موقعیت و جایگاه زنان در احزاب سیاسی

گلاویژ حسینی : براساس سخنرانی ایراد شده در سمینار کارزار زنان بمناسبت ٨ مارس ٢٠٠٩ – بجاست که در همین جا صمیمانه ترین تبریکات خود را بمناسبت ٨ مارس روز جهانی زن به شما حاضرین در این سمینار و به تمامی زنان و مردان آزاده و مبارز عرض نمایم. بحث موقعیت و جایگاه زنان در احزاب سیاسی مدتهاست ذهن من را بخود مشغول کرده و یقین دارم که برای پیشروی در مبارزات جنبش زنان و معطوف کردن زنان و مردان آزادیخواه به مبارزه ای پیگیر بر علیه ستم جنسیتی، ضروری و مهم است.

 در واقع طرح این بحث از دیدگاه فمنیستی می تواند به توهمات آن عده از انسانها که با حضور و فعالیت خود در احزاب سیاسی امید  رهایی زنان را نوید می دهند، برخورد کرده و به عمق واقعیتهای درون احزاب سیاسی چپ یپردازد. برای شروع این بحث، ضروری است  که به گذشته ای نه چندان دور، به دوران  قیام ایران و نقش زنان درآن مرحله حساس و تاریخی  مروری داشته باشیم.

در سال ۱۳۵۷ مردم ایران در یک خیزش همگانی به آرزوی دستیابی به آینده ای آزاد و برابر و شایسته انسانی، حکومت پادشاهی را سرنگون کردند. نتیجه این قیام و دلایل شکست آن دربحث امروز نمی گنجد. همه می دانیم که مدتی کوتاه بعد از سرنگونی شاه و بقدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی، کوچکترین صدای اعتراض و عدالتخواهی و دگراندیشی به اسم انقلاب سرکوب شد و  ایران به زندان بزرگی برای توده های مردم و بخصوص برای زنان تبدیل گردید.

زنان در جریان قیام سال ۵۷ شرکت گسترده ای  داشتند واین روندی بود که پیش از قیام شروع شده و بعد از آن هم ادامه داشت. دخالت ، شرکت و حضور اجتماعی زنان در جنبشهای وسیع توده ای، از مجموعه دلایلی بود که زنان را به وزنه ای غیر قابل انکار در معادلات سیاسی تبدیل کرد که خود  در رشد سیاسی و آگاهگری آنان هم تاثیر بسزایی داشت.  حضور زنان در عرصه سیاسی جامعه ایران یک حرکت  اتفاقی و تصادفی نبود، بلکه ناشی از یک نیاز بود، نیاز به تغییرو دگرگونی  در سیستم نابرابر جامعه که راه برون رفتی نداشت. اگر ادعا کنیم که  شرکت زنان در قیام سال ۵۷ در راستای شکوفایی جنبش زنان و به هدف مطرح کردن خواستها و مطالبات این جنبش  بود، به احتمال زیاد اغراق آمیز بنظر خواهد رسید. به این معنا هدف از دخالت و حضور فعال زنان بیشتر ادا کردن سهمی برای تغییرات بنیادی در ساختار جامعه و نه الزاما برای تعیین تکلیف نهایی با ساختار فکری مردسالاری نسبت به  زنان بود، بلکه اساسا همراهی و همرزمی با موج وسیع اعتراضات مردم به هدف برچیدن سیستمی بود که بتواند به  فلاکت و وضع نابسامان توده های وسیع مردم خاتمه ببخشد و در برچیده کردن سرکوب و اختناق و فقر اقتصادی همراه کاروان عظیم انقلابیون ایران مبارزه کنند.

ما به آن نسل از زنان فعال، که هدف دخالتگری در تحولات جامعه را داشته، تعلق داریم.  در این مبارزه مشترک، ما پابپای مردان در تمام عرصه های مبارزاتی همراه بودیم. در مبارزات مخفی و علنی، در زندان و شکنجه و در پای چوبه دار و در کردستان هم با شرکت وسیع  خود در مبارزات انقلابی خلق کرد و مبارزه مسلحانه ، ظاهر شدیم.

مردم ایران اعم از زن و مرد برای مدتی کوتاه آزادی بیان ، مطبوعات و تجمعات سیاسی  را لمس کردند و تاثیرآن را در زندگی روزانه خود مشاهده کردند. اگر چه آزادی محصول قیام ایران  کوتاه و گذرا بود ولی تاثیر آنچنان عمیقی در جامعه  برجای گذاشت که هنوز و بعد از ۳ دهه این تاثیرات  را در صدای اعتراض و نارضایتی توده های مردم و در جنبشهای اجتماعی می توان مشاهده کرد. مهمترین تاثیرات قیام ۵۷، در آزاد کردن نیرو و شکل دادن به گرایشات مختلف درون جامعه، در قالب تشکلها و بوجود آمدن سازمانها و احزاب متنوع  و همچنین نقش روشنفکران  و بالا رفتن سطح آگاهی و دانش سیاسی در فضای آزاد و همچنین اعتماد بنفس پیدا کردن توده های وسیع مردم به توان خود در بوجود آوردن تغییرات بنیادی را میتوان مشاهده کرد.  در این میان زنان هم به آن درجه از آگاهی و رشد سیاسی خود رسیده بودند که توان بازنگری به وضعیت ویژه خویش را داشته باشند. حکومت شاه سرنگون شد، ولی مطالبات و خواستهای زنان هنوز مطرح نشده بود. در واقع یک ضرورت و نیاز تاریخی برای تغییرات اساسی، زنان را بیش از هر زمانی به ادامه مبارزه و برای نیل به رسیدن خواستهای خود تشویق میکرد. دوران کوتاه آزادی زمان مناسبی برای عرض اندام سازمانها و احزاب و همزمان برای پیدا کردن هویت واقعی زنان بود. وقت آن رسیده بود که زنان از خود و خواستها و مطالبات خود سخن بگویند و سهم خود را از قیام و براندازی حکومت بخواهند.

 روی آوری زنان به سازمانها و احزاب و مخصوصا کومه له که بعدها به سازمان محلی حزب کمونیست ایران تبدیل شد، دقیقا برای رسیدن به این هدف بود که مبارزات خود را در درون تشکلهای متفاوتی و بسته به گرایشات اجتماعی ادامه دهند. یک انتخاب تاریخی و سرنوشت ساز برای حضوری فعال در عرصه اجتماعی و سیاسی خواست این قشر از زنان بود. این دقیقا بر خلاف ادعاهایی است که بعضی از احزاب وانمود می کنند که در نتیجه سیاست درست و فراخوان آنها بود که  زنان به مبارزه و سیاست روی آورده اند. برخوردی کاملا مردسالارانه و تحقیرآمیز نسبت به زنان است، پنداری زنان به تشخیص و امر و نهی کردن مردان حرکت و مبارزه می کنند یا  گویا خود فاقد تشخیص هر نوع موضعگیری هستند. دوران قیام در ایران و حضور وسیع زنان خود سندی برای خنثی کردن این ادعاست، زیرا در آن زمان هر زنی بنا بر تشخیص و تمایلات سیاسی خود در این مبارزه همگانی شرکت کرده، و اثبات کرد که مانند عضوی از جامعه و انسانی برابر، دخالتگر میباشد.

 دوران جدیدی از مبارزات در ایران و هم چنین در کردستان بعنوان بخشی از کل جامعه ایران که مردم آن از ستم ملی در رنج و آزار بودند ، آغاز شد. سازمانهای چپ بویژه کومه له، که به برابری زن و مرد معتقد بودند و
به حق در فراهم کردن شرایط مطلوب برای فعالیت زنان در درون تشکیلاتهای خود  نقش تعیین کننده ای  داشتند، اما جذب قشری وسیع از زنان و  شرایط مطلوب قطعا به معنای زدودن افکار و بینش مردسالاری نبود.  معتقد بودن به برابری زن و مرد در برنامه، اساسنامه ها  و اسنادهای مدون تشکیلاتی تنها ظاهر قضیه بود چرا که در عمل  بازده مطلوبی نداشت و کماکان هنوز و ۳۰ سال بعد از قیام ایران زنان هیچگاه جایگاه واقعی خود را بمثابه انسانی برابر با مردان  در درون این احزاب چپ  نیافته اند. در واقع نه در دوران قیام  و نه بعد از آن برای پرداختن به مسایل و خواستهای زنان و مبارزه علیه ستم جنسیتی، اقدامی جدی نشده و اساسا رهایی زنان از قید و بند افکار ضد بشری مردسالاری ملکه ذهن نه تنها مردان بلکه حتی خود زنان هم نبود. اگرحتی در دوران و یا بعد از قیام سخنی از خواستهای زنان خیلی کمرنگ و یا خجالتی در لابلای خواستهای عمومی مردم  بمیان می آمد، بدلیل در حاشیه بودن و موقعیت درجه ۲ داشتن زنان در جامعه ، پرداختن به این امر هم به بعد از پیروزی کامل موکول میشد.

این نوع دیدگاه در درون کومه له هم دقیقا به همین شیوه عمل می کرد و آن بستگی به استراتژی و افق تشکیلات داشت. کومه له خود را سازمانی سراسری در سطح ایران میدانست و همزمان درگیر مبارزه ای توده ای  و مسلحانه در کردستان بود. در واقع بیشترین فعالیت این سازمان معطوف به کردستان بود. طبیعتا پرداختن به مساله زنان هم به بعد از پیروزی و رسیدن به هدف  نهایی  موکول میشد. متاسفانه در مقابل هم  زنان فعال و پیشرو،  اساسا  به خواستهای مستقل خودشان به عنوان امری مهم و تاریخ سازحساسیتی نداشتند و  حتی در شرایط متفاوت و بغرنجی خواستهای مستقل خود را به حاشیه میراندند و این بحث که فعلا باید مسائل اساسی تر و مهمتری را حل کنیم و بعد به موضوع زن بپردازیم و یا اینکه خواستهای مستقل زنان را باید در شرایط آرام و بی تنش سیاسی مطرح کرد، در عرصه رشد و پیشرویهای زنان سنگ اندازی میکرد. بطور عام خصوصیات مشترک تمامی احزاب و سازمانهایی که در تئوری و در اسناد مدون شده سازمانی به برابری زن و مرد معتقد بودند، در این مورد یکسان  بودند. همزمان سطح آگاهی و دانش فمنیستی زنان هم تقریبا  نازل بوده و و نمی توانستند روی خواستهای مشخص خود اصرار کنند و اساسا چنین شرایطی برای مطرح کردن مطالبات زنان در مبارزه با ستم جنسیتی مهیا نشد و کماکان نشده است.

فقدان دانش فمنیستی مهمترین دلیلی بود که فعالان زن  تحت ایدئولوژی و جهان بینی کومه له خواستهای زنانه خود را قربانی امری دیگر نمایند. واقف بودن به این امر که مردسالاری تنها یک دیدگاه و نظریه نیست ، بلکه نظام و سیستمی است که در تمام عرصه های زندگی ، فکری و سیاسی و دیدگاهی ریشه عمیقی دارد، اراده گرایانه نبوده و نیست و مسلح شدن به این دانش سیاسی نیاز به یک تحول فکری عظیمی در میان کل جامعه و بالاخص فعالین احزابی دارد که وعده دستیابی به  جامعه ای عاری از تبعیض و نابرابری را داده اند. مهمترین اقدام در جهت  تحول فکری دقیقا با درک و شناخت کامل از ریشه های ستم جنسیتی همراه است.

بقدمت مالکیت خصوصی بر ابزارتولید، ستم جنسی ظهور کرده است و کماکان و با شدت هر چه بیشتری در جوامع مختلف و بدرجات متفاوتی عمل می کند. روند یک قیام و تحول  چند ماهه و حتی یک ساله برای جامعه ای که دیدگاههای مردسالارانه و تبعیض آمیز و نابرابر نسبت زن در تمام تارو پود آن تنیده است، نمی تواند بمعنای پایان دادن به ستم جنسیتی باشد. مبارزه کردن با این افکار مبارزه ای سخت و طولانی است، که باید آگاهانه و با درک صحیحی از چگونگی اشکال ستم جنسیتی برای زدودن آن کار کرد،  کاری روشنگرانه، آگاهانه، نظری و به نقد کشیدن کلیه مناسبات نابرابر و تبعیض آمیز برعلیه زنان را می طلبد

پذیرش لفظی و تئوریک برابری زن و مرد کافی نبوده و نیست، که در نهایت همان سیاست بی توجهی و بی عملی را در برابر مسئله زن و ستم جنسیتی پیشه کردند و همزمان در مبارزه کردن با چهارچوبهای فکری مردسالاری حاکم بر جامعه بطور عام و در درون تشکلهای چپ  بطور خاص، که یکی از پیش شرطهای پیروزی و غلبه در مبارزه با نابرابریهای اجتماعی و ستم  بر زنان است، کوتاهی فراوانی کردند. زنان هم در احزاب و از جمله در راستای تحقق بخشیدن منافع سازمانی  خواستهای زنانه خود را فراموش کرده و در واقع در درون آن  حل شدند.

در شرایط کردستان مبارزه ای در جریان بود، مبارزه توده ای که با زندگی روزانه مردم عجین شده بود. با توجه به فرهنگ عشیرتی و ارتجاعی زن ستیزی رایج در جامعه  و عدم استقلال اقتصادی و بالا بودن درجه بیسوادی آنها ، حتی شرکت کردن در مبارزه را برای زنان دشوار کرده بود. آزادی و استقلال نسبی  که به نسبت برای زنان بیشتر نقاط ایران وجود داشت، ولی همزمان  زنان در جامعه کردستان ، از فشار محدودیتهای خانوادگی و فرهنگی آزار میدیدند و به مانعی سر راه مبارزاتی آنها تبدیل شده بود.

با این وصف موج وسیعی از زنان در کردستان  با درک و آگاهی به نیاز در تغییر بوجود آوردن، بهدف دخالت در تحولات جامعه، به میدان مبارزاتی گام گذاشته و با شرکت خود در دوران قیام  و سپس در جنبش انقلابی و جنبش مسلحانه خلق کرد از هیچ تلاش و کوششی برای به اثبات رساندن شایستگی خود در ان