اعدام "صدام حسین" و بازتاب های در حول و حوش آن

شباهنگ راد : در تاریخ ۵ دی ماه ۱۳۸۵ – برابر با ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶ -، جنایتکاری توسط جتایتکارانی دیگر بدار آویخته شد. روشن است که"صدام حسین" در طول حاکمیت اش بمانند همه ی جانیان بشریت و سودمندان، مرتکب جنایات بسیار فجیعی گردیده است. جنایاتی که حاصل سودجویانه نظام های طبقاتی است که با جنگ و خونریزی و با استثمار و دربدری محرومان توأم می گردد. چه کسی است که امروزه می تواند چشمان خود را بر روی واقعیات دردناکِ عراق کنونی به بندد و آنرا در زرورق "دموکراسی" و "آزادی" بعد از حکومت "صدام حسین" به پیچد؟ چه کسی است که امروزه می تواند زندگی میلیون ها انسانی که توسط اشغالگران و دارودسته های رنگارنگ شان، به قهقرائی کامل کشانده شده است را نا دیده گیرد و بخواهد آنها را به پای "تمدن بشریت" بنویسد؟

تبلیغات چیان نظام های امپریالیستی علیرغم رو شدن نیت و ماهیت کثیف زورمداران در تلاش اند تا جنگ براه افتاده ی کنونی و اشغال عراق توسط جانیان جهانی را به پای خواسته های مردمی واریز نمایند و بدروغ اینگونه جلوه دهند که هدف سرمایه داران و امپریالیست ها نجات مردم عراق, در زنجیر، از شر رژیم دیکتاتوری همچون "صدام" می باشد. امّا در همان روزهای آغازین برای همه ی آزادیخواهان آشکار گردیده است که چنین لشکرکشی ها و جایگزینی هایی در دستگاه های حکومتی در خدمت به حقوق پایمال شده ی کارگران و زحمت کشان عراقی سازمان نیافته است و هدف، تعریف و بازنگری مجدد نظام های سرمایه داری، تحت عنوان برقراری "نظم نوین جهانی" می باشد. در بستر چنین حقایقی جنگ در عراق آغاز و شعله های آن روز به روز گسترده تر و ابعاد بسیار دهشتناک تری بخود گرفته است. جاینان بشریت زیر ساخت ها و شیرازه ی مملکتی را از هم پاشانده اند تا بزعم خویش با به زیر کشاندن استبداد، صلح را جایگزین آن نمایند!! خون و آتش از زمان اشغال، سرتاسر جامعه ی عراق را در نوردیده است و سخن گفتن از امنیت و آسایش، گزافه گوئی ای بیش نیست. همه در بند اند و نداری و بلبشو در این مملکت بگونه ی غیر قابل تصوری حاکم گردیده است. اینها هدایایی است که سرمایه داران جهانی بهمراه مزدوران شان برای مردم رنج دیده، بسته بندی نموده اند. "صدام" در چنین شرایطی توسط اشغالگران دستگیر، زندانی و با دست چین نمودن اتهامات اش در دادگاه های مضحک و فرمایشی، مورد محاکمه قرار می گیرد و در پایان بدار آویخته می شود.

آشکار است که "صدام حسین" در دادگاه مصلح و منصف مورد محاکمه قرار نگرفته است و هزاران ناگفته ها را که می توانست بازگو کننده ی ابعاد جنایتکاری های حاکمان جدید و اربابان شان باشد را، با خود بگور ببرد. در این دادگاه، خلق موردِ ستم بی وظیفه بوده است و گردانندگان و سازماندهندگان آنرا، همان، هم کیشان "صدام" بر عهده داشته اند. بنابراین ترتیب دهندگان چنین نمایشاتی، ربطی به بازستانی حقوق پایمال شده ی چندین دهه ی خلق های ستم دیده عراقی از ظالمان نداشته بلکه در چارچوبه ی جنگ بزرگان و بزبر کشیدن و قربانی نمودن نوکران چندین دهه توسط ارباب بمنظور پایداری منافع ی دراز مدت شان و درس آموزی به مزدوران جدید و قدیم در دنیا و اردوی جهان سرمایه داری صورت گرفته است. با این اوصاف از منظر محرومان چنین نمایشات مسخره و فریبکارانه ای که توسط کاربدستان و مجریان نظام های امیریالیستی که دست شان تا مرفق به خون توده های ستم دیده آغشته می باشد، نمی تواند قانونیت و رسمیت داشته باشد و متضمن خواسته های میلیون ها انسانِ تحت ستم گردد؛ چرا که یکایک آنان بمانند "صدام" از زمره متهمان ردیفِ اوّل به تاراج بردن دستمایه های کارگران و زحمت کشان قرار داشته و می بایست توسط محرومان مورد محاکمه و به سزای اعمال ننگین شان برسند.

زورمداران جهانی ابتدا در یک نقشه ی سازمانیافته حکومت "صدام" را به زیر کشیدند و بعد از مدتی بمنظور تطهیر چهره ی سراسر کثیف خود، وی را به پای چوبه دار کشاندند تا اینگونه وانمود نمایند که منادی و مدافع ی جامعه ای عاری از زور و بی امنی می باشند!!! غافل از آنکه بر همه ی آزادیخواهان و محرومان آشکار گردیده است که اوضاع کنونی عراق دست پخت همین جانیانی است که ما بگونه ای دردناک شاهد آنیم. آنان نه تنها مدافع ی برقراری امنیت و آسایش برای محرومان نمی باشند بلکه خواهان تداوم جنگ و بلبشو و ریزش بیش از این در سرتاسر جامعه ی عراق می باشند و بهمین اعتبار است که جنگ و خونریزی را به هر کوچه و پس کوچه ای کشانده اند. بدروغ مدعی اند که ریشه ی جنگ و نا امنی در عراق، به حیاتِ "صدام" ارتباط داشته و وعده می دهند که با مرگ وی جامعه مسیر آرامش و امنیت را در پیش خواهد گرفت. این جنگ، جنگ امپریالیست ها بمنظور سهم بری هر چه بیشتر می باشد. این جنگ را آنان بهمراه دولت های مرتجع ی منطقه و نیروهای وابسته ی شان سازمان داده اند و هدف شان تسلط بر ذخائر و منابع ی طبیعی کشورهای منطقه ی خاورمیانه و بویژه عراق می باشد. جنگِ "بی پایان" در چنین چارچوبه ای سازمان یاقته است و تنها ابزارِ سودبری آنهاست. با این اوصاف بر خلاف کارگزاران امپریالیسم علت درگیری ها در عراق نه ریشه در حیات "صدام" داشته است که با مرگ وی صحنه ی کنونی عراق تغییر یابد. بنابراین با مرگ "صدام" نه تنها میزان جنگ و خشونت در عراق کاهش نمی یابد بلکه این بار و آن هم در اشکالی دیگر و فراتر از گذشته نمودار خواهد گردید.

مضاف بر آن، بدار آویختن "صدام" خود موضوعی گردیده است تا ما بار دیگر شاهد نظراتی در سطوح جنبش روشنفکری و چپ ایران باشیم مبنی بر اینکه اعدام – جانیانی همچون "صدام" –، بدور از انسانیت بوده و نمایانگر بربریت و توحش می باشد و همچنین می خوانیم و می شنویم و تاکید می شود که جامعه ی "مدنی" بر روی چنین مجازات هائی خط قرمز کشیده است و بر هر انسان آزاده ای است که با سیستم به مقابله برخیزد؛ بدون اینکه حامیان چنین مرامی روشن سازنند که پایه گذاران چنین مناسباتی از کدام بوته و آن هم "خودسرانه" روئیده اند که اینگونه میلیون ها انسان را با زور و خشونت تحت انقیاد کامل خود در آورده اند؟
 
انگار نا روشن است که ارزش انسانی توسط قداره بندان به هیچ گرفته شده است و حرمت و حقوق شان علناً در زیر پای جانیان
لگدمال می گردد و اعتراض بدانان به معنای نابودی است. انگار مشخص نمی باشد که وجود چنین دنیای نابرابر و وحشی ای، حاصل تصادم طبقاتی است و موجودیت طبقه ی حاکم تنها با زور، چپاول و کُشتار محرومان معنا می یابد. این، نظام های طبقاتی سودجو هستند که مولد توحش و بربریت اند. این، طبیعت و ذات نظام های جابرانه است. نابودی جانیانی همچون "صدام حسین" توسط منادیان منافع ی کارگران و زحمت کشان نه تنها نمودار توحش نمی باشد بلکه تلاش در جهت نابودی بربریت و توحش از زندگی میلیون ها انسان است. خشونت و سرکوب را زورمداران در برابر محرومان بکار می بندند و بدون آنها قادر به حکومت داری نمی باشند. جای دارد تا این مقولات را بدرستی مورد تدقیق قرار داد و بنادرست پرچم "بخشش"، "عفو" و یا تخفیف مجازات جانیانی که مستحق مرگ اند را، جایگزین جدال های آشتی ناپذیر طبقاتی ننمود. لازم است تا جدا از جنبه های حقوقی و قضائی که بحث کنونی و موقعیتِ حال مان نمی باشد، آنها را از سر تیترهای، کاری مان حذف نمائیم. قدرت در سرتاسر جهان در دست بالادستان است و فرودستان در جدال اند تا آنانرا بزیر کشند. جنگ است و ستیز طبقاتی. در چنین دورانی چنانچه از سیاستِ زدن بدشمن، فاصله گیرئیم، مرگ خود را با دستان خود امضاء نموده ایم. سئوال این است که چگونه مخالفین مجازات مرگِ جانیانی همچون "صدام حسین"، "بوش"، "خامنه ای" و غیره می خواهند انقلابی را سامان بخشند که ریشه ی طبقه ی میرنده توسط طبقه ی بالنده کاملاً سوزانده شود؟ انقلاب هزینه پرداز می باشد.انقلابِ بدون خونریزی بی معناست، انقلاب یعنی نابودی سیاسی – فیزیکی حاکمان زورگو. یکی بدون دیگری نا کامل می باشد.

سیمای دنیای کنونی را باید از بیخ و بُن در هم ریخت. نمایی که در دو چهره ی کاملاً نابرابر و آشتی ناپذیر در مقابل هم قرار گرفته اند. در این مصاف و تصادمات نابرابر و ناعادلانه طبقات ظالم با در دست داشتن تمامی ابزارهای سرکوب به جنگ با میلیون ها انسانی برخاسته اند که بمنظور تداوم حاکمیت خویش بدان نیازمندند و در این راستا به هیچ معیار و قانونی – حتی به قوانین نوشته شده ی خود –  پای بند نمی باشند. خانه ها را به آتش می کشند و به بهانه های واهی انسان ها را قربانی می نمایند تا بر حیات خویش رسمیت بخشند. بدرستی بر منافع ی خود آگاه اند و بخوبی می دانند که جدال دو طبقه است؛ جدالی آشتی ناپذیر. مصالحه، ترحم و همزیستی از هر دو سوی بی معناست و توهمی در این میان در کار نیست. به همین اعتبار است که دشمن، مخالفین خود را وحشیانه در هر کوی و برزنی به رگبار می بندد تا منافع و حکومت خویش را پا بر جا نگه دارد.

در بستر چنین مناسباتِ جنگی و ظالمانانه وظیفه چیست و چگونه باید از این جاده ی پُر از سنگلاخ و پُر خطر سالم و سر بلند بیرون آمد؟ یک راه در مقابل انقلاب و مدافعین آن قرار دارد و آن هم قطع کامل سلطه ی دشمنان کارگران و زحمت کشان در هر سرزمینی. واضح است که نابودی فیزیکی دشمنان طبقاتی توده های رنج دیده بیانگر توحش, از نوع, جانیان بشریت نیست، بلکه ماحصل مناسباتی است که سرمایه داران جهانی آنرا به ترسیم در آورده اند. بر خلاف حاملین چنین ایده هایی افرادی همچون "صدام"، "بوش"، "بلر"، "مالکی"، "طالبانی"، "خاتمی"، "خامنه ای" و هزاران آمر و عاملین چنین مناسباتی زائیده ی سیستم نیستند و خود از بانیان و مجریان چنین مناسبات خانه خراب کن می باشند. متأسفانه مبلغین چنین تفکراتی در جاده ای به غیر از جاده ی دیالکتیک در رفت و آمد اند. سئوال این است که کدام نیروی "غیبی" و یا "نامرعی" چنین مناسبات بناحق و ظالمانانه ای را پایه ریزی نموده است و می بایست افرادی همچون "صدام" را بعنوان قربانیان نظام و سیستم به حساب آورد؟! از منظر کمونیست ها مبارزه با سیستم جدا از نابودی مدافعین پر و پا قرص آنان نمی باشد. آیا می توان نقش مستقیم جانیان بر شمرده شده ی فوق و هزاران تن دیگر از همپالگی های شان که در خانمان سوزی میلیون ها انسان دست داشته اند را نادیده گرفت و بر این خیال بود که با تغییر مناسبات می توان آنانرا هم دگرگون ساخت و از انرژی شان در جهت سازندگی دنیای نوین سود جست؟!!!

در پایان نظر بر این نیست تا در دنیای سراسر جنایت و خونریزی، مقابله های کور را جایگزین آگاهی طبقاتی نمود. دشمن, مردم، سینه ی کودک را با گلوله ی سربی نشانه می گیرد و هزاران نفر را در جامعه لت و پار می نماید و هر روز بر میزان آنها می افزاید. با چنین واقعیاتی چه باید کرد؟ آیا باید اجازه ی بیش از این به آنان داد تا سینه ی باقی ماندگان را نشانه گیرند؟ هنگامی که رژیم هایی همچون رژیم جمهوری اسلامی هر اعتراضی را با خشونت و سرکوب پاسخ می دهد، وظیفه ی مدافعین ایجاد و برقراری "دنیای بهتر" چگونه تعریف می گردد؟ آیا اساساً دفاع و مقاومت قهر آمیز در منطق مخالفین خشونت و اعدام های انقلابی از جایگاه ای برخوردار می باشند؟ آیا به غیر از این است که جدال فیمابین محرومان با ظالمان در هر شرایطی طبقاتی است و آن هم از نوع آشتی ناپذیر اش؟

تا زمانی که طبقه ی جنگ افروز و منفعت طلب بطور کامل از صحن جامعه حذف نگردد، این جدال به اشکال متفاوت نمودار خواهد گردید. تجلی عدالت واقعی را در جوامع ای می توانیم مشاهده نمائیم که در آن طبقه ی کارگر حاکمیت داشته باشد. تنها در چنین نظام هایی است که عدالت اجتماعی و دادگاه های عدل
و انصاف، جایگزین, ظلم و دادگاه های فرمایشی و صحرائی نظام های امپریالیستی خواهد گردید. با این اوصاف اعدام "صدام" جدا از هر نیت و منافع ای که صورت گرفته باشد ربطی به سیاست های انقلابی توده های محروم، پیرامون مجازات آمرین و عاملین فجایع ی تکان دهنده نداشته و باید برای از بین بردن کامل جنگ و خونریزی، چنین پیکارهای بی امانی را با آگاهی و شعور طبقاتی علیه ی جانیان سازمان داد و آنرا به پیش برد.
                

۶ ژانویه ۲۰۰۷
۱۶ دی ۱۳۸۵
http://triboonshoma.blogfa.com