لیلا دانش : متن کامل سخنرانی در سمینار کارزار زنان- استکهلم، ٧ مارس ٢٠٠٩ … با شادباش روز جهانی زن. صد سال از اولین انقلاب و سی سال از دومین انقلاب تاریخ معاصر ایران میگذرد. این هر دو واقعه در تکوین جنبش رهایی زن در ایران مهم بوده و موضوع بررسیها و واکنشهای مختلفی قرار گرفته است.
اگر چه برای بررسی موقعیت زن در ایران امروز لازم است که همان انقلاب صد سال پیش نیز مورد تفحص قرار بگیرد اما اجازه دهید در فرصت امروز بحث را بر دوره پس از انقلاب متاخر یعنی انقلاب ۵٧ متمرکز کنیم. برای داشتن تصویری از جنبش رهایی زن در شرایط حاضر یک راه، بررسی عملکرد سنتهای سیاسی موجود در دورههای مختلف بعد از انقلاب است. این دورهها طبعا هر کدام ویژگیهای خود را دارند و باید بتوان با درنظر داشت این ویژگیها کارکرد سنتهای سیاسی موجود را در رابطه با مساله زن نشان داد. از آنجا که شاید نامگذاریها دقیق نباشد، یادآوری میکنم که منظور از سنتهای سیاسی در اینجا سنت اسلامی شامل دولت حاکم، سنت چپ یا سوسیالیسم ایران و همچنین اپوزیسیون بورژوایی حکومت اسلامی و مشخصا سنت لیبرالی (سکولار و مذهبی) است. و لازم بتوضیح است که عملکرد بورژوازی محافظه کار ایران در عرصه مساله زن یا باید در درون سنت اسلامی مورد مداقه قرار بگیرد و یا رگههایی از بورژوازی عظمت طلب ایرانی که عمدتا به شاخه سلطنت طلبان تعلق دارد.
۱٫ از انقلاب تا شکست انقلاب: ۵۷ تا ۶۰
سالهای ۵۷ تا ۶۰ یعنی دوره بهار آزادی دوره عدم تثبیت حکومتی بود که در نتیجه شکست انقلاب سر کار آمد. دوره عدم تثبیت با همه خصوصیاتی که یک دوره عدم ثبات میتواند داشته باشد ومشخصا در اینجا منظور فضای نسبتا باز سیاسیای است که در آن هر کدام از سنتهای سیاسی میتوانستند برنامهها و مطالبات خود را برای قضاوت در مقابل جامعه بگذارند.
اسلامیون
انقلاب ۵۷ ایران انقلابی بود که از حیث شرکت گسترده تودههای مردم در آن تا همین امروز مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است. از چند ماهه پیش از انقلاب که دیگر معلوم بود حکومت شاه رفتنی است و سران اپوزیسیون اسلامی دوفاکتو کاندیدهای حکومت آتی شده بودند، بحث بر سر مطالبات عمومی مردم وارائه سیمایی از وضعیت آتی جامعه مستمرا به آینده موکول میشد: «بحث بعد از مرگ شاه». بعبارت دیگر عمومیترین خواست در این دوره، رفتن شاه و سرنگونی حکومت پهلوی بود و عرصه مطالبات عمومی و اجتماعی و چند و چون تحقق عملی آن تماما به دوره بعد از انقلاب موکول میشد. رهبران اپوزیسیون اسلامی از ماههای پیش از انقلاب و خصوصا پس از رفتن شاه در حیطه مساله زن و آزادی های سیاسی بکرات مورد سوال قرار میگرفتند که مطالبات زنان چه خواهد شد؟ آیا قوانین اسلامی منجر به شرایط متفاوتی برای زنان خواهد شد؟ و …. و پاسخهایی که مستمرا از سوی چهرههای شاخص این حرکت میرسید در عین اینکه ناظر بود بر برسمیت شناختن حق رای زنان و شرکت گسترده آنها در انقلاب، اما پاسخ صریح به این مسائل را به آینده موکول میکرد.
سخنرانی خمینی درباره مساله حجاب و نقش زنان در جامعه (۱) کمتر از یکماه پس از سرنگونی حکومت شاه و در آستانه اولین روز جهانی زن در بهار آزادی، موجی از اعتراض برانگیخت. سنت اسلامی با حمایتهای آشکار و پنهان قدرتهای بزرگ مناسبترین نیرو برای مهار کردن مردم حاضر در صحنه تشخیص داده شده بود. با اینکه این سنت در تمام تاریخ معاصر ایران در عرصه سیاست نقش موثری داشته است اما این اولین بار بود که اسلامیون در هیات حاکمان به جلوی صحنه میآمدند. تعریف حقوق اجتماعی و سیاسی مردم نزد اسلامیون بنا بود بر مبنای قوانین اسلامی باشد. تفاسیر و رویکردهای متفاوت ازاین مبانی چه در حیطه مقررات عمومی اسلامی و چه در عرصههای مشخص مثلا زنان در عین حال که منجر به بروز اختلاف عقایدی میان آنها میشد اما در بنیاد خود یکی بود و بطور مشخص در رابطه با مساله زن، پایان یافتن «بی بند و باری های» ناشی از حکومت پهلوی هدف یگانه همه دست اندر کاران بود. در هرصورت سخنرانی کذایی شیپور آغاز یک جدال گسترده میان زنان با جمهوری اسلامی شد. جمهوری تازه تاسیس اسلامی بنمایندگی از جانب کل این سنت تکلیف خود را با مساله زن روشن کرده بود.
اپوزیسیون بورژوایی
بورژوازی سلطنت طلب و حامیان آنها نقدشان به جمهوری اسلامی در طول این سی ساله هرگز فراتر از تحقیر عبا و عمامه نرفت و از آنجا که ابتدا به ساکن جایی برای خود در این نظام نمییافتند نیازی هم به بازیهای دیپلماتیک و ملاحظات پیرامونیاش نداشتند. اینان در زمینه حقوق زنان از همان ابتدا مناسب ترین عرصه را برای سرکوفت جمهوری اسلامی و مقررات ضد زنش یافتند. به همین دلیل از همان دورهء بلافاصله بعد از انقلاب این جریان با صراحت بیشتری به مخالفت با قانون حجاب و پوشش اسلامی پرداخت. و البته کل موضع آنها برای پیگیرترین مدافعان حقوق زن هرگز این شبهه را بوجود نیاورد که گویا نظام پادشاهی و حکومت پهلویها منشا اثر مثبتی (حتی در کشف حجاب اجباریشان) برای زنان بوده است. و اما در میان لیبرالها، بخش مذهبی آن عموما در همه عرصهها -و از جمله زنان- چارچوب قوانین اسلامی و دستورات رهبر
ان حکومت تازه تاسیس اسلامی را پذیرفته بودند و تبصرههایشان بر عملکرد اسلامیون حاکم عمدتا شامل عرصه زنان نمیشد. بخشهای غیر مذهبی لیبرالیسم ایران که نمیتوانستند با این قوانین موافق باشند عمدتا بر اساس تشخیص اولویتهای آن روز جامعه پس از سرنگونی حکومت شاه، سیاست منفعلانهای را در پیش گرفتند. این بخش از بورژوازی ایران با اینکه در این زمینه خاص، رویکرد مدافعان حکومت سلطنتی را بیشتر به خود نزدیک مییافت اما دفاعش از حقوق زنان و مشخصا ایستادگی در مقابل قوانین اسلامی را عموما در سایه «مصالح عمومی» آن روز بررسی میکرد.
چپ
شروع تهاجمات حاکمان جدید به زنان در فاصله کوتاهی بعد از انقلاب، از جانب اپوزیسیونی که در حال شکلگیری بود یا اصلا دیده نشد و یا در لوای پرداختن به مسائل دیگر انقلاب جاری به حاشیه رانده شد. در نتیجه بجرات میتوان گفت که هیچ بخشی از اپوزیسیون در این دوره وظیفه خود ندید که در مقابل مقررات اسلامی که هر روز بشکلی و از زاویه ای به جامعه اعلام میشد قاطعانه بایستد. تحمیل مقررات اسلامی همچنانکه بعدا بخوبی روشن شد تنها بر سر پوشیدگی و حجاب و عصمت و عفت نبود بلکه چارچوب روشنی بود برای پیشبرد یک سیاست معین و سمبل تحمیل یک فرهنگ بغایت عقب مانده و ضد زن. نیروهای چپ هم از درک جایگاه سیاستهای دولت اسلامی در رابطه با زنان غافل ماندند. بخش عمده چپ تماما گرفتار در یک درک تمام خلقی از مناسبات حاکم بر جامعه و نقش محوری مبارزه ضد امپریالیستی و تقسیم کردن بورژوازی ایران به بخشهای مستقل و وابسته بود. چنین درکی کل چپ را در دورهای طولانی ناتوان از تشخیص جایگاه و نقش طبقاتی دولت اسلامی کرد. گرچه برای دولت کاملا روشن بود که کدام نیروها را بسرعت باید منزوی و از میدان مبارزه سیاسی خارج کند اما برای چپی که گرفتار در توهمات ضد امپریالیستی بود، تشخیص این مساله زمان برد و بعد هم که بتدریج توانستند نقش جمهوری اسلامی را در سرکوب انقلاب دریابند دیگر باندازهای تضعیف شده بودند که توان تاثیر گذاری سیستماتیکی را بر اوضاع نداشتند. گرچه این بیتوجهی و بیتفاوتی تقریبا شامل همه بخشهای اپوزیسیون میشد اما در تمام دوره بعد از انقلاب، چپ بیش از همه در این زمینه مورد انتقاد و غضب قرار گرفته است. و علت آن نیز این نیست که گویا چپ بیبضاعتترین نیرو در رویکرد به مساله زن است بلکه بسادگی مساله بر سر انتظاراتی است که از سنن سیاسی مختلف وجود دارد. سوسیالیسم با هر تعبیر و تفسیری از آن بعنوان پرچم مبارزه برابری طلبانه و علیه هر گونه استثمار و تبعیض برخاسته از جامعه کاپیتالیستی شناخته شده است. این شناخت عمومی تقریبا در همه جا منجر به این شده که از هر نیرویی که با نام سوسیالیسم در پی کسب هویت اجتماعی برای خود است، انتظار میرود که متعهد به اصول و چارچوبهای نسبتا شناخته شده سنت سوسیالیستی باشد. در هر صورت ایراد به موضع نیروهای چپ در این زمینه تا همین امروز موضع مباحث بسیاری بوده و غرض از بیان این مساله هم برای پوشاندن این ایراد نیست چرا که از قضا بنظر میرسد از جمله از دل تدقیق همین ایرادات است که میشود رویکرد کارسازتری را در این جبهه تعریف کرد.
۲٫ دوره سرکوب و استقرار: ۶۰ تا ۶۸
دهه ۶۰ با سرکوبهای گسترده و جنگ که همه شئونات زندگی اجتماعی را تحت الشعاع قرار داده بود، دورهای است که جمهوری اسلامی بر متن سرکوب و خفقان، پایههای قدرت خود را تثبیت کرد. نهادهای سرکوب و حافظ منافع حکومت که از همان دوره اول بعد از انقلاب شکل گرفته بودند در این دوره مستقر شده و به جمهوری اسلامی شکل و شمایل یک دولت تمام عیار را دادند. در حیطه مساله زن گرچه بحث قوانین اسلامی از همان اوایل بعد از انقلاب طرح شده بود، اما شکل گیری نهادهایی که کار نظارت بر این قوانین و اجرای آن را داشتند متعلق به همین دوره است. این دوره همچنان که گفته شد دوره شدیدترین سرکوب در طول حیات جمهوری اسلامی است، و تقریبا همه بخشهای اپوزیسیون یا ممنوع الفعالیت هستند و یا تبعید شده و درگیر مسائل استقرار در تبعیدند. در این دوره نقش نهادهای تازه پاگرفته حکومتی برای تثبیت قوانین اسلامی و واداشتن مردم و در اینجا خصوصا زنان به تمکین به این قوانین بسیار برجسته است؛ دیگر بسیاری از زنان شاغل پاکسازی و یا اخراج شدهاند؛ یک عرصه فعال حضور زنان کارگر و زحمتکش ساعات گذران طولانی در صف کوپن و تامین مواد غذایی است؛ خواهر زینبها گشتهای ثارالله و برادران هفتتیر کششان را در خیابانها و مراکز تجمع همراهی میکنند؛ رواج و مشروعیت و تبلیغ صیغه دیگر همانقدر در خدمت تثبیت قوانین اسلامی است که سنگسار و قطع دست و … بعنوان مجازاتهای اسلامی؛ نرخ اشتغال زنان در این دوره از دوره زمان شاه هم کمتر شد و این در حالی بود که کارهای خانگی مثل بافندگی و خیاطی و…. برای تامین کسر معاش بوفور رایج شده بود؛ کتب درسی مدارس تصویر عهد عتیق از مناسبات دو جنس را به جزء لایتجزای سیستم آموزشی تبدیل کردند؛ و جداسازی در و