سوسیالیسم علمی را باید علمی آموخت

نیما طاهری : مارکس و انگلس بر این باور بودند که یکی از ویژه گی های آموزه ها و تئوری های سوسیالیستی آنان،در تقابل با سوسیالیسم های آرمانشهری، علمی بودن این آموزه ها و تئوری هاست. یعنی آموزه های آنان از خیال پردازی های واهی اجتماعی و نظرورزی های ایده آلیستی و ماتریالیستم مشاهده گر دور است.

بر همین پایه بود که انگلس می گفت از زمانی که آموزه های سوسیالیستی به علم تبدیل شده است باید بمثابه علم آموخته شود. یعنی باید به طور سیستماتیک مفاهیم، احکام، استدلال ها، استنتاج ها و تئوری های آن را آموخت و به کاربرد و در پرتو تجربه و پراتیک اجتماعی- تاریخی، معنا و مضمون آن ها را  بررسی و بازبینی نمود. البته نباید از یاد برد که علمی بودن، تنها یکی از ویژه گی های آموزه های سوسیالیسم مارکسی است، بنابر این نباید آموزه های سوسیالیسم مارکسی را به همین یک ویژه گی آن فروکاست. آموزه های سوسیالیسم مارکسی، کارگری، انقلابی، انتقادی و علمی است.  در نتیجه باید تئوری های سوسیالیسم علمی را، علمی آموخت و به شیوه ی علمی به کاربرد. برای مثال اگر کسی بخواهد مبانی نقد اقتصاد سیاسی مارکس را بیاموزد باید به طور سیستماتیک مفاهیم، احکام، استدلال ها و استنتاج ها و تئوری های نقد اقتصاد سیاسی مارکس را بیاموزد. یعنی باید مفاهیم و مقوله هایی چون کالا، ارزش، نیروی کارو… را بدرستی بیاموزد و به هنگام به کار گیری این مفاهیم و مقوله ها به معنای آن توجه کند.

شما در گفتار روزمره می توانید عباراتی چون علی نیرومند است، توانمند است یا قدرتمند است را به مثابه عباراتی مترادف به کار برید، اما اگر این مفاهیم را در قلمرو علم فیزیک، بدون تمایز معنایی آن استفاده کنید، به شما خواهند گفت دوست عزیز شما با مفاهیم علم فیزیک آشنا نیستید. رفیق فرهاد فریاد در مقاله ی سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم برابری طلب، متاسفانه بدون توجه به معنای مفاهیم و مقوله های نقد اقتصاد سیاسی مارکس، با ادبیات و زبانی آشفته، مفاهیم علمی مارکس را هلاک کرده است. من در نوشته ای با عنوان سوسیالیسم علمی  رفیق فرهاد فریاد به نقد نوشته ی ایشان پرداختم و با استناد به بند بند نوشته ی وی، درک غیر علمی ایشان را از مفاهیم و مقوله هایی اقتصادی نشان دادم. رفیق فریاد در نوشته ای با عنوان نیما طاهری و وحشت از علم، کوشیده است در دفاع از نوشته ی خود به  نقد من پاسخ دهد. پیش از آن که به ارزیابی حاصل کوشش ایشان بپردازم، نخست باید چند نکته ی کلی را یادآوری کنم. نخست آن که ایشان در متن پاسخ خود فقط یک بار به متن نوشته ی من استناد کرده اند. و در بقیه ی موارد  با پرهیز از استناد به متن نقد من، عبارات مرا با ذهن و زبان خود باز نویسی کرده اند، و سپس کوشیده اند به متن خود ساخته پاسخ دهند. البته این عمل ایشان تازه گی ندارد، بل یکی از ویژه گی ها و حربه های شناخته شده ی نوشته های انتقادی ایشان است. در نتیجه پاسخ ایشان از امانت و انصاف بدور است. دوم آن که ایشان از پاسخ دادن به نقد های روشن و مشخص گریخته و با طرح مباحث بی ربط  کوشیده، با گل آلود کردن آب، کم عمقی خود را از نظر پنهان کند. به عبارت دیگر ایشان به جای بحث حول موضوع نقد به طرح مسائل و مباحثی می پردازند که ربطی به موضوع نقد ندارد. در نتیجه پاسخ ایشان معطوف به روشنگری نیست. سوم آن که من در نقد خویش کوشیده بودم با بسط نظرات رفیق تا انتهای منطقی آن، تناقضات و آشفته گی های آن را آشکار کنم. اما ایشان نقد مرا به مثابه کیفر خواست دادستانی تلقی کرده و کوشیده با چرخاندن انگشت اتهام، از نتایج ناگزیر اندیشه ی خود فرار کند.  در نتیجه یا منطق نقد درون ماندگار مرا درنیافته است، یا دریافته ولی کوشیده با نادیده گرفتن آن گریبان خود را خلاص کند. با این همه من به سهم خود می کوشم با بررسی پاسخ ایشان، فرصتی برای تدوام گفت و گو ایجاد کنم.

ایشان در نوشته ی نخست خود کوشیده بود بیکاری را با رشد ابزار تولید و نقش آن درکاهش زمان کار اجتماعا لازم توضیح دهند. من به ایشان یادآوری کردم که مارکس بیکاری را در ذیل مفهوم ترکیب ارگانیک سرمایه توضیح می دهد، نه زمان کار اجتماعا لازم. ایشان در پاسخ خود به نقد من بدون نشان دادن ربط کاهش زمان کار اجتماعا لازم به افزایش بیکاری، به توضیح مفهوم زمان کار اجتماعا لازم پرداخته است . البته همین که ایشان دیگر نه از مقدار کار اجتماعا لازم، بل از زمان کار اجتماعا لازم سخن می گوید جای بسی خوش حالی دارد. اما آن چه که هنوز ایشان درک نکرده  این است که کاهش زمان کار اجتماعا لازم، نه سبب بیکاری، بل سبب افزایش زمان کار اضافی، تولید ارزش اضافه ی نسبی و فوق العاده می شود. بنابر این همان گونه که در نقد خود توضیح دادم برای توضیح بیکاری ایشان باید به مفهوم ترکیب ارگانیک سرمایه رجوع کند. رفیق فریاد در پاسخ خود می گوید: «  درک او( نیما طاهری) از ترکیب ارگانیک و گرایش نزولی نرخ سود همان درکی ست که آنها ( استالینیست ها) ارائه کرده اند حجم سرمایه را بیشتر مد نظر داشته اند نه رشد ابزار تولید و دقیقا من از همین زاویه آنرا نقد کرده ام »  اول آن که ایشان در نوشته ی  نخست خود به هیچ وجه به مفهوم ترکیب ارگانیک سرمایه اشاره نکرده اند، چه رسد به آن که به درک استالینیست ها اشاره کرده باشند. دوم آن که نوشته ی مرا تحریف نموده است، من گفته ام: « مارکس بدرستی بر این باور بود که در فرایند انباشت سرمایه علاوه بر افزایش سرمایه، ترکیب سرمایه نیز تغییر میکند. بدین معنا که با رشد ابزار تولید، از مقدار سرمایه متغیر( نیروی کار) نسبت به سرمایه ثابت کاسته