اوضاع سیاسی ایران و چشم انداز رابطه ایران و آمریکا

غفار غلام ویسی : ایران در تقسیم بندی  بین دو قطب جهانی( شرق و غرب، قبل از فرپاشی شوروی) ، در  زمان رژیم پهلوی تحت سلطه غرب بخصوص حوزه  سرمایه داری آمریکا بوده  و از لحاظ صنعت ،  تکنولوژی ، فرهنگ ، تمدن و… وابسته به غرب بوده است،

اما دولت آمریکا و غرب از ترس  ، بسرکار آمدن یک جریان چپ در ایران در سال ۱۹۷۸ که مصادف  بود با جنبش توده های میلیونی مردم برای سرنگونی رژیم پهلوی، و در متن تقابل با بلوک سرمایه داری دولتی که "اردوگاه کمونیسم" معرفی میکردند، پشت یک جریان مرتجع و از گوربرخاسته اسلامی  به رهبری خمینی رفتند   که وظیفه اش سرکوب انقلاب و کمونیستها و کلیه جریانات چپ و حفاظت از ماشین سرکوب  بود.جریان بقدرت رسیده اسلامی ، تا قبل از بقدرت رسیدنش توسط غرب هیج پایگاهی در میان کارگران و مردم قیام کرده نداشت، منشا قدرت و اعتبار خود را از حرکت ارتجاعی ۱۵ خرداد سال ۴۲ گرفته بود که اساس اعتراض آن به "غیر شرعی" و "حرام بودن اصلاحات ارضی، خشم و نفرت از ورود زنان و دختران به سپاه دانش و سربازی و نهادهای سیاسی و قانونگزاری رژیم شاه بود. دلائل غفلتها و لاقیدی های اپوزیسیون "ضد امپریالیستی" که جوهر سیاستهای خود را از سنت حزب توده میگرفت، به مناسبتهای دیگر و عمیق و روشن، اساسا توسط منصور حکمت ارائه شده است. تاریخ شکست نخوردگان حق مطلب را در این رابطه به تمامی ادا کرده است و من لازم نمیبینم به آن بپردازم.

جوهر اسلامی  رژیم بقدرت رسیده   که خود زاده یک بحران عمیق سرمایه داری بود،  موجب شده  است که بحران سرمایه داری و سیر انباشت سرمایه در ایران، تعمیق شود و با بن بست های غیر قابل حل روبرو گردد.    

 

عناصر تشکیل دهنده این رژیم اسلامی که ترکیبی از جریانات مختلفی می باشد ، همگی جزء جنبش ملی اسلامی هستند ، از لحاظ ایدؤلوژیکی ضد غربی میباشند ، که این ضد غربی بودن در سیاست ، اقتصاد و فرهنگ خود را نشان داده است.

از زمان بسرکار آمدن اسلام سیاسی در ایران که بیشتر از سه دهه می گذرد اقتصاد این کشور از حوزه اقتصاد سرمایه جهانی خارج شده  و رژیم اسلامی نتوانسته  همانند یک رژیم متعارف سرمایه داری خود را با  حوزه  گردش سودآوری سرمایه  جهانی همراه نماید .

با اینحال پس از نزدیک به سی سال تقابل کمونیسم نوین ایران با انواع سوسیالیسمهای ملی و شبه اسلامی، اکنون در میان تکه پاره های منشعب شده از این بستر کمونیسم، بحث از "ادغام سرمایه داری ایران در بازار جهانی" سر باز کرده است و نغمه اپوزیسیون دوخردادی زده و در حاشیه و انزوا قرار گرفته در مورد "سیر متعارف شدن" رژیم جمهوری اسلامی، از درون جریاناتی که به نام کمونیسم کارگری همان تزها را در صدر سیاست  آوردنهای خود قرار داده اند ، این بار نه به عنوان توجیه دست کشیدن از هر نوع مبارزه انقلابی و گریزان شدن روشنفکران  خورده بورژوا از تحزب  و سیاست انقلابی، که در زرورق سیاستهای "جدید" حزبی و "کمونیستی"   از سر گرفته شده است.

 

مختصری از عملکرد رژیم در عرصه داخل

 

 رژیم اسلامی براساس رهنمود  مشروعه چی های ضد غربی، یا در نتیجه تقابل بین "دیدگاه" های سوسیالیسم و مدرنیسم  با مدافعان شریعت  و یا حتی در نتیجه یک تقابل با ناسیونالیسم پرو غرب به قدرت نرسید. این رژیم، رژیم نسل کشیهای سال ۶۰ و ۶۷، و رژیم ۳۰ سال قتل زنجیره ای، رژیم به شلاق بستن فعالین اول مه هاو هشت مارس ها است. رژیمی که بر قله آتشفشان خشم و نفرت یک جامعه ۷۰ میلیونی با درصد خیلی بالایی  جمعیت جوان  که تمدن غرب در ترکیب و بافت آن ریشه های عمیقی دارد، نشسته است. این رژیم که اساس بنیادهای فرهنگی و روبنائی  جامعه را مورد تهاجم قرار داده است و مهمترین فاکتورهای لازمه پروسه بازسازی سرمایه داری ایران را زیر ضرب قرار داده است، با کشورهایی مانند عربستان سعودی و حتی با پاکستان ، ترکیه و مصر بسیار تفاوت دارد. رژیم اسلامی ایران بر متن این کانال و حفره خونینی که بین خود و جامعه ایران ایجاد کرده است، در متن تعرض دائمی به آن ظرفیتهائی که در میان کارگران و زنان، جوانان وجود دارد، نمیتواند "متعارف" شود و با حفظ همین اسلامیت مشخص و خونین، خود را در بازار جهانی ادغام کند. این یک توهم و ساده لوحی است ، که از سطحی نگریهای سوسیالیسم خلقی و همیشه در حاشیه سیاست و قربانی تحولات جامعه ایران، تغذیه میکند.

 به قدرت رسیدن رژیم اسلامی، همراه با خود و در دل به خون کشیدن مبارزه مردم علیه رژیم شاه و انتقام از قیام کنندگان علیه حکومت سایه خدا بر زمین، لایه ای از بی لیاقت ترین  قشر از سرمایه داران را که در دوره  سلطنت ، به حساب نیامده و به حاشیه تولید رانده شده بودند، به قدرت رساند. لایه ای که در طول تاریخ همواره در زیر شنل سلطنت، دعاگو بوده است و مردم را در مواقع شورش، "نصیحت" کرده است. این طیف که در انواع نهادها و موسساتی اسلامی که درحال  انقراض  قرار داشتند، به ثروت و اموال جامعه ایران و به منابع نفت چنگ انداحته اند که مهمترین بخش این منابع را صرف حفظ ارگانهای خود ویژه اسلامی، مثل سپاه پاسداران و بسیج و انواع حوزه های "علمیه" و مساجد و مراکز اسلامی و تقسیم و تاراج آن در بین خودیها کرده اند. این رژیم بدون زیر و رو کردن شیوه تخصیص منابع مالی و اقتصادی، و بدون زیر
و رو کردن این روبنای اسلامی با این تاریخ معین قادر به "عبور از بحران" نیست. "بحران آخر" تا تعیین تکلیف شدن وضعیت رژیم اسلامی، جزء پایداری از ماهیت "غیر متعارف" رژیم اسلامی است. 

 

عملکرد رژیم اسلامی در عرصه بین المللی

 

 

اسلام سیاسی و رژیم جمهوری اسلامی به عنوان مظهر قدرت دولتی آن، در شرایط و موقعیت بکلی متفاوتی قرار دارد. دوران جهان دو قطبی و "جنگ سرد" به پایان رسیده است. بی تفاوتی دولتهای غرب در برابر به قدرت رسیدن اسلام سیاسی ، در جریان تحولات سال ۵۷، دقیقا با مصلحتها و منفعتهای آن دوره جنگ سرد، همسو و منطبق است. در آن دوره است که مجاهدین افغان علیه حکومت "دست نشانده شوروی" مسلح میشوند و سازمان می یابند. در ترکیه علیه موج چپ و فعالیت اتحادیه های کارگری، ارتش و میت ترکیه حدود ۸۰۰ مکتب قرآن راه اندازی میکند. حتی دوره مسلح کردن جریانات قومی و قوم و ملیت سازی با به پایان رسیدن تجزیه یوگوسلاوی سابق و پیوستن آنها به "جهان دمکراسی" و غرب، در جهان چند قطبی برخاسته از فروپاشی دیوار برلین، بایگانی شده است. روند عمومی در این دنیای چند قطبی جدید، سهمی برای بلوک اسلام سیاسی که مدام در منطقه و خاورمیانه و در مساله فلسطین "اخلال"  و مانع ایجاد میکند، قائل نیست. علاوه بر خصلت اسلامی این جریان ارتجاعی و ویژگی جنبشی و انتحاری و تروریستی آن، اسلام سیاسی و در راس آن رژیم اسلامی از قدرت و توان سازماندهی اقتصاد و تولید، عاجز است. سیر رویدادها به روشنی نشان میدهد که بحث دسترسی رژیم اسلامی به انرژی اتمی و یا سلاح اتمی، فقط خصلت بازدارندگی و حفاظ بقای این رژیم "غیر متعارف" است. بنابراین، این مساله که حذف و برکناری و "سرنگونی" رژیم اسلامی، چه از دیدگاه مردم ایران و چه از روند، مقدرات تولید و بازسازی سرمایه و انباشت آن، از دستور چپ و راست جامعه، خارج شده است، یک استدلال بشدت محدود نگرانه و بشدت محلی و سطحی است. دلیل اصلی "انزوا"ی رژیم اسلامی و تلاش مستمر غرب برای تشدید این انزوا، اتفاقا برای تدارک انواع "تغییر" هائی است که از جانب غرب در اشکال مختلف در جریان است. این واقعیت که رژیم اسلامی هر گونه تلاش و حتی انتقاد خودیها را به حساب "براندازی آرام" میگذارد، بسیار گویاست. بحث عبور از جمهوری اسلامی در هر شکل آن، حتی در مسالمت آمیزترین و حقوق بشری ترین آن، در محتوا و ماهیت "سرنگونی" است. هیچ شکی نیست که در صدر این تلاشها ناسیونالیسم پرو غرب و حربه "دمکراسی" آن قرار دارد. کسی و نیروئی که این اوضاع را نبیند و ماموریت و مسئولیت پاسداری از منافع ناسیونالیسم ایرانی را به جمهوری اسلامی بخشیده باشد، نسبت به این روندهای عمیق تر و واقعی تر، به چشم مردم ایران خاک می پاشد و آنان را در برابر انواع دیگر سرنگونیهائی که چه بسا در پرده بسیار "آرام" و "دموکراتیک" از جانب اپوزیسیون ناسیونالیست پرو غرب در جریان و در حال معماری است، بی دفاع و بی حفاظ میکند. این نوع موضع انعکاس و نتیجه دست کشیدن نیروی مدعی چپ برای رهبری این جنبش "سرنگونی" است.

 

چشم انداز رابطه ایران و آمریکا

 

نزدیک به سه دهه است که رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا قطع شده است، رژیم اسلامی ایران آمریکا را شیطان بزرگ و فرهنگ غربی را فرهنگی منحط و ضد اسلامی نامیده و کسانی که در ایران از فرهنگ غربی پیروی کرده مورد پیگرد و مجازات قرار گرفته اند. حدود سه دهه است که ایران از حوزه سودآوری سرمایه آمریکا خارج شده است . آمریکا رژیم اسلامی را یکی از محورهای شر نامیده و تلاش کرده بکمک متحدین اروپایی خود رژیم اسلامی را هرچه بیشتر در سطح بین المللی منزوی نماید.

اما رابطه آمریکا با جمهوری اسلامی، رابطه ای نیست که در خلا و در یک موقعیت بی ریشه و زمینه مطرح باشد. جامعه ایران مدتهاست که وارد پروسه تولید سرمایه داری شده است. سالهاست که دستکم از دوره مشروطه ببعد، ساختن یک روبنای سیاسی مبتنی بر "نظم"، و یک کشور، به پیروی و الهام از غرب در بافت و ترکیب جامعه ایران ریشه دوانیده است. الیت سیاسی و تکنوکرات و سیاستمداران جامعه ایران طی این سالها، اساسا تحصیلکردگان در دانشگاههای غرب اند. برعکس عربستان، که چند شیخ را مامور حفاظت پمپ بنزینهای آن منطقه کرده اند، همگام و همراه با این پروسه "غربی" شدن جامعه ایران، لایه نسبتا چشمگیری از تکنوکراتها و تحصیلکردگان جامعه ایران، در غرب و بویژه در آمریکا ساکن شده اند. چنین در هم تنیدگی را ما حتی در این شکل، در پاکستان و ترکیه هم نمی بینیم. عربستان سعودی و شیخ نشینهای خلیج، به کنار. بنابراین بحث رابطه با آمریکا، صرفا و منحصرا در یک دایره دیپلوماتیک باقی نمیماند. باز شدن این رابطه در هر سطحی و از هر روزنه ای باشد، همراه با خود کل تصویر جامعه ایران و تمامی تحولات آنرا از دوره مشروظه ببعد ، تا کودتای رضا شاه و "کشف حجاب" آن و تا کودتای سال ۳۲ و اصلاحات ارضی را وارد ماجرا میکند. برای جمهوری اسلامی رابطه با &
quot;شیطان بزرگ" علاوه بر اینکه ضربه ای کاری به خاستگاه اسلام سیاسی در سهم گیری قدرت منطقه ای است، با خود و همراه با خود کل این روبنای فرهنگی و پیشینه تاریخی را بر سر رژیم اسلامی میکوبد. بعلاوه جامعه ایران بشدت یک جامعه ای است که به همین دلایل تاریخی دیرین و پر نفوذ، تعلق خاطر عمیقی به فرهنگ و سنتهای جوامع اروپائی و آمریکا دارد. سرمایه داری در ایران و پروسه انباشت و بازسازی تولید سرمایه بدون این هماهنگی روبنائی غیر ممکن است. از این نظر گرایش مشروعه گری و ضد غربزدگی و آل احمدیسم در جامعه ایران هیچ آینده ای ندارد. و از آن فراتر آل احمدیسم "کارگر پناه" ی که نسبت به خطر "فساد" و "غرب زدگی" در "جنبش کارگری" گارد گرفته است، بی آینده تر از اسلاف سیاسی خویش است. تفاوت این است که نوع دوم مشروعه گری کارگری، برعکس آل احمد، نه در هیات انسانهای واقعی و قابل رویت و ارزیابی، که در لابلای هویتهای موهوم شخصیتهای اسم مستعاری که هیچکس نمیداند با چه انسانهای واقعی و جنبشهای قابل مشاهده و علنی تداعی میشوند، در سایه عبای جریان دو خردادی به مجاهدتهایشان علیه کمونیسم و مدرنیسم و "غرب زدگی" ادامه میدهند.

 

جامعه ایران رژیم غیر متعارف جمهوری اسلامی را نپذیرفته است و نمی پذیرد. این رژیم هم از منظر منافع مردم ایران و بستر ریشه دارتر جامعه غربی آن و هم از منظر ناسیونالیسم پرو غرب و برای بازسازی تولید سرمایه داری، "رفتنی" است. سوسیالیسم و کمونیسم در ایران ناچار است از زیر سنگ هم که باشد حزب سیاسی طبقه کارگر را به این مصاف وارد کند. فقط با دخالتگری سیاسی و با پرچم کمونیسم منصور حکمت و تحزب آن میتوان، دور باطل فعالیت در دنیای مجازی سیاست و حضور ماهواره ای "انقلاب" و "قدرت دوگانه" را کنار زد و به آیات یاس "شکست و پایان جنبش سرنگونی" نقطه پایانی گذاشت.

عفار غلامویسی ۷ مارس ۲۰۰۹