شباهنگ راد : تبیین جوامعی سرمایهداری و توضیح مکانیزمها و کارکردهای درونی طبقات حاکم، هر عنصر آزاده و کمونیستی را وامیدازد تا بهمنظور برون رفتِ طبقات فرو دست از زیر سلطهی طبقات بالا دست، راهها و سیاستهای منطبق بر واقعیات جامعه را ارائه دهد.
روشن استکه شالودهی سرمایهداری بر چپاول و استثمار پای ریخته شده است و همهی آنها از ماهیت و خصلت واحدی برخورداراند. این قاعدهی کلی را میتوان در همهی قارهها و در همهی کشورهای سرمایهداری بهعینه دید؛ چرا که آرمان و ایدئولوژی طبقهی سرمایهدار، واحد است و دارد از منظر منفعت طبقهی خودی به طبقات غیر خودی مینگرد و در این رابطه دین و مذهب، رنگ و پوست و زبان هم نمیشناسد. دارد بسته به موقعیت خویش از اشکال حکومتی معینی پیروی مینماید و حیات و هستی میلیونها انسان را به تباهی میکشاند.
بالطبع سرمایهداری ایران هم که جزئی ارگانیک از سرمایههای امپریالیستیست از این قاعدهی کلی جدا نیست و بنابه جایگاه و رشد غیر طبیعیاش دارد جامعه را در جهت امیال خود سمتوسو میدهد. اگر بهخواهیم در اثبات این حکم سیاسی، کارکردهای عملی سه دههی اخیر حاکمان در ایران را گواه گیریم، بهخوبی میتوانیم نشان دهیم که اُس و اساس حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی بر دیکتاتوری خشن و عریان پای ریخته شده است. میتوانیم نشان دهیم که اگر در کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری، دموکراسی تعریف شدهی آنان نیم خاصیتی دارد و مردم بنابه مختصات سرمایه در این کشورها از آزادیهای پایهایای همچون تشکیل نهادها، حق تحصیل و انتخاب دروس و پوشش برخورداراند، امّا در جوامعی تحت سلطهای همچون ایران، پایبندی به حقوق ابتدائی انسانها بی معناست و این سران حکومتاند که دارند با اعمال زور و قدرت و با به بند کشیدن هر چه بیشتر تودهها منفعت سرمایهداران وابسته را تأمین مینمایند.
به عبارتی باید گفت که سرمایه در ایران اینگونه دارد خود را بازسازی و تغذیه میکند و بههمین دلیل استکه حیات طبقات بالادست با سلاح گره خورده است؛ چرا که گردش سرمایه و سودآوری در ایران نیازمندِ مکانیزمها و اشکال حکومتی مختص با جامعهی خودی میباشد. خشت و حیات سرمایه در ایران را این چنین چیدهاند. تقریباً چنین شرح و توضیح سیاسیای به باور همگانی تبدیل گشته است و همه بهنوعی دارند بر ارائهی چنین تصویری، صحه میگذارنند و دارند از درندهخوئی و کُشتار جانیان بشریت در سه دههی اخیر سخن میگویند؛ همه دارند از سلب آزادیهای اولیه و پایهای میلیونها انسان از جانب سران حکومت سخن میگویند؛ چرا که سی سالیست که رژیم دارد بطور متداوم و بیوقفه خواستههای پایهای کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و همهی محرومان را لگدمال میکند و هر اعتراضی را بهخاک و خون میکشاند و همه در عمل تجربه نمودهاند که زبان، منطبق و پاسخ رژیم به جامعهی انسانی فقط و فقط گلوله است.
سرمایه، مختصات جامعهی ایران را اینگونه پای ریخته است و نمیتوان تعیین دیگری بهغیر از آنچه را که تا کنون شاهد آن بودهایم به بیرون ارائه داد. سودآوریاش با سلاح تعریف شده و بدون آن چرخهی اقتصادش از حرکت باز خواهد ایستاد. بی دلیل نیست که هر زمان با خواستههای بنیادی کارگران و زحمتکشان روبرو میشود ماشین سرکوباش را بهراه میاندازد و وحشیانه به قلع و قمع آنان میپردازد. هیچ نمونه و به جرأت میتوان گفت که کمتر نمونهای از اعتراضات تودهای را میتوان سراغ داشت که مورد ضرب و شتم ارگانهای سرکوبگر نظام قرار نهگرفته باشد. نمونهها فراواناند و این به رویهی سران حکومت تبدیل گشته است. در حقیقت چاره و راه دیگری نهدارد و نمیتواند عکسالعملی بهغیر از این، از خود نشان دهد. جمهوری اسلامی با سیاست سرکوب بهمیدان آمده است و متد و شیوهاش با جوامعی سرمایهداری پیشرفته متفاوت است و واضح استکه از منظر مارکسیست – لنینییستهای واقعی راههای برون رفت از آنهم متفاوت میباشد. بدون توجه دقیق به این موضوع، امر مبارزهی مردم به تأخیر خواهد افتاد و بالطبع تجویز متد یکسان حول دو شکل متفاوت حکومتی هم ناصحیح به حساب خواهد آمد.
توضیح این موضوع یعنی ارائهی درک واقعی از ماهیت اشکال حکومتی از جانب کمونیستها و انقلابیون از زمره ابتدای کار به حساب خواهد آمد و بدون شک اهمیت و اساس قضیه در گام بر داشتن عملی آن تعریف میگردد. بنابر این و در شرایطیکه این روزها صحنهی ایران به صحنهی زورآزمائیهای نابرابر طبقات حاکم و تودههای ستمدیده تبدیل گشته است، جای دارد تا یکبار دیگر علل چرائی و عدم پیشرفت مبارزات تودهای را دریابیم و هر یک به سهم خود بر راههای ثأثیرگذار تاکید ورزیم و بیش از این بر پیچیدن نسخهی واحدی و آنهم از دو جامعهی متفاوت اصرار نهورزیم و آگاهانه جنبشهای اعتراضی را پس نزنیم.
در این برهه از جنبشهای اعتراضی نیاز و وظیفه بر آن است تا تفاوت دو مکانیزم و دو کارکرد حکومتی را بر شماریم و مبلغ اشکال پیشبرندهی مبارزاتیای باشیم که متضمن رادیکالیزه نمودن هر چه بیشتر اعتراضات مردمیست. نیاز بر آن است تا در جامعهای که حق تشکلات کارگری بی اعتبار است را با جوامعای که حق تشکلات و آزادی اجتماع
ات اولیه را بهرسمیت میشناسند، یکی نهدانیم و از آنها استنتاج عملی یکسانی ارائه نهدهیم؛ جای دارد تا در جوامعای بمانند جامعهی ایران که سران آن دارند هر اعتراض پایهای و مسالمتآمیز را با گلوله پاسخ میدهند با جوامعی پیشرفتهی سرمایهداری همطراز نهدانیم و بیش از این بر تاکتیکهای بیثمر و هزینهپرداز اصرار نهورزیم. همچنین باید نشان داد و باور داشت که مکانیزمهای سرمایه در ایران، نیازمند شکل حکومتی مختص با خود استکه الزاماً با دیگر کشورهای سرمایهداری یکی نیست. باید دروناً و عملاً به این باور دست یافت که رژیم جمهوری اسلامی، راه هر گونه مبارزهی "قانونی" را بسته است؛ راه هر گونه اعتراض و "جنبشهای مدنی" و "مسالمتآمیز" را سد نموده است و تا کنون هزاران اعتراض آرام را سرکوب نموده است و همچنان دارد با زور سلاح، کُشت و کُشتار به راه میاندازد. در حقیقت سلاح, رژیم جمهوری اسلامی، سلاح, زندگیست و تحت هیچ شرایط و موقعیتی از آن دست نهخواهد کشید.
تعرض بیرحمانه و وحشیانه به اعتراضات اخیر مردمی، به سهم خود گویای این حقایق استکه رژیم جمهوری اسلامی کمترین ارزشی بر نظر و رأی میلیونها انسان قائل نیست و سهم مردم در انتخابِ حتی خودیهایشان هم هیچ است. نشان داده استکه اعتراض به انتخابات از نوع رژیم هم هزینهی بس سنگینی دارد. مردم ایران و جامعهی بشری در این مدت دیدهاند که چگونه سران حکومت بر تن گلههای خود لباسهای زرهی پوشاندهاند و بر دستانشان سلاحهای مرگبار متفاوت دادهاند تا مردم بی سلاح و بی دفاع را لت و پار نمایند.
دیدهاند و شنیدهاند که چگونه از جانب "ولی فقیه" فرمان حمله و خون و خونریزی معترضین صادر شده است و جنگ و جدال خیابانی را به خانهها کشاندهاند. به عینه دیدهاند که یکطرف با در دست داشتن تمامی امکانات و با سلاح بهمیدان آمده و طرف دیگر بدون در دست داشتن ابزار متناسب با قانونمندیهای حاکم بر جامعه مورد تعرض ارگانهای رنگارنگ سرکوب قرار گرفته است. یکبار دیگر نظام ایران نشان داده استکه برای بقای خویش نیازمند یورش همه جانبه به اعتراضات مردمیست و بهموازات آن تجربهی اعتراضات اخیر و سه دههی جنبشهای اعتراضی نشان داده استکه تحقق آرمانهای میلیونها انسان رنجدیده با زور سازمانیافتهی مردمی گره خورده است. به اثبات رسیده استکه اهمیت و نقش سلاح در ایران برای کارگران و زحمتکشان، به روزهای پایانی و آتی خلاصه نمیشود و آنیست؛ چرا که دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان در ایران تا خرخره مسلحاند و دارند اینرا هر ساعت و هر روز و آنهم بههر بهانهای به رخ مردم میکشند. این تنها و یگانه انتخاب سرمایه در ایران است و طبعاً در مقابل مردم هم انتخابی به غیر از توسل جستن به زور انقلابی نیست. جنگِ تحقق و بردوامی دو آرمان رهائی و به بند کشیدن هر چه بیشتر مردمیست و بدون شک آن آرمانی از این جنگ و جدال پیروز بدر خواهد آمد که راه مقابلهی صحیح با طبقات متضادِ با خود را بدرستی تشخیص دهد.
در یک کلام باید گفت که کار بست سلاح نه تنها برای سرمایهداران و حاکمان امری حیاتیست بلکه برای طبقات محروم و رنجدیده هم به امری حیاتی تبدیل گشته است. سلاح در جامعهی ایران به چنین مقام و اهمیتی دست یافته است و در عمل به اثبات رسیده استکه نه دولتمردان بدون آن قادر به حکومتداریاند و نه تودهها بدون بکارگیری آن قادر به گسستن قید و بندهای اسارتبار چندین دههی خویش از زیر سلطهی سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی میباشند.
۱۹ جولای ۲۰۰۹
۲۸ تیر ۱۳۸۸