چشم انداز تحولات بنیادی تر در محمل “انتخابات” رژیم اسلامی

ایرج فرزاد : صحنه جدال "انتخاباتی" برای دور دهم ریاست جمهور رژیم اسلامی، میدانهای واقعی و غیر واقعی جنگ گرایشات مختلف را چه در صف پوزیسیون و چه در طیفهای مختلف راست و چپ اپوزیسیون، به تصویر میکشد. جنگ واقعی و جدال تعیین تکلیف کجاست و میدان پرواز توهمات و ارزیابیهای غیر واقعی در چه زمینه هائی باز شده اند؟

از نظر من این دور از "انتخابات" در جمهوری اسلامی، وارد شدن به یک دوره تعیین تکلیف جنگ جناحهای رژیم است. تا آنجا که به جوهر حفظ "اسلامیت" رژیم و تحکیم "خط ولایت" برمیگردد، این یک میدان جنگ واقعی است.

 

وجه دیگر این فاز از تنازع جناحهای رژیم، پایان دادن به یک دوره طولانی تر در تعیین تکلیف با این مساله است: وارثان و درو کنندگان محصول "انقلاب اسلامی" کدام جناح و مدافعین کدام خط اند؟ این مساله، حتی مستقل از اینکه ادامه جدال جناحهای رژیم اسلامی موجد چه "مخاطراتی" برای شالوده حکومت اسلام سیاسی است، به این نقطه رسیده است که در ادعای ارث و میراث و سهم گذاری بر بنیانگذاری نهادهای اسلام سیاسی، یک جناح تصمیم گرفته است که به دوره شرکت سهامی انقلاب اسلامی "با مسئولیت محدود" مهر پایانی بکوبد. مساله تغییر آرایش جمهوری اسلامی در شرایط کنونی بین المللی و منطقه ای، و مهمتر از همه گرفتن یک آرایش یکدست و بدون دادن فرجه باز بودن ادامه شکاف در بالا در مقابل مردم ایران، یک پروسه در حال "شدن" است. درایت زیادی نمیخواهد که این حقیقت را تشخیص داد که جناح حاکم و "اقتدارگرا" مترصد پایان دادن به یک دوره از همزیستی پر از تنش بین سهامداران انقلاب اسلامی است. نمودهای حرکت زمامداران برای خلاصی از گروه فشار خودی را میتوان به روشنی دید. سد کردن تلاشهای خودی ترین خودیها برای عبور از اسلامیت رژیم و پایان دادن به توهمات بقای اسلام سیاسی با رقیق کردن قطره چکانی نقش ولایت و امامت در ساختار سیاسی، بطور خزنده از همان دوره رفسنجانی در جریان بوده است. سوی دیگر مساله، به بن بست رسیدن امکان "استحاله" درونی رژیم اسلامی و "متعارف" شدن آن به منظور انطباق با مقدرات و الزامات تولید سرمایه داری در جامعه ایران و بازار جهانی است. دورانی که اشتهای طیفهای اپوزیسیون ناسیونالیست ایرانی را با طرح "دکترین رفسنجانی" و  ایام طلائی "جنبش اصلاحات" برای عبور بدون خشونت" و "حقوق بشری" از جمهوری اسلامی تحریک کرده بود، به پایان میرسد، همگرائیها و اتحاد عملها و پلاتفرمها به هم خواهد خورد و با ورود نیروها و آرایشهای جدید، در میدان اپوزیسیون چپ و راست ناسیونالیسم فضای دیگری باز میشود.

من برای سهولت جناح حاکم را جناح اول و دیگر جناحها را جناح دوم لقب داده ام.

 

نمودهای این جهت گیری را با  مروری به موقعیت شکننده  سه کاندید دیگر این انتخابات، غیر از احمدی نژاد،  به روشنی میتوان دید. این سه کاندید، با تصویری که در سالهای گذشته از خود بروز داده اند، هر کدام به دلائلی، ناتوانی و عجزشان را برای نمایندگی کردن جناح دوم رژیم اسلامی به نمایش گذاشته اند. دو نفر از اینها، محسن رضائی و کروبی، نماینده تذبذب، تردید، محافظه و ملاحظه کاری و بی شهامتی سیاسی را به طیف مدافعان و هواداران خود در لایه های حکومتی نشان داده اند و همین عامل "رای" آنان را در میان مردمی که به هر دلیل دیگری، هر چند در ابعادی کم، در این انتخابات شرکت میکنند، میزند. حاج آقا کروبی و بنیانگذار سابق سپاه پاسداران، تجسم این جبن و تذبذب سیاسی اند. زمان زیادی نگذشته است که همین آقای کروبی، حساب خود را از "اصلاح طلبان" جدا کرد و در جریان تحصن نمایندگان مجلس، خود را کنار کشید. نه تنها مردم عادی، بلکه طیف هواداران اینها در لایه های حکومتی و "حوزوی"، این نوع مواضع را بخاطر میسپارند و سرنوشت و مقدرات منافع خود را بدست کسانی که شهامت دفاع از خود را هم نداشته و همقطاران و هم حوزوی های خود را در دوره "سخت"، تنها گذاشته اند، نمیسپارند. این طیفها به محسن رضائی به دلیل نقش فراموش شده و به تاریخ سپرده شده  او در بنیانگذاری سپاه پاسداران و فرماندهی جنگ با عراق امید نمی بندند، وقتی دیدند که در دور قبلی انتخاب ریاست جمهوری از یک مصاف و تقابل خود را کنار کشید و جنگ نکرده، از ترس شکست، انصراف داد. به نظر من صرفا به همین دلیل، رای این دو نفر بسیار پائین خواهد بود. نفر سوم، میرحسین موسوی، علاوه بر در سایه قرار گرفتنش طی بیست سال اخیر، در مخزن حافظه "آقا"، پرونده دار است. درست در روزهای اول وارد شدن او به صحنه جدال انتخابات، جناح طرفدار ولایت، اگر چه غیر مستقیم، به سابقه مخالفت خامنه ای با تمدید دور دوم نخست وزیری موسوی در سال ۶۴ اشاره کردند. آنوقتها، خامنه ای، به خمینی گفته بود که با تمدید چهارسال دوم نخست وزیری موسوی موافق نیست. خمینی به توصیه خامنه ای ناچار به "حکم حکومتی" روی آورد. چرا که خامنه ای به او گوشزد کرده بود که فقط رهبر است که میتواند در "قیامت" به اعمال خود جوابگو باشد و او خود فاقد چنین ظرفیت و جایگاه الهی است. بعد از "تنفیذ" حکم خمینی، به هنگام مراسم رای اعتماد به موسوی، ۹۹ نماینده مجلس اسلامی به او رای عدم اعتماد دادند. و اینجا یکبار دیگر خامنه ای مهر منفی دیگری را بر پیشانی موسوی کوبید. "من را هم اضافه کنید که ۱۰۰ نفر بشویم"! این شمشیر داموکلس، در شرایطی که خود خامنه ای اکنون "رهبر" است و "مقام معظم رهبری" و میتواند در "قیامت" پاسخگوی اعمال خود باشد، هر نوع اعتمادی را نسبت به سرنوشت موسوی حتی اگر هم تمای