بحران، انتخابات و سیاست رادیکال

بیژن صباغ : بحران اقتصادی گسترده‌ای که این روزها همه ‌جا صحبت از آن می‌شود را به راستی می‌توان بحرانی به مراتب عظیم‌تر از رکود اقتصادی اول و دوم ایالات متحده تعبیر کرد. بحرانی اقتصادی‌ای که از آمریکا آغاز شده و دامن خود را به طور روزافزون به اقصی ‌نقاط جهان می‌گستراند.

 بنگاه‌های اقتصادی جهان با رکودی بی‌سابقه و ابهام‌انگیز به کار خود ادامه می‌دهند و سرمایه‌داری تجاری و مالی راهی جز تماشای بازی سیاسی مافیای بزرگ اقتصاد لیبرال جهانی ندارد. تنها نگاه کوتاهی به آهنگ وحشتناک رشد قیمت نفت و افول ناگهانی آن طی چند ماه اخیر، ابعاد این فاجعه‌ی جهانی را گوشزد می‌کند.

در این میان کشمکشی میان متفکران اقتصاد سیاسی برای رفع این بحران بپا شده است. بوش و اوباما مثل احمدی‌نژاد طرح‌هایی را با مضمون واحد «طرح تحول اقتصادی» مانند جعبه‌ی جادویی که علی‌ورجه‌ی معجزه‌گرش قرار است دنیا را در شگفتی فرو ببرد پیشنهاد داده‌اند که هر یک در جای خود جای نقدهای بسیار دارد. اما بی گفتگو، این طرح‌ها در بهترین حالت تنها قادرند سوپاپ اطمینان اقتصاد سیاسی جهان را اندکی شل کنند تا اقتصاد لیبرال فرصت داشته باشد به افتضاحی که بار آورده است تنها نگاه کوچکی بیندازد. پیش‌بینی می‌شود که اجرای هر یک از این تحول‌ها (که معلوم نیست قرار است واقعاً چه چیز را متجول سازند) احتمال رشد نقدینگی و بروز تورم را به‌شدت افزایش می‌دهد.پیش‌بینی شده است که اجرای طرح تحول اقتصادی در ایران تورمی معادل بیش از پنجاه درصد را به اقتصاد و بازار ایران تحمیل خواهد کرد. این در حالی است که لرزه‌های اصلی بحران اقتصادی تازه از یک سال آینده آغاز خواهد شد.

به هر صورت آن‌چه ما بحران سرمایه‌داری می‌خوانیم، خیلی سریع‌تر از آن که فکر می‌کردیم گریبان سیستم مالی و تجاری امپریالیسم را گرفته است و گویی این بحران‌ها نه تنها گریبان اقتصاد جهان را گرفته، بلکه با تأکید بر این که اقتصاد و سیاست دو روی سکه‌ی بازی هستند، گلوی سیاست جهانی را نیز می‌فشارد. این ادعا را سربازهای آمریکایی مقیم عراق و افغانستان هر روزه با جانشان اثبات می‌کنند. در این میان بررسی تاکتیک حکومت‌ها برای برون‌رفت از بحران و راهکارهای موضعی آن‌ها برای حل و فصل مناقشات داخلی و خارجی بسیار مهم به نظر می‌رسد. سعی دارم تا جایی که می‌توانم به چند نمونه از این تاکتیک‌ها در ذیل اشاره کنم. بدیهی است توجه به رویکردهای دولت جمهوری اسلامی در این مورد به دلیل آشنایی ما با سیاست‌های سی ساله‌ی اقتصادی و سیاسی آن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

الف) رونمایی از ققنوس‌های سیاسی

پرواضح است که بحران اقتصادی و سیاسی امروز جهان، تقابل دوقطبی دولت – مردم ستم‌دیده را شدیداً افزایش داده و به این سمت می‌رود که جامعه‌ی جهانی را یکسره نسبت به مسأله‌ی دولت‌های محافظه‌کار قطبی کند. گواه این مدعا افزایش بی‌سابقه‌ی فروش کتب مربوط به دیدگاه‌های سوسیالیستی و چپ‌گرا در کل قاره‌ی اروپا و آمریکاست. دولت جرج بوش و محمود احمدی‌نژاد نمود بارز دو دولت محافظه‌کار و اصول‌گرا هستند. شکست واقعی پلان‌های فانتزی این دو دولت برای افزایش رفاه مردم گویی اندک رفاه واقعی را نیز از مردم سلب کرده است. در حالی که سوسیال دموکراسی یا «دولت‌های رفاه» در اروپا دوران افول و شکست خود را طی می‌کنند، این برنامه‌ها ناکارآمدی واقعی نیروهای راست‌گرا را به مردم نشان داده است.

در ایران، این چندمین شکست متوالی دولت در حل پلاریزاسیون فزاینده‌ی مردم و دولت است. نخست اصلاحات، سپس پوپولیسم دولتی، اصل ۴۴ و غیره و غیره که هر یک به خودی خود توده‌ی وسیعی از مردم را به سمت ناامیدی کشاند. در حالی که دولت ایران این روزها مشغول حل مناقشات داخلی خودش با مجلس و سازمان‌هایی است که تکلیفشان هنوز مشخص نشده، ایدئولوگ‌های جمهوری اسلامی از همین حالا به فکر هوا کردن فیلی در ابعاد یک انقلاب درونی هستند! انقلابی که از امروز شکستش هویداست. این برنامه فعلاً در قالب رونمایی دوباره از نسخه‌ی شکست‌خورده‌ی اصلاحات و تزریق آرام‌بخش موضعی به بدنه‌ی جامعه جهت ترمیم هرچه سریع‌تر روبناهای اقتصادی رخ می‌نماید. طیف اصول‌گرای جمهوری اسلامی در اندیشه‌ی تراشیدن یک چهره‌ی تکنوکرات اعتدال‌گرا مانند قالیباف و طیف اصلاح‌طلب جمهوری اسلامی با درک شرایط اسفبار خود، برای سهیم شدن دوباره در بازی قدرت در فکر توجیه دوباره‌ی سیستم رفرم برای رفع «دست‌کم نیمی از مشکلات ایران» می‌باشد. اگر قالیباف را جزو الیت رفرمیست اصول‌گرایان فرض بگیریم، خاتمی و قالیباف یا چهره‌هایی شبیه آنان تنها ققنوس‌هایی هستند که می‌توانند جزو برنامه‌ی رونمایی جمهوری اسلامی باشند.

برای جمهوری اسلامی، قاعده، خلاصی از عصیان مردم ستم‌دیده و طبقات فرودست جامعه‌ای است که اکنون با حداقل‌ها زندگی می‌کند و ممکن است جرقه‌ی چخماقی بر فتیله‌شان شورش‌های گسترده‌ی شهری ایجاد کند. برای رها شدن از بحران اقتصادی، لزوماً برنامه‌ای درازمدت نیاز است؛ اما دولت به هیچ وجه فرصت خرج کردن زمان اضافی و تمایل برای حل ریشه‌ای معضلات را ندارد. لذا ترمیم سیاسی گوشه‌ای از این معضلات، چاره‌ای کوتاه‌مدت و البته ساده‌انگارانه است. اصلاحات شکست‌خورده ممکن است طیفی از مردم را که هنوز به حاکمیت امید دارند تا مدتی جزو بدنه‌ی خود به حرکت در آورد؛ اما این قطعاً آخرین سوپاپی خواهد بود که باز می‌شود. شکست این برنامه نتیجه‌ای جز قطبی شدن کامل جامعه خول دولت و اقشار فرودست نخواهد داشت.

ب) ایجاد جو رعب و وحشت

در کنار اجرای تئاتر سیاسی توسط دولت برای وصله زدن
به گوشه‌ای از بحران‌هایش، خیمه‌شب‌بازی نظامی و پلیسی هم راهکار دیگری است که این روزها فاز اجرایی‌اش را از سر می‌گذراند. ایران به عنوان دولتی که چاره‌ای جز رودررو شدن با رکود اقتصادی جهان را ندارد، در پاسخ خیل عظیم و فزاینده‌ی تعداد بیکاران، زندانیان سیاسی، دانشجویان، کارگران و زنان تحت ستم، مانورهای بزرگ نظامی اجرا و رسماً اعلام می‌کند که یکی از اهداف اصلی اجرای این مانورها، مقابله با «تروریسم شهری» است. کافی است لحظه‌ای به عبارت «تروریسم شهری» بیندیشید تا به عمق فاجعه پی ببرید. دولتی که شمشیر را از رو بسته است در عرض کمتر از یک ماه صدها دانشجو را روانه‌ی زندان می‌کند. در میدان «آزادی» تهران، صدها نیروی یگان ویژه تا دندان مسلح را به معرض دید عموم قرار می‌دهد و برای مدت چند روز شهر را به موزه‌ی جنگ‌افزارهای نظامی و پلیسی تبدیل می‌کند. حتی راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی برای کنترل عبور و مرور خودروها در محوطه‌ی طرح زوج و فرد در تهران از یگان ویژه‌ی نیروی انتظامی استمداد می‌کند؛ چه کسی باور می‌کند که نیروهای یگان ویژه با فاصله‌ی بیست متر از یکدیگر ایستاده‌اند تا خودروها بدون مجوز را متوقف کنند. آن هم نیروهایی که همگی بلااستثنا از نظر جسمی ورزیده، قدبلند و حتی مسلح هستند! نیروهای یگان ویژه‌ی پلیس بنا به دستور به مردم لبخند می‌زنند، بازوهایشان را نشان می‌دهند و به این فکر می‌کنند که چند روز دیگر قرار است اعتراض کارگران کارخانه‌ی سیمان نائین را که ماه‌ها است حقوق نگرفته‌اند سرکوب کنند.

جو ایجاد رعب و وحشت با نام «رزمایش امنیت و آرامش» در حالی اجرا می‌شود که اهرم‌های اعتراض مدنی در جامعه مثل دانشجویان منتقد، روزنامه‌ها و رسانه‌های دیگراندیش و … کاملاً تحت سیطره‌ی نیروهای اطلاعاتی قرار دارند. ایجاد این جو علاوه بر حوزه‌ی داخلی نظام، نیازمند قدرت‌نمایی به حکومت‌های خارجی نیز هست. مانورهای دفاع موشکی سپاه، مانور دریایی ارتش و … در حالی انجام می‌شوند که حمله‌ی خارجی به ایران هنوز به طور کامل از دستور کار دول متخاصم غربی از جمله آمریکا و اسرائیل خارج نشده است. این مسأله با استمداد از شیوه‌ی تحلیل تقابل دولت‌های سرکرده‌ی جهان سوم با امپریالیسم قابل بررسی است که در حوصله‌ی این مقاله نمی‌باشد.

ج) تشکیلات‌بافی

طولانی‌تر شدن عمر دولت‌ها با تصمیماتی که از سوی آن‌ها برای مدیریت و مقابله با بحران اتخاذ می‌شود ارتباط مستقیم دارد. این اقدامات می‌تواند در سطح قانون‌گذاری‌های جدید برای سازمان‌های دولتی و شرکت‌های سودده باشد، می‌تواند در سطح کوپنی کردن کالاها باشد و در نهایت امر می‌تواند در سطح ایجاد موانع بر سر راه مشکل‌تراشان داخلی و خارجی باشد.

برای مقابله با به‌اصطلاح مشکل‌تراشان داخلی، نیاز است که حتماً تمام مخالفین در دسته‌های مختلف و به بیان دیگر در چند «کلیت» محدود طبقه‌بندی شوند. کلیت‌هایی مانند «منافق»، «جاسوس»، «وبلاگ‌نویس»، «هتاک» و …. بدون این تقسیم‌بندی، مقابله با بحران یعنی مقابله با سطح وسیعی از توده‌ی شکل‌دار ولی نامفهوم و سیال جامعه. قدم بعدی انتخاب سرسخت‌ترین یا رادیکال‌ترین گروه است. گروهی که توان بسج کردن مردم تحت ستم و توده‌های معترض را داشته باشد و در حال تبدیل شدن به یک وزنه‌ی اجتماعی واقعی باشد.

در این‌جا لازم است به یک مسأله‌ی مهم توجه شود. سعی دارم این مسأله را با طرح یک پرسش پیش بکشم: مشکل واقعی مردم ایران که امروز آنان را به فلاکت می‌کشد چیست؟ طبیعتاً هر کس بنا به موقعیت طبقاتی و جایگاهی که در اجتماع دارد پاسخی به این پرسش خواهد داد. نمونه‌هایی از این پاسخ‌ها ممکن است شامل این موارد باشد: نبود دموکراسی، نبود حقوق برابر زنان و مردان، مسأله‌ی بنزین، قیمت مسکن، باندبازی و کلاه‌برداری، معیشت مردم، حقوق ناکافی، روند رشد اعتیاد و بیکاری و غیره. هر یک از این سرتیترها، نمایندگانی در جامعه دارد که برای رفع آن‌ها تلاش می‌کنند و البته هر یک استراتژی، ایدئولوژی و راهکار خود را برای حل این مشکلات دارد. قصد دارم در این‌جا با فرض این که مشکل اقتصادی اصلی‌ترین و فلج‌کننده‌ترین مشکل مردم ایران است، نمایندگان حل ریشه‌ای این معضل را مهم‌ترین وزنه‌ی رویارویی با نظم موجود قلمداد کنم. پس فرض کردیم برای کسی که نان شب ندارد، خواست دموکراسی محض به عنوان یک غایت، خنده‌دار بوده و چیزی جز یک شعار نیست.

حال برمی‌گردیم به موضوع اصلی. دولت طبیعتاً توان سرکوب همه‌ی نیروهای معترض در جامعه را ندارد. به این دلیل ساده و ابتدایی که زندان‌هایی با گنجایش صدها هزار نفر فعال سیاسی، کارگر، فعال اجتماعی و … ندارد. بنابراین دولت در جهت حفظ امنیت سیاسی‌اش و تضعیف نیروهای واقعاً تأثیرگذار در جامعه، مجبور است این گروه‌ها را به نحوی در مقابل هم قرار دهد و کاری کند که در یک جنگ ساختگی، این گروه‌های معترض خود دیگری را از پا در آورند.

مشخصاً در سطح دانشگاه، این تشکیلات‌بافی یا دادن قدرت به گروهی که بتواند تشکیلات تأثیرگذارتر را از صحنه حذف کند، در یک سال اخیر به اوج خود رسیده است. سابق بر این، بسیج دانشجویی با شیوه‌هایی سنتی سعی در محدود کردن و شکست دادن جنبش واقعی دانشجویان داشت. با فاش شدن آن شیوه‌های کهنه، امروز، گروه‌هایی قصد مصادره‌ی جنبش دانشجویی و
به بی‌راهه بردن آن را دارند که خود دم از آزادی‌خواهی و دموکراسی می‌زنند. در ضعف یک آلترناتیو رادیکال و ریشه‌دار در بطن جامعه، گروه‌هایی مثل دفتر تحکیم وحدت که این روز‌ها علی‌رقم گذشته برای برقراری دموکراسی‌شان به دامان جمهوری اسلامی پناه برده‌اند و شعار «شرکت در انتخابات» سرلوحه‌ی فعالیت‌هایشان است، نمود بارز چراغ سبز نشان دادن موقت جمهوری اسلامی به این گروه‌ها جهت تضعیف قدرت واقعی دانشجویان است. دانشجویان چپ، آزادی‌خواه و برابری‌طلب که شعارهایشان نمود معضلات و خواست‌های واقعی مردم ایران است، امروز توسط گروه‌های راست‌گرایی مثل دفتر تحکیم وحدت که از اصلی‌ترین وظایفش اخته کردن رادیکالیسم جنبش دانشجویی است، مورد هجمه واقع می‌شوند تا مانعیبر سر رشد و اجتماعی شدنش ایجاد شود.

تحریم انتخابات، هم استراتژی و هم تاکتیک یا استراتژی رادیکال نسبت به انتخابات ایران چیست؟

سه موردی که در بالا ذکر شد، تنها گوشه‌ای از تحرکات یک حکومت توتالیتر بحران‌زده برای گذر از بحران است. هرچند که معتقدم بحران اقتصادی کنونی به هیچ وجه با تغییر در ریاست جمهوری قابل حل در ابعاد تأثیرگذار نیست، اما لازم است برای کسانی که انتخابات ریاست جمهوری را طلیعه‌ی حل همه‌ی مشکلات می‌دانند توضیحاتی داده شود. بحث داغ انتخابات آتی ایران این روزها فضای رسانه‌ای را در قرق خود دارد. بدیهی است پیش‌بینی نحوه‌ی پیش‌روی دشمن و برنامه‌سازی برای پیش‌روی نیروهای رادیکال داخل جامعه، از اوجب واجبات است.

در اطراف بحث انتخابات ایران، چند مسأله باید ذکر شود:

۱٫       احمدی‌نژاد همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد ‌در سیاست‌هایش ناموفق بوده است، ولی هنوز در بین روستاییان و اهالی مناطق دورافتاده محبوبیت دارد. این مسأله ممکن است در صورت مطرح شدن احتمال کاندیداتوری مجدد احمدی‌نژاد در انتخابات آینده و با توجه به این که جمعیت شهرهای بزرگ که اکثر ساکنین آن‌ها مخالف حضور احمدی‌نژاد هستند، کمتر از باقی مناطق است، اهمیت خاصی به خود بگیرد.

۲٫       اکثر حامیان هاشمی رفسنجانی به موضع تحریم انتخابات بازگشته‌اند، بنابراین احتمالاً هاشمی نه تنها در انتخابات شرکت نمی‌کند، بلکه خاتمی را به عنوان انتخاب نخست خود معرفی خواهد کرد.

۳٫       برای اصول‌گرایان جمهوری اسلامی، احتمالاً چهره‌ای معتدل مانند قالیباف انتخاب اول خواهد بود که هم محبوبیت دارد، هم «خودی» است و هم مشکلات خاص امثال خاتمی را ندارد.

۴٫       اصلاح‌طلبان به احتمال قوی خاتمی را به عنوان کاندیدای واحد جبهه‌ی خود معرفی خواهند کرد که در این صورت احتمال کاندیداتوری چهره‌هایی نیمه اصلاح‌طلب از جمله کروبی شدیداً کاهش می‌یابد. بنابراین اصلاح‌طلبی بار دیگر چهره‌ی شکست‌خورده‌اش – خاتمی – را که خود ادعا می‌کند حل بحران‌های امروز ایران از توانش خارج است، بار دیگر به میدان می‌کشاند. خاتمی این بار درست ادعا کرده است چراکه اربابان قدرت در جمهوری اسلامی اجازه‌ی حل بحران، سود بردن از ارتباط با آمریکا و خلع ید از مافیای اقتصادی ایران را به او نمی‌دهند؛ حتی اگر علی‌رقم قانون اساسی ایران قوه‌ی مجریه اصولاً بتواند دیپلماسی یک کشور را چنین کن‌فیکون کند. واضح است که خاتمی با این که حافظ قطعی منافع جمهوری اسلامی است و همان‌طور که خودش گفته یک خط امامی واقعی است، اما از دید بنیادگرایان سنتی جمهوری اسلامی، «غیرخودی» محسوب شده و تحقیقاً امتیاز تغییرات بنیادین یا مثلاً ارتباط با آمریکا که رؤیای دیرینه‌ی لیبرال‌ها و دموکراسی‌خواهان بوده از وی به سادگی سلب می‌شود. کما این‌که هرجا مسأله‌ی قدرت‌نمایی خاتمی بوده، او با کوچک‌ترین تلنگر به طرز اسفباری خود را کنار کشیده تا «خودی‌ها» بتوانند پیش‌روی کنند. ۱۸ تیر ۱۳۷۸ نمونه‌ی شرم‌آور این اتفاق بود که البته خاتمی – این سید خندان – با مظلومیت و ادعای این که تهدید شده و قدرتی نداشته از کنارش به سادگی رد می‌شود. پرواضح است که بحران کنونی ایران مولد چیزی بسیار فراتر از ۱۸ تیر خواهد بود.

۵٫       در صورت پیروزی خاتمی در انتخابات با فرض این که وزارت کشور فعلی جلوی تقلب انتخاباتی را بگیرد، با توجه به این‌که توان حل بحران اقتصادی از حیطه‌ی اختیارات خاتمی خارج است، اصلاح‌طلبی – همان‌طور که قبلاً هم گفتیم و با توجه به دلایلی که در بند قبلی ذکر آن‌ها رفت – این بار بسیار فجیع‌تر از گذشته شکست خواهد خورد و جمهوری اسلامی چاره‌ای جز برخورد مستقیم با مردم را بدون حضور سوپاپ اطمینان‌هایی از این دست نخواهد داشت.

با توجه به موارد بالا، این بار مسأله‌ی انتخاب بین بد و بدتر به انتخاب بین بدتر و بدترین بدل شده است. سیاست رادیکال همیشه سعی دارد از همبازی شدن با عوامل قدرت پرهیز کرده و به جای آن سیاست خودش را بازتولید کند. رادیکالیسم ایرانی این روزها با وجود همه‌ی تهدیدها و سرکوب‌ها، شعار تحریم انتخابات را سرلوحه‌ی اقدامات خود قرار داده و با تأکید بر این که آلترناتیو دیگری دارد، سعی دارد توده‌های ستم‌دیده‌ی جامعه را متقاعد کند که هیچ‌کس جز خود مردم لیاقت حکومت بر آنان را ندارد و هر کس باید سرنوشت خود را به دست خود بسازد.

بنابراین در حالی که احمدی‌نژاد با صندوق عقب پر از پول نفت سعی در حل بحران‌های طبیعی جمهو