سرمایه داری، سوسیالیسم و مساله انگیزه برای فعالیت های تولیدی

امیر پیام : بحران های اقتصادی نظام سرمایه داری اگر چه وضعیت معاش و زندگی کارگران را تا مرزهای غیر قابل باور مشقت و فلاکت سوق می دهند و حتی جامعه انسانی را گاها به گرداب جنگ های خانمان برانداز بین گروهبندی های رقیب و بلوکهای متخاصم سرمایه داران فرو می برند، اما در همان حال دو امکان بزرگ برای نفی و برچیدن این نظام را در مقابل طبقه کارگر می گشایند.

یکی امکانی عملی است که در زندگی واقعی و مبارزه روزمره، کارکردهای مخرب نظام سرمایه داری برملا شده و در مقابل دید همگان قرار می گیرند. طبقه کارگر در صورت آمادگی سیاسی و تشکیلاتی لازم می تواند از این خود افشاگری وسیع سرمایه داری در بحرانها برای ایجاد آگاهی و اتحاد گسترده و سازمان دادن مبارزه افق دار طبقاتی بهره برده و وارد مصاف نهایی برای برچیدن این نظام و بنای نظام مطلوب خود شود. دومی امکانی نظری است که بواسطه آن می توان ادعاهای ایدئولوژیک مدافعان سرمایه داری پیرامون اهمیت و مطلوبیت آن برای جامع بشری و اینکه خوشبختی و سعادت انسان در گرو حفظ و تحکیم و رونق آنست را محک زد و پوکی این ادعاها را بار دیگر نشان داد. در اینجا به یکی از این موارد، یعنی مساله انگیزه برای فعالیت های تولیدی، اشاره شده و تلاش می شود نشان دهیم که چرا خوشبختی و سعادت انسان در گرو نقد و کنار گذاشتن ادعای سرمایه داران در این زمینه است.  

 

یک سوال همیشگی در جوامع طبقاتی و نیز در جامعه سرمایه داری اینست که مستقل از نیازهای عام انسانی به عنوان ضرورتهای فعالیت تولیدی، آن انگیزه و محرک اساسی که انسانها را به کار و تلاش تولیدی و خلاقیت و نوآوری در این زمینه تشویق نموده و به آن سوق می دهد چیست؟ برای توضیح و تبیین این مساله افکار و اندیشه ها به دو دسته تقسیم شدند. در یکطرف مدافعان نظام طبقاتی و جامعه سرمایه داری قرار دارند که انسان را اساسا خود پرست و فردگرا و پول پرست و قدرت طلب و دنبال منفعت شخصی تبیین می کنند. در این نگاه به انسان، منفعت طلبی شخصی آن انگیزه و محرک و کشش تعیین کننده است که انسان را به کار و تلاش بی وقفه و خلاق و پویا در فعالیت های تولیدی ترغیب می کند. در طرف دیگر مخالفین نظام طبقاتی و جامعه سرمایه داری یعنی سوسیالیست ها و کمونیست ها قرار دارند. اینها در مقابل معتقدند از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و بدون همزیستی با همنوع و کمک و اتکا متقابل به یکدیگر قادر به ادامه حیات نیست، و نیز از آنجا که کل ثروت موجود محصول نیروی کار اجتماعی و تلاش جمعی اکثریت عظیم جامعه به نام طبقه کارگر است، لذا تمایل عمومی انسانها، علی رغم همه فشارهای سنگینی که جامعه طبقاتی بر آن اعمال می کند، بسمت نوعدوستی و تعاون و همیاری و همکاری و گذشت  و فداکاری برای همنوع است. 

 

انسان مطلوب مدافعان نظام طبقاتی و جامعه سرمایه داری آئینه تمام نمای اعضای طبقات دارا و استثمار گرا و سرمایه دار می باشد. این انسان پولدار و ثروتمند و استثمارگر و سرمایه دار است که خود پرست و فرد گرا و پول دوست و رقابت طلب و صرفا در جستجوی منافع شخصی خویش است. این طبقات با استفاده از سلطه اقتصادی و سیاسی شان قادر شده اند که سلطه ایدئولوژیک هم داشته و چتر ارزش های خود را بر جامعه بشری گسترده و آنرا به عنوان ارزش های ذاتی انسان قلمداد نمایند. بدنبال این سلطه و هژمونی، همه انسانها به درجات متفاوت به خود پرستی و فردگرایی و منفعت طلبی شخصی آغشته شدند. این مساله از یکسو امکان خودنمایی پیروزمندانه طبقات استثمارگر برای تفوق ارزش های مطلوبشان را فراهم نمود، و از سوی دیگر نوعدوستی و تعاون و همیاری انسانی را کم رنگ کرد و در پرده ابهام قرار داد. اما علی رغم همه اینها، نفس خصلت اجتماعی تولید و زندگی، و هر اعتصاب و اعتراض جمعی کارگری، و هر مبارزه همبسته اجتماعی علیه اشکال مختلف ستم، و کمک و امداد بی دریغ انسانها به یکدیگر به هنگام حوادث طبیعی، و نیز عشق و محبت و دوستی و به داد هم رسیدن های موجود در روابط انسانها با یکدیگر، همه نشان از ارزشمندی و برتری  نوعدوستی و همیاری و همکاری و گذشت و فداکاری برای همنوع در نزد انسان دارند.

 

هیچیک از جوامع طبقاتی قبل مانند جامعه سرمایه داری قادر به پردازش انسان ضروری برای تولید و باز تولید نظام اجتماعی خود نبودند. از این نظر هم جامعه بورژوایی در مقایسه با جوامع قبل انقلابی عظیم بر پا کرد. همه دستاوردهای علمی و اقتصادی و سیاسی و هنری و فرهنگی در خدمت تولید انسان مطلوب جامعه سرمایه داری قرار گرفت و این تولید خود به عرصه ای پرسود برای سرمایه گذاری های کلان تبدیل شد.  اما این بخشی از تصویر نزدیک به دو قرن تاریخ سرمایه داری است. بخش دیگر آن مربوط به وجود قدرتمند جنبش های برابری طلب و سوسیالیستی در همین دوران است که با اتکا به مبارزات و انقلابات کارگری و وجود احزاب سوسیالیستی و کمونیستی پرنفوذ و پراعتبار و اندیشمندان بزرگ مارکسیستی توانستند تا حضور پر صلابت و حتی در دروه هایی هژمونی ارزش های والای انسانی از قبیل نوعدوستی و همیاری و گذشت و فداکاری برای همنوع را حفظ و تحکیم و تقویت نمایند.

 

از این نظر و در ادامه این تاریخ، آنگاه سال نود قرن بیستم، سال چرخش بزرگ در تاریخ سرمایه داری بود. با فروپاشی دیوار برلین، زلزله ای ایدئولوژیک رخ داد که نه تنها پایان سوسیالیسم و کمونیسم که پایان ارزش های  مورد دفاع این جنبش ها نیز اعلام شد. گفته شد اکنون بر همگان ثابت گشت که نوعدوستی و همیاری و تعاون و گذشت و فداکاری مفید نبوده و به درد رشد و پیشرفت تولید واقتصاد و سیاست و اجتماع نمی خورد. در مقابل،