راه بدون بازگشت

سیاوش دانشور : سیاست در ایران از قفس الیت مرتجع اسلامى جهیده و به خیابان آمده است. مستقل از اینکه هر کس چه تحلیلى از اوضاع دارد٬ وضعیت سیاسى در ایران وارد دوران جدید و تعیین کننده اى هم براى بالائى ها و هم براى پائینى ها شده است.

 این وضعیت سرجاى اولش برنمیگردد٬ سازشى در بالا به معنى پایان ماجراها متصور نیست٬ و مردم نیز دراین چهارچوب متوقف نمیشوند. 

ما چند روز قبل از انتخابات براین نکته تاکید کردیم که سوال مهمترى از "نه به احمدى نژاد" وجود دارد و آن اینست که طرفین در موقعیتى هستند که میدان را خالى نمیکنند. تاکید کردیم "سوال اینست که آیا جریان احمدى نژاد و راست افراطى به طرق "دمکراتیک" و اسلامى سرنوشتش را به تعداد آرا گره میزند؟ اگر از پیروزى خود مطمئن نباشد٬ که بنظر نیست٬ چه اقدامى میکند و مهمتر چه اقدامى میتواند بکند؟ طرف مقابل براى این وضعیت چه امکاناتى دارد و تا کجا میتواند پیش برود؟ اگر احمدى نژاد و شریعتمداریها و عباسى ها و موتلفه اسلامى و بخشى از فرماندهان سپاه که به امکانات سیاسى و اقتصادى و نظامى وسیعى چنگ انداخته اند٬ حاضر نباشند قدرت را تفویض کنند چه راهى در مقابلشان همین امروز باز است؟"

جمهورى اسلامى از سر دیوانگى با سرنوشت نظامش بازى نمیکند. سه دهه است که با هزار شیوه تلاش کردند بقاى نظامشان را تداوم ببخشند. اگر امروز دراین موقعیت افتاده اند نه محصول تصمیم "نسنجیده" شان بلکه نتیجه شکافهاى عمیقى است که جنگ قدرت را به دو راهى تعیین کننده رسانده است. تنها راه ماندن احمدى نژاد در قدرت همین بود. او میدانست که "انتخابات" راه ریاست جمهورى مجددش نیست. تنها راه این بود که با عددى نجومى او را او صندوق بیرون کشید و مخالفان را طبق نقشه از قبل اعلام شده با عنوان "نوکران آمریکا" و "عناصر انقلاب مخملى" سرکوب کرد. هدف این جنگ سرکوب مردم در پائین و برگرداندن اوضاع به چند هفته قبل از نمایش انتخابات و تصفیه و حاشیه اى کردن بخشى از نیروهاى درون حکومتى بود. تنها به این طریق میشد تداوم سیاستهاى داخلى و بین المللى این خط در جمهورى اسلامى را تضمین کرد. بقاى پدیده احمدى نژاد تنها از این راه متصور بود و ناچار بودند علیرغم ریسک بزرگ به این عمل دست زنند. در ادامه نیز این خط با ترکیبى از مانور "قانونى" و سرکوب و ترور و پرونده سازى و حذف میتواند بعنوان دولت جمهورى اسلامى بماند. راه سازش بروى این خط باز نیست. 

طرف مقابل نیز به ایستگاه آخر رسیده است. نه فقط نفس اصلاح طلبى حکومتى و یا هر روایت کمتر زمخت از جمهورى اسلامى تنها وقتى میتواند شانس داشته باشد که راست حکومتى آن را بپذیرد٬ بلکه تعرض احمدى نژاد به بخشهاى وسیعى از خودیهاى حکومتى آنها را در یک دو راهى ماندن یا حذف و لاجرم مقاومت یا نابودى قرار داده است. اگر "اعتدالیون" و اصلاح طلبان دینى مانند همیشه گردن کج کنند براى همیشه کارشان تمام است. همین امروز استراتژى "تغییر از درون و متکى به ظرفیتهاى قانون اساسى" ضربه مرگبارى خورده است. خط اصلاحات درون حکومتى براى همیشه مرد. معلوم شد هر نوع تغییر و اصلاح در جامعه از مکانیزم تعزیه اسلامى "انتخابات"  نمیگذرد. لذا مقاومت براى بقا تنها راه پیش روى این جماعت است. آنها برخلاف دوره خاتمى که با یک تشر و حکم حکومتى ساکت شد٬ اینبار ناچارند بدرجه اى عنصر "فشار از پائین" را در محاسبات و عمل سیاسى خود ملحوظ کنند.اینها "وظیفه سنگینى" دارند. نه فقط باید مقاومت کنند تا از نظام بیرونشان نیاندازند بلکه باید اعتراض و فشار غیر قابل کنترل در پائین را هم قالب بزنند و در چهارچوبهاى حکومتى و اسلامى زمینگیر کنند. این جماعت هم در ایستگاه آخر اند و فرصتى دیگر ندارند. هر گونه کرنش در مقابل این روند براى همیشه شناسنامه سیاسى شان را باطل میکند. اگرچه رویدادها شکل ظاهرا متفاوتى به جدالهاى حکومتى میدهد اما اساس آن در پایه اى ترین سطح جنگ برسر بقا نظام و تلاش براى به کرسى نشاندن خط و سیاستى است که هر طرف فکر میکند بقاى جمهورى اسلامى در گرو آنست. جنگ کرکسها به مرحله مرگ و زندگى رسیده است. جمهورى اسلامى وارد راهى بدون بازگشت شده است. 

دولتهاى ناپایدار

اگر خامنه اى و باند راست افراطى حکومت زیر فشار اعتراضات در خیابانها کرنش کند و عقب بنشیند٬ اگر حتى "انتخابات" تجدید شود و یا موسوى بعنوان رئیس جمهور "انتخاب" شود٬ موضوع فرق اساسى نمیکند. دولت موسوى نمیتواند دولت پایدارى باشد. اولا راست حکومتى مادام که موجود است و قدرت دارد هر تلاش اینها را با شکست مواجه میکند. ثانیا موسوى همین امروز از فضاى موجود بسیار عقب است و سنگرى پوشالى دارد. اگر پرچم الله و اکبر و خمینى راه نجات جمهورى اسلامى و تناقضات خردکننده اش بود اصولا نیازى به خاتمى و موسوى و دیگران نداشت. حتى اگر موسوى دراین جدال پیروز شود آینده اش "بنى احمد" اسلامى است.

دولت موسوى برخلاف ذهنیت علیل ملى اسلامیها دولتى ناپایدار است. همانطور که دولت حکومت نظامى احمدى نژاد مردم را به طرف مقابله نظامى سوق خواهد داد. در ایران دورانى آغاز شده است که جمهورى اسلامى از نظر مردم کارش تمام است. روند فروپاشى٬ تصفیه درونى٬ سرکوب گسترده تر مردم٬ حکومتهاى نظامى٬ و دست بدست شدن دولتها آغاز شده است. این موضوع میتواند مسیر پر پیچ و خمى داشته باشد اما نفس آن انگیزه اعتراض و تحرک اکثریت عظیم مردم است. در هر حلقه این روند ما با شگفتیهائى روبرو خواهیم بود که روز قبلش شاید عجیب بنظر میرسید. همانطور که ایران در فاصله چند روز تصویرش زیر و رو شد٬ همانطور باید منتظر بود که
جنگ سنگر به سنگر و قیام براى بزیر کشیدن آخرین بقایاى جمهورى اسلامى توسط کارگر و کمونیسم در قلب تهران و هر گوشه ایران به صدر اخبار جهانى برود. 

وظایف فورى کمونیسم طبقه کارگر

یک سیاست کشنده براى کمونیستها و مخالفین جمهورى اسلامى سیاست منزه طلبى و ناظر اوضاع بودن است. این فاکتور تعیین کننده که جنگ در بالا محصول فشار و اعتراض در پائین است را نباید یک لحظه فراموش کرد. بدون حضور گسترده مردم و اعتراض شان دلیلى براى دعواى حاد باندهاى حکومتى وجود ندارد. دراین صحنه چه بسا در مقاطع اولیه بنظر میرسد که بالائیها دارند مردم را چپ و راست میکنند اما این تلقى از بیخ و بن اشتباه است. مردم در تناسب قواى فعلى موسوى را سپر میکنند تا خامنه اى و در واقع کل نظام را عقب برانند. بدرجه اى که موسوى نقش ترمز و ضربه گیر سیاسى این اوضاع را بازى میکند٬ عبور از موسوى سرعت و وسعت مى یابد. بدرجه اى که موسوى بر "حق و راى مردم و بودنشان در صحنه" پافشارى میکند٬ مردم او را به جلوتر هل میدهند و حضورشان را وسیع تر میکنند. مردم طرفدار موسوى نیستند. هدف مردم پاسدارى از میراث خمینى و الله و اکبر نیست٬ هدف مردم دفن حکومت اسلامى است. این صحنه ها با سرعت برق و باد عوض میشود اما عوض شدن اوضاع در گرو افشاگرى صرف نیست بلکه بطور واقعى مردم ناچارند بن بستهاى ایجاد شده را بشکنند و جلو بروند. کمونیستها دراین مقاطع وطیفه حساس و تعیین کننده دارند. اساس یک سیاست کمونیستى و فعال در ایندوران ایجاد انواع سازمان و تشکل از ارگانهاى اعمال اراده توده اى در مراکز کار و محلات زندگى تا تشکیلاتهاى حزبى منسجم براى دخالتگرى آگاهانه و تامین رهبرى اعتراضات توده اى است.

طبقه کارگر در این اوضاع باید پرچم مستقلش را برافرازد. ایجاد و اعلام شوراها و سازمانهاى مستقل کارگرى٬ اعمال کنترل کارگرى و اراده توده اى کارگران در مراکز کار٬ صدور بیانیه هاى سیاسى توسط شوراها و نمایندگان کارگران خطاب به طبقه کارگر و کل جامعه٬ و برافراشتن پرچم آزادى و برابرى و رفاه از ضروریات فورى تلاش امروز گرایش رادیکال و سوسیالیست و کمونیست طبقه کارگر است. کارگر بعنوان شهروند ممکن است در خیابان و محله در تظاهراتها شرکت کند و حرفش را بزند. این اما کافى نیست. حضور کارگر بعنوان یک طبقه و یک پرچم متعین و متمایز سوال اساسى امروز است. فعالین کارگرى باید از اوضاع امروز بیشترین بهره را ببرند. احمدى نژاد و موسوى و کل جمهورى اسلامى و اپوزیسیون بورژوائى براى طبقه ما یک آینده را ترسیم میکنند؛ آینده اى متکى بر فقر و فلاکت و استثمار سرمایه دارى با حکومتى دیکتاتورى و اختناقى بحد کافى قوى که بتواند استثمار نیروى کار ارزان را سازمان دهد. امروز باید از فرصت استفاده کرد و ناتوانى بالائیها را بعنوان توانائى و قدرت خود ترجمه کرد. اما آخر داستان مهم است. نه فقط باید براى سازماندهى انقلاب کارگرى آماده شویم بلکه پرچم قیام و سرنگونى باید دست طبقه کارگر باشد. از امروز تا قیام کارگرى وضعیت هاى متفاوتى در مقابل ماست٬ ایستگاههاى مختلف و حتى دولتهاى ناپایدار و ترانزیشنال مختلف میتواند وجود داشته باشد. مهم اینست که ما در هر مرحله و شرایطى جلو برویم و براى هر شرایطى آماده باشیم. آمادگى براى طبقه کارگر در دو کلمه خلاصه میشود؛ افق کمونیستى و سازمان. ما چشممان باید باید به قدرت کارگرى و کسب قدرت باشد و سازمانهاى مناسب اینکار را از همین امروز و در متن هر تناسب قوا ایجاد کنیم.

دنیا اوضاع ایران را با نگرانى و لحظه به لحظه دنبال میکند. دولتهاى غربى و رسانه هایشان قبل از اینکه نگران "تقلب انتخاباتى" باشند٬ نگران خارج شدن اوضاع از کنترل رژیم اسلامى اند. آنها از هر مرتجعى در رژیم اسلامى با همین زبان و همین استدلالها دفاع کرده اند. فراموش کار نشویم٬ از دولتها نخواهیم که "به داد مردم ایران برسند"! اینها سه دهه است بدلیل تجارت و محاسبات کیسه و سود سرمایه هایشان با رژیم اسلامى از هر نوعش تبانى و معامله میکنند. هر زمان هم از جناحى از حکومت اسلامى حمایت کرده اند صد برابرش علیه "خشونت" و مسیر انقلابى سخن گفته اند و در برابر سرکوب کارگران لال بوده اند. دولتهاى غربى نهایتا کنار جمهورى اسلامى اند و هر زمان ببینند این نظام نمیتواند سرپا بماند کنار مرتجع ترین عناصر بورژوازى علیه طبقه کارگر و مردم آزادیخواه قرار میگیرند. کسانى که به "جامعه جهانى" دخیل بسته اند یا در توهمات پوپولیستى و راست خود غرق اند و یا چیزى از سیاست نمیدانند. 

طبقه کارگر باید روى پاى خودش بایستد و بعنوان رهبر سرسخت آزادى جامعه بمیدان بیاید. دراین جنگ صدها میلیون کارگر و سوسیالیست و آزاداندیش دنیاى امروز در کنار طبقه کارگر قرار دارد. *  

١٧ ژوئن ٢٠٠٩