminay@gmail.com

وبلاگ چپ نو نوشته ای از بهروز صفری زده است به نام " حزب انقلابی یا باشگاه سکس "  که یک نمونه جالب  از دیدگاه یک چپ سنتی با کوله باری از سنت های عقب مانده است. نویسنده این مقاله عکسی که در نشریه جوانان کمونیست٢٧٨ آمده است را دستمایه نوشته ایی پراکنده و بی سر و ته کرده است. این عکس از کسی است که روی  شکمش با رنگ نوشته است "سکس، موزیک + لنین دوستتون دارم" .بهروز صفری مینویسد:

" در مورد خود این عکس باید گفت که در هر اعتراضی هر اتفاقی می تواند بیفتد و شخصی که خودش را به این روز انداخته هیچ ارزشی برای تحلیل ندارد. آنچه مهم است تلاش برخی برای غالب نشان دادن این لمپنیسم بر جنبش است. هدفشان از مبتذل کردن جنبش چیست؟"

وقتی بهروز می گوید کسی که چنین نقاشی ای روی تنش کرده ارزش تحلیلی ندارد، در واقع می خواهد بگوید چنین کسی که روی تنش نوشته "سکس دوستت دارم"  آدمی بی ارزش است ، چرا که علنا از سکس حرف زده است و همین طور او لمپنی بیش نیست و کلا سکس خواستن و  خواستن آزادی در روابط شخصی کلا لمپنیسم است. ولی وقتی کسی که از نظر بهروز ارزش تحلیلی ندارد و حتی شاید از مارکس و لنین هم چیزی نداند، فهمیده است برای داشتن رابطه آزاد و خلاصی از شر فرهنگ عقب مانده اسلامی باید به لنین متوصل شود، یعنی چپ شدن جامعه.  یعنی جامعه فهمیده است برای خلاصی از شر اسلام باید سوسیالیسم را بخواهد. بهروز نفهمیده است "سکس" اسم رمز جنبش خلاصی فرهنگی ست. "سکس" یعنی حق داشتن آزادی در روابط شخصی بدون دخالت حکومت یا هر نهاد و هر شخصی و این در جامعه ایران خواستی کاملا رادیکال و بر حق است. اگر در عکس مورد نظر نوشته می شد "ما خواهان آزادی در روابط خود هستیم و …" آن وقت شاید بهروز تصمیم دیگری می گرفت.
ولی این پی نبردن به قضیه اتفاقی نیست چون بهروز در ادامه نوشته اش نشان می دهد از آن نوع چپ هایی ست که هنوز در اندیشه اش چپ ها باید در راه خلق ایثار کنند و کار چپ ایثار و از خود گذشتگی ست و به قول چپ های قدیم سرش را به دیوار بکوبد که فکرش را از سکس رها کند!  و هنوز علیرغم اینکه می گوید:
 " تردیدی نیست که «سکس» فی نفسه از دید هیچ بشری پدیده مذمومی نیست. اما آنجا که در کنار «لنین»، قرار می گیرد تا به عنوان چیزهایی که برای رها شدن از ارتجاع و رسیدن به آرمان سوسیالیسم لازم داریم معرفی شود، سوال برانگیز است. ".
اما با اینهمه سکس هنوز برای بهروز تابو است و در ادامه  می گوید:
 " چپ ایران علیرغم تمام اشتباهات فاحشی که داشته، همواره چپی مردمی، ساده زیست، ایثارگر بوده و عملا هم نشان داده که آنجا که بایسته است، از تنها متاع خویش یعنی «جان» نیز می گذرد. چپ به همین گرایش انسانی زنده است. "
این چپ برای ما کاملا آشناست و قبلا در ادبیات حزب کاملا نقد شده اند. البته ما ایثار و از خود گذشتگی را هیچ وقت جزء ارزش های در خود  مبارزاتی کمونیستی نمی دانیم.  چون در ابتدا خود فرد مبارز کمونیست هم انسانی ست که لایق بهترین زندگی هاست. سبک کار ما از خود گذشتگی و قهرمان بازی و ایثار نیست.  بهروز جان هر کسی از جمله کمونیست ها حق دارند در بهترین شرایط زندگی کنند و اصلا برای ایجاد چنین شرایطی مبارزه می کنیم و عاشق مبارزه و سیاست نیستیم. بلکه شخصا آرزو می کنم جامعه ایی آزاد و برابر داشته باشیم تا از کار سیاسی خلاص شوم! قطعا گذشتن از جان گرایشی انسانی نیست بهروز جان!! بر خلاف روابط آزاد که خواستی کاملا انسانی ست. هرچند که مبارزه طبقاتی و قهر طبقه حاکم به ما تحمیل میکند که برای پیروزی مجبور باشیم از خیلی چیزها بگذریم.
همان طور که گفتم بهروز نفهمیده است سکس اسم رمز جنیش خلاصی فرهنگی ست. و همین طور به خاطر تابو انگاشتن چنین مقوله ایی نمی تواند بفهمد چه پتانسیل عظیمی حول جنبش خلاصی فرهنگی نهفته است. خواستی کاملا انسانی و امروزی  برای داشتن روابط آزاد انسانی و به دور از هر گونه دخالت نیروهای دولتی و پلیسی که به واسطه حکومت اسلامی از مردم ایران سلب شده است. این نوشته بهروز صفری من را به یاد تکه فیلم "زنده باد خروس" از یک آخوند عقب افتاده می اندازد که خواست سکس و رابطه جنسی را به حیوانات نسبت می داد. نمی دانم بهروز این فیلم را دیده است یا نه!
 اگر از بهروز بپرسی رابطه جنسی در جامعه سوسیالیستی مورد نظر او چگونه است چه جوابی می دهد؟  به نظر من به جز رابطه ایی آزاد و برابر به دور از هرگونه سنت های عقب مانده مذهبی، کاملا شخصی که هیچ نهادی حق دخالت در آن را ندارد نیست. ولی حالا نباید حرفش را زد؟!
بهروز در اواسط نوشته اش چند سوال از حزب کمونیست کارگری مطرح کرده است که جالب هستند و من اینجا سوالات را می آورم ولی جواب های احتمالی را به دیگران واگذار می کنم!
" 1-      شما که هدفتان کسب قدرت سیاسی است، با چه روشی می خواهید به این هدف برسید؟
۲-      اگر «انقلاب» مد نظر شماست، چه کسی باید انقلاب کند؟
۳-   آن کسی که باید انقلاب کند چه ملاک های ارزشی باید داشته باشد؟ فلسفه اخلاقی او برای «از جان گذشتن چیست؟» آیا سکس می تواند انگیزه ای برای چنین فردی باشد؟
۴-   شما که مدعی هستید تمام بار مبارزات درون کشور بر دوش حزب کمونیست کارگری است آنچنان که فقط به خاطر تبلیغات این حزب است که «فلان جمع دوم خردادی-فمینیستی کمپین ضد سنگسار راه می اندازد»، چرا هیچ اثری از اعضای بی شمار شما در داخل کشور نیست؟ چرا هیچ زندانی سیاسی حتی «منتسب» به حزب کمونیست کارگری وجود ندارد؟
۵-      کدام یک از شما یا هوادارنتان حاضرید برای توده های مردم زندان و شکنجه اعدام بشوید؟
۶-   از نظر شما «فداکاری» و «ایثار» آیا معنایی دارد؟ چه کسانی باید ایثار کنند؟ تبلیغ سکس و «ایثار برای انقلاب» چگونه با هم سازگارند؟"

در انتها بهروز شدت کینه اش از حزب کمونیست کارگری با کینه اش از سکس را در این جمله تلفیق کرده است:
" شاید
رهبران ح.ک.ک انتظار دارند جوانانی که سکس را دوست دارند (بخاطر شدت علاقه به سکس) به آنها بپیوندند و حزب با اتکا به آنان «قدرت سیاسی» را «کسب» کند!!! "
اینجا دیگر بهروز دارد از آن آخوند "زنده باد خروس" هم جلو میزند و مثل تبلیغات صدا و سیما  راجع به حزب حرف میزند. اشتباه نشود. بهروز حتما آدم چپ و شریف و "ایثارگر" ی است، ولی هنوز چیزهایی دارد که او را به جنبشی که آن آخوند و دولتش از آن آمده است، وصل میکند.
در جای دیگر این قسمت از نوشته اش معلوم نیست چطور بهروز تصمیم گرفته است حزب کمونیست کارگری را به لیبرالیسم متهم کند و بگوید:
 " این سوال را که چگونه فردگرایی افراطی را می توان با انقلابی گری تلفیق کرد، باید رهبران حزب کمونیست کارگری پاسخ دهند. در قرن بیستم جریانات چپگرای بسیاری وجود داشتند که با اتخاذ مواضع جمعگرایانه افراطی، چیزی به عنوان فرد را در جامعه قبول نداشتند، هر چه بود جمع بود و نیازهای جمع. این موضع طبیعتا غلط بود و حاصل آن هم سرانجام کره شمالی و کوبا از آب درآمد. اما رویکرد فردگرایانه افراطی هیچگاه موضع سوسیالیستها نبوده است. این رویکرد یک موضع لیبرالی است که به اولویت قائل شدن برای ارزشهای فردی معتقد است. هدف از کنش سیاسی نیز در این رویکرد، برای رسیدن به خواسته های فردی کنشگر است. چنین است که یک لیبرال هرگز به «ایثار برای توده ها» معتقد نیست. فرض بنیادی لیبرالیسم این است که اگر هر فرد به دنبال خواسته های شخصی خویش برود، جامعه به سمت تکامل حرکت خواهد کرد."
 بازهم این "ایثار" اینجا سرو کله اش پیداشد. ولی این چه ربطی به کمونیسم دارد؟ تا آنجا که به نقد لیبرالیسم برمیگردد و این ماجرای فرد گرایی، بهروز را به دو متن رجوع میدهم که بخواند و حزب ما را بیشتر بشناسد. یکی "مارکسیسم و جهان امروز" و دیگری "دمکراسی، تعابیر و  واقعیت ها". هردو اینها در سایت منصور حکمت هست.
بهروز در ادامه نوشته اش به تکرار مکررات نازلی  پرداخته است که اصلا ارزش نقد و بررسی را ندارد. تکرار همان حرف هایی که می گوید، حزب کمونیست کارگری هیچ کاره است و می خواهد همه مبارزات را به نام خود ثبت کند کاری که حزب توده هم نکرد علیرغم سهم بزرگی که در اعتراضات داشت. این را جامعه و تاثیر ما بر مبارزات و اعتراضات نشان می دهد. ولی اگر ما هیچی نیستیم پس عصبانیت بهروز از چیست؟ خوب بگذار به حال خود خوش باشیم بهروز جان! بگذار در توهم خود بمانیم و شما که هنوز سکس خواستن جوانان را لمپنیسم می دانید و سکس را تابو، رهبری جوانان امروز جامعه را به دست بگیرید. موفق باشید.

در حاشیه
نوید جان ایکاش این مطلب تو را زودتر دیده بودم و شانس خواندن مطلب دوستمان بهروز صفری را پیدا میکردم.  شاید بهتر این بود که کل مطلب را می آوردیم و مشروحا جواب میدادیم. ما در شماره ۲۷۷ آن عکس را بعنوان هدیه سال نو به خوانندگان چاپ کردیم و  خواستیم که خوانندگان نظر بدهند. بهروز نقد و اعتراض خود را بیان کرده و درست تر این بود که کل مطلب را میاوردیم. بازهم میگویم که مطلب او را نخوانده ام. در هر حال اینجا یکبار دیگر از خوانندگان  میخواهیم که در مورد آن عکس که اینجا مجددا چاپ کرده ایم اظهار نظر کنند.
 از میان نقل هایی که تو آورده ای به نظر میرسد که بهروز پرچم چپ سنتی و  مردسالار و  نیمه مذهبی را بروشنی بلند کرده است. حرفهای او مرا بیشتر یاد رفسنجانی می اندازد که به همین جوانهایی که دارند جمهوری اسلامی را می اندازند "سوسول" گفته بود.  ولی یک ایراد هم به نوشته تو دارم نوید جان. آن جوان روی شکمش نوشته بود: "سکس، موزیک + لنین، دوستتان دارم". خب سوال من این است که پس موزیک کجا رفت؟ به نظر من کل سکس و موزیک بخوبی دارد تمایل طبیعی و وسیع جوانان امروز ایران و جنبش خلاصی فرهنگی شان را نشان میدهد و نه فقط سکس. سکس و موزیک یعنی شادی و سرحالی و آقا بالا سرنداشتن و آزاد زندگی کردن. و چه جور میشود اینرا بدست آورد؟ با لنین!
در ضمن بد نیست عجالتا چند نکته کوتاه در مورد  سوالات بهروز بگویم. ما چه جور قدرت را میگیریم؟ خب اساسا با اتکاء به نیروی طبقه مان و همه مردم آزادیخواهی که خواهان تغییر این وضع هستند. اتفاقا همان جوانهایی که خواهان آزادی و رهایی و شادی هستند و تحقق آنرا به لنین و کمونیسم گره میزنند، دقیقا همانها هستند که مورد خطاب ما هستند و ما حزبمان را حزب کارگران و زنان و اینجور جوانها می دانیم. بهروز که دنبال اعضای بی شمار ما میگردد و پیدا نمی کند خوبست پیش خود فکر کند چه تعداد مثل آن جوان دنبال شادی و رهایی و زندگی مدرن و بی دغدغه هستند و راهش را لنین میدانند؟ اینگونه افراد همه اعضای بالقوه ما هستند.
یک نکته را هم بیشتر تصریح کنم ما قبلا در این نشریه نوشتیم که چپ دانشگاه نسبت به جنبش خلاصی فرهنگی جوانان بیگانه است و به سیاسی کارهای سنتی، و از لحاظ افق و سبک کار بیشتر  به جنبش ملی اسلامی و  امثال تحکیم وحدتی ها نزدیکتر است تا به توده جوان امروز ایران (به بحث های ۱۶ آذر از نوع دیگر رجوع کنید.) حالا بهروز نشان داده است که ما چقدر درست میگفتیم. نفرت او از آن عکس را چه طور می توان توضیح داد؟
امیدوارم بشود این مطالب را در فرصتی دیگر مشروحا مورد بحث قرار داد.
مصطفی صابر.