مخاطرات جدی و مسئولیتهای خطیر

ایرج فرزاد : سیر تغییر و تحولات جامعه ایران در روزهای اخیر بطور خیره کننده ای انظار را متوجه تعیین تکلیف موقعیت مهم ژئوپولتیک جامعه ایران ساخته است. واقعیت این است که جامعه ایران، به اسلام سیاسی تمکین نکرده است و تمکین نمیکند. اما در همان حال، چه از منظر اپوزیسیون خودی و چه از منظر آن بخشی از اپوزیسیون غیر خودی که وسواس بسیاری به خرج میدهند تا از "خشونت" و شیوه های "قهر آمیز" خود را مبرا کنند، گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی به یک ناممکن تبدیل شده است.

 مدتها قبل از ماجرای انتخابات اخیر، جناح "ولایت گرا" به صراحت اعلام کرد که عبور از جمهوری اسلامی از طریق انقلابهای رنگی، به اتکا "چانه زنی" جناحهای رژیم در بالا و فشار "جنبشهای اجتماعی" از پائین" را در "نطفه خفه خواهد کرد". خطبه های خامنه ای در مراسم روز جمعه ۱۹ ژوئن، به همه نشان داد که راس اسلام سیاسی در برابر ابراز علنی اراده مردم در تظاهرات و راهپیمائیهای میلیونی برای بزیر کشیدن رژیم، به آن شیوه ای عمل خواهد کرد که نیروهای "گارد ویژه" در حمله به کوی دانشگاه، در رفتار با دانشجویان دستگیرشده در زندان زیر زمین وزارت کشور و در نمایش شلیک پاسداران و بسیجی ها به صفوف معترضین از خود بروز دادند. اخطار خامنه ای برای ریختن خون در صورت ادامه حضور خیابانی مردم، بلافاصله در برخورد خشونت آمیز و بی رحمانه نیروهای رژیم با مردم تهران در ۲۰ ژوئن ترجمان عملی یافت.

 

اما نگاه کوتاهی به کارنامه رژیمهائی که به اتکا کودتا و سرکوب خونین مردم، "ثبات" را پس از دوره های "اغتشاش" به کشور و "میهن" باز گردانده اند، بروشنی به ما نشان میدهد که همگی در چهارچوب بلوک بندیهائی با ساختارهای اقتصادی ای که با روند تولید سرمایه داری و اقتصاد بازار آزاد هم جهت بود، هماهنگ بودند. کودتای شاه علیه مصدق، که اکنون دیگر حتی اوباما پذیرفته است که حکومتهای کشور متبوع اش در ساقط کردن "حکومت دمکراسی" ایران در سال ۳۲ نقش داشته است، انواع کودتاها و ضد کودتاهای سرهنگان و جونتاهای نظامی، از جمله ساقط کردن رژیم آلنده در شیلی توسط ژنرال پینوشه و  کودتا علیه سوکارنو در اندونزی و قتل عامها و نسل کشیهائی که انجام شد، بدون یک پشتوانه اقتصادی فراکشوری و تقلا برای بنیاد گذاشتن مناسبات سرمایه داری هماهنگ با آن حوزه بندی بازار سرمایه داری، غیر ممکن بود. دولت اسرائیل بدون تعلق به این بلوک بندی جهانی، علیرغم به هم خوردن قطب بندیها پس از فروپاشی اردوگاه سرمایه داری دولتی نیز، در سماجت بر انکار حق مردم فلسطین برای تشکیل یک دولت مستقل و متساوی الحقوق، بشدت شکننده تر میبود.

 

تصمیم جناح "ولایت گرا" برای یک دست کردن خود و تثبیت اسلام سیاسی در روی آوری دگر باره به سرکوب و قلع و قمع، درست در اوضاعی روی میدهد که نفس اسلام سیاسی به عنوان نیروئی که در یک منطقه سوق الجیشی مهم در قدرت دولتی است، در هیچ حوزه اقتصادی و سیاسی در بازار جهانی و در قطب بندیهای جدید ناشی از دوران پس از فروپاشی دیوار برلین قرار ندارد. رژیمی که به اتکا یک انقلاب واقعی و در بطن دوران جنگ سرد و در تاریخی از سی سال نسل کشی و قتل و قصاص و لگدمالی خونین هر ابراز وجود مدنی جامعه بر سر کار مانده است، حتی در عرصه کشور ایران، از ترسیم یک شیوه سازماندهی "اسلامی" اقتصاد کاپیتالیستی ایران بازمانده است. ناتوانی هائی که بخشا تناقض روبنای سیاسی فرهنگی و روانی اسلام سیاسی را با مکانیسمها و مقدرات اقتصاد بازار آزاد، در طی این سالها به جلو صحنه رانده است. به این دلایل به نظر من تلاش بی سرانجام برای تحمیل یک دوره نسبتا درازمدت و حتی میان مدت از خفقان و سرکوب و اعلام حکومت رسمی و یا غیر رسمی سپاهی و  حاکمیت خفقان سربازان "بقیه اله"، نا ممکن است.

 

اما در همان حال به روشنی دیدیم که  ظهور یک دولت به عنوان راس شبه بلوک اسلام سیاسی، با تغییراتی فراتر از جامعه ایران و خاورمیانه، برای مثال در آفریقا، هم سو بوده است. لایه هائی از "امت اسلامی" که در دوران پس از جنگ دوم جهانی روز بروز به حاشیه اقتصاد و سیاست پرتاب میشدند و به موقعیتهای طفیلی و سربار رانده شده بودند، به مناصب و امکانات جامعه و دخیل و سهیم در معادلات سیاسی جوامع پرتاب شدند. تحرک جریانات اسلامی در برخی از کشورهای آفریقائی و توان آنها برای خارج ساختن مناطقی از سودان و سومالی و دارفور از دایره تولید و مدنیت، تبدیل شدن برخی گرایشات اسلامی مثل حماس و حزب اله به نیروهای دخیل در معادلات سیاسی و در ساختارهای حکومتی و در رهبری جنبش مردم فلسطین و سربرآوردن ابزارهای اسلامی بلوک غرب و آمریکا علیه بلوک شوروی در دوران جنگ سرد، در برابر ارباب و معمار پیشین پس از بهم خوردن بلوک بندیها در هیات القاعده و طالبان، گوشه هائی از این تغییر در موقعیت سهم خواهی اسلام سیاسی اند. راس دولتی این مدعی جدید سهم در اقتصاد سرمایه داری و در متن شکافهای قطب بندیهای جدید پس از فروپاشی جهان دوقطبی بسادگی نه به سناریو انقلاب مخملی و نه استحاله از درون و نه امکان عبور مسالمت آمیز از خود، تن نمیدهد. برخلاف سناریو سر برآوردن کشورهای "دمکراسی" با پرچم ناسیونالیسم از متن فروپاشی شوروی سابق و بلوک کشورهای اروپای شرقی، اقشار و لایه های حکومت "توتالیتر" اسلام سیاسی و جریانات "افراط گرایان اسلامی" در سیستم بعدی قابل جذب و قابل هضم نیستند. موارد اتفاق افتاده در پس فروپاشی بلوک شوروی، دست شستن از اهرمهای سیاسی و اقتصادی و رضایت دادن تنی چند از سران دول پیشین به تسلیم خود به دادگاه لاهه، و یا نظاره خاموش اعدام چائوشسکو و همسرش توسط مردم رومانی که با پرچم ناسیونالیسم " انقلاب" خیابا