« اوباما» و هولوکاست غزه

ناصر پایدار  : چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا – تفاوت میان دولت های سرمایه داری یا دولتمردان طبقه سرمایه دار تفاوتی در نوع نگاهها، تحلیل ها، برنامه ریزی ها و چاره پردازی ها برای حفظ نظام سرمایه داری و چگونگی تحمیل این نظام بر چند میلیارد توده های کارگر دنیاست. اما این همه کلام نیست.

 شرائط خاص تاریخی حیات سرمایه داری، میزان درهم پیچیدگی تناقضات ذاتی و سرکش شیوه تولید سرمایه داری و از همه بنیادی تر و سلسله جنبان تر، درجه حدت و ضعف یا اوج و افول مبارزه طبقاتی و سیمای واقعی آرایش قوای پیکار دو طبقه اساسی درون جامعه موجود همه و همه در تعیین سمت و سوی راهبردها، سیاست ها و راهکارهای دولت ها یا دولتمردان برای ایفای نقش آن ها در کار دفاع از موجودیت سرمایه داری تأثیر می گذارد.

اوباما تیر ترکش مسموم اما بسیار مفلوک و بی تأثیر سرمایه جهانی در دل شرائط تاریخی خاصی است که برای درک  درست فلسفه رها شدن وی از چله، سناریوی سیاه رسالت، عوامفریبی ها و وارونه بافی های او قبل از هر چیز باید به بررسی همین شرائط پرداخت. در تاریخ دودمان های شاهی سابق در عهد انحطاط و فروپاشی امپراطوری های عظیم برده دار به هنرنمائی بی شور و بی رمق و استیصال آمیز و محکوم به شکست قطعی یا اساساً گورزاد وارثانی از این امپراطوری ها برخورد می کنیم که زمین و زمان را پرجنجال می سازند اما کل فلسفه جنجال و قهرمان  نمائی آنان فقط این است که برگ آخر تاریخ احتضار دودمانشان را هر چه زودتر به نام خود ممهور سازند. منظور از این مثال نه قیاس فورماسیون های تولیدی از بیخ و بن متفاوت تاریخ، نه مقایسه نمایندگان فکری و سیاسی نظام های اجتماعی هر دوره و نه رؤیابافی دترمینیستی در مورد فروپاشی قریب الوقوع سرمایه داری است. مراد آن است که « نه قار و قور غازها کاپیتول را نجات داد» و نه داد و قال اوباما هیچ زخمی از کوه زخم های کشنده سرمایه داری را تسکین خواهد داد. اوباما مولود شرائطی است که تناقضات ریشه ای نظام سرمایه داری بیش از هر دوره دیگر تاریخ حیات این نظام به هم گره خورده است. نوشته کوتاه حاضر در صدد تشریح این وضعیت نیست. این کار در جاهای دیگر کم و بیش صورت گرفته است. محور گفتگو صرفاً اشاره کوتاهی به سیاست روز امریکا و دولت اوباما در خاور میانه و در باره مسأله فلسطین است.

آنچه را که نومحافظه کاران می خواستند از طریق جنگ و به کارگیری زرادخانه های عظیم نظامی و تسلیحاتی در سطح جهان و از جمله در منطقه خاورمیانه محقق سازند، قرار است اوباما و تیم وی با سلاح سیاست و گفتگو و همراه با دنیائی از عوامفریبی و ترفند دنبال کنند. آنچه اوباما « تغییر» می نامد هیچ چیز جز این نیست اما این تغییر مطلقاً متضمن جایگزینی جنگ توسط سیاست نیز نمی باشد، تعبیری از این دست مقداری گمراه کننده است، اساساً این فرمولبندی که «جنگ ادامه سیاست است» حرف درستی است اما باید به درستی هم درک شود. تأکید بر توالی وقوع آنها نباید جنسیت واحد آن دو را از نظر پنهان سازد. جنگ و سیاست سرمایه پدیده های همگن و همجنس و غیرقابل تفکیکی هستند، هم آمیزند، مکمل هم می باشند، با بیشترین سرعت جای همدیگر را می گیرند و پر می سازند، سرمایه است که در باره هر میزان و هر سطح و شکل آن ها تصمیم می گیرد. وجوه مختلف یک وحدت را تعیین می کنند، آنچه در لحظه حاضر برای تحقق خود محتاج جنگ سرمایه است گامی آن سوتر با تداوم شعله های جنگ می تواند در هم سوزد، بی خاصیت گردد و شانس تحقق خود را از دست بدهد. چیزی که عکس آن نیز مصداق دارد. جنگ و صلح و گلوله و سیاست و توحش و مدنیت بورژوازی همه و همه مشروعیت وجود خود را از روند ارزش افزائی سرمایه اتخاذ می کنند و متناسب با ملزومات سودآفرینی سرمایه بی هیچ قید و شرط به هم تبدیل می گردند. واژه تغییر در زبان اوباما معنای زمینی معینی دارد. این معنا در همان حال وجوه متفاوتی از یک واقعیت واحد را با خود حمل می کند. اوباما از «تغییر» سخن می گوید زیرا که آنچه بورژوازی بین المللی کلاً و بورژوازی امریکا به طور خاص در طول این چند دهه انجام داده است به بن بست رسیده است، اما این فقط یک رویه موضوع است. رویه دیگر آنچه اوباما « تغییر» می نامد این است که جنگ افروزی های چند دهه اخیر نظام سرمایه داری به رغم بن بست های فاحش شکست آمیزش، شرائطی را پدید آورده است که در غیاب عروج ضد کار مزدی پرولتاریای جهانی، می توان بر فراز آن به دور جدیدی از توحش و ترفند روی کرد و راهکارهای دیگری را بر راهکارهای دوره قبل افزود. آنچه دولت اوباما می خواهد همان است که در طول ۸ سال اخیر توسط دولت بوش دنبال شده است. معضل اصلی این است که جنگ ها و رویکردها و آنچه تا امروز انجام گرفته است همه و همه فاجعه ساز بوده اند و در هر گام راه برداشتن گام بعدی را یا مسدود ساخته اند و یا بسیار دشوارتر نموده اند. برای بورژوازی امریکا داشتن نقش مسلط در سطح جهانی و تضمین دستیابی انحصارات و کل سرمایه اجتماعی این قطب به بالاترین میزان ممکن اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر بین المللی صدر و ذیل تمامی جنگ و آشتی ها، دشمنی ها و دوستی ها، صلح سازی ها و حمام خون ها است. بورژوازی امریکا برای حصول این هدف به موقعیت برتر سیاسی و تسلیحاتی و همه نوعی خود در سطح جهان نیاز دارد و خاورمیانه و معادلات سیاسی جاری در آن بخش بسیار قابل توجهی از دنیای بردگی مزدی است. طبقه سرمایه دار امریکا در این محدوده با مجادلات و چالش های مهمی مواجه است. دولت سرمایه داری ایران مخالف آنچه بورژوازی امریکا دنبال می کند نیست، آنان که شب و روز از آشتی ناپذیری روابط جمهوری اسلامی با این یا آن دولت امریکا، از تعارض میان « اسلام سیاسی» و لیبرالیسم یا نئولیبرالیسم و مانند این ها سخن می گویند یا می نویسند اشتباه می کن
ند. بورژوازی امریکا در یک چشم به هم زدن هزاران طالبان و ملاعمر و بن لادن از درون آستین بیرون می اندازد، «اسلام سیاسی» برای غرب و امریکا می تواند مائده آسمانی باشد، مشروط به اینکه در راستای تضمین تسلط قطب سرمایه داری تحت سرکردگی بورژوازی امریکا در سراسر دنیا ایفای نقش کند. جدال دولت اسلامی ایران با امریکا این است که خواستار تضمین موقعیت برتر خود در آسیای غربی و مرکزی و خاورمیانه و حصول حصه مطلوب بورژوازی ایران در استثمار توده های کارگر کشورهای این نواحی و هر کجای ممکن دنیا است. جمهوری اسلامی سالیان زیادی است که برای رسیدن به این هدف با دولت های مختلف امریکا، متحدان و اقمار امریکا و دل بستگان به حمایت امریکا درگیر است. این دولت در پیگیری این اهداف تنها نیست، بخشی از بورژوازی منطقه و حتی دنیا با همه افت و خیزها با او همراه است به این ترتیب خاورمیانه مدت ها است در کام شعله های سرکش دو جنگ توأمان می سوزد. جنگ طبقاتی میان بردگان مزدی سرمایه با نظام سرمایه داری در یک سوی و جنگ میان قطب های مختلف سرمایه و دولت های سرمایه داری و جریانات مختلف بورژوازی بر سر تقسیم اضافه ارزش های حاصل کار و استثمار توده های کارگر در سوی دیگر به طور همامیز، مرگبار و موحش بر سر کارگران منطقه خراب گردیده است. بورژوازی جهانی در خاورمیانه به صورت بسیار بارزی دو شقه است در این جا جنگ قطب های سرمایه مزید و مضاعف جنگی است که کل سرمایه در همه جای جهان و از جمله در این حوزه به بربرمنشامه ترین شکلی علیه کارگران به پیش می برد. توضیح واضحات است که خاورمیانه یک استثناء نیست. سرمایه جهانی در همه جا چنین کرده است و چنین می کند، در بالکان، در افریقا، امریکای لاتین و هر کجای دیگر به همین توحش ها دست یازیده است و دست می یازد. اما هر کدام از این ها در عین حال ویژگی ها و تبیین خاص خود را دارند. بحث ما فعلاً خاور میانه است. در اینجا توده های وسیع فروشنده نیروی کار به طور بی امان همه مصائب و شدت استثمارها و حمام خون های سرمایه را در دو جنگ شعله ور همزمان با هم تحمل می کنند. کارگران این دیار فقط توسط صاحبان سرمایه سلاخی نمی شوند، فقط توسط درنده ترین دولتهای سرمایه داری سرکوب نمی گردند، فقط محکوم به فروش بی بهاترین و شبه رایگان ترین شکل نیروی کار خود نیستند، در این جا همه این ها با عوارض مرگ آفرین جنگ و ستیز قطب های مختلف سرمایه و نیروها و دولت های مختلف بر سر تقسیم اضافه ارزش ها و توسعه دامنه قدرت و تسلط خود همراه است. توده های کارگر این حوزه باید هزار هزار و چند هزار چند هزار در زیر بمب های سربی و خوشه ای و بمباران های هسته ای سرمایه جهانی نیز لت و پار شوند، باید در زیر چرخ تانک های غول پیکر ارتش هولوکاست ساز بورژوازی خونخوار اسرائیل نیز سلاخی گردند. آنان باید خون خود را برای پر کردن باتلاق متعفن رؤیاهای شوم ناسیونالیسم دینی یا لائیک گروههای سیاسی نیز نثار کنند، باید میلیون میلیون در جنگ خانمان برانداز میان دولت اسلامی سرمایه و میلیتاریسم خونریز سرمایه داری عراق نیز دفن شوند. باید پیشمرگ حزب الله هم باشند. باید در کشمکش میان فتح و حماس هم جان بازند، وضعیت خاورمیانه و سرنوشت بردگان مزدی مقیم آن چنین است.

در این جا سال ها است که قطب ها و دولت های مختلف رقیب با بهره گیری از کشنده ترین و جنایت بارترین سلاح ها از ناسیونالیسم گرفته تا مذهب و غیره برای سنگین نمودن کفه توازن قوا به نفع خویش و به زیان رقیب تلاش می کنند و در این میان سرنوشت چند میلیون توده کارگر و فرودست و بی پناه فلسطینی بسیار بدتر و غمبارتر و زجرآورتر از همه به دار این مجادلات هار سبعانه آویزان گردیده است. هولوکاست اخیر اسرائیل درغزه نیز رخداد تاریخی فجیعی است که موضوعیت و زمان و ابعاد وقوع خود را از درون همین مشاجرات احراز می کند. جنگ افروزی های دولت بوش در طول ۸ سال زمامداری برای تغییر کفه توازن قوا به نفع بورژوازی امریکا در منطقه خاورمیانه به هیچ کجا منتهی نشده است. بخش اعظم این بربرمنشی ها و نابودسازی ها حتی نتیجه معکوس داده است و موقعیت دولت سرمایه داری ایران را هیچ تضعیف نکرده است. دولت اسرائیل در قیاس با گذشته کاملاً ضعیف تر گشته است. ارتجاع حزب الله، حماس، مقتدی صدر، جهاد اسلامی، امل و نیروهای مشابه زیر فشار بربرمنشی های بورژوازی امریکا بیش از پیش به دولت اسلامی نزدیک شده اند. تحریم های اقتصادی امریکا و غرب و کل متحدانش در همان حال که وضعیت معیشتی توده های کارگر ایران را چندین مرتبه بیش از پیش رقت بار ساخته است اما بر روی نوع رویاروئی و میزان باج خواهی و جنگ قدرت و سود جمهوری اسلامی با قطب غربی سرمایه تأثیر چندانی بر جای نگذاشته است. جنگ اخیر اسرائیل با حماس و هولوکاست غزه حلقه ای در زنجیره این معادلات سیاسی و تقابل میان بخش های مختلف بورژوازی در خاور میانه بود. طرفین جنگ در اینجا فقط حماس و ماشین کشتار نظامی بورژوازی اسرائیل نیست. هر تغییر در اینجا و در معادلات قوای میان این دو تغییری به نفع یا به زیان نیروهای دو سوی کشمکشی است که در خاور میانه و دنیا جریان دارد. بورژوازی امریکا ماه ها پیش از شروع جنگ غزه، دور جدیدی از تلاش ها و ترفندهای  دیپلوماتیک را برای جبران شکست های متوالی سال های زمامداری بوش به هم ردیف ساخته بود، از شرم الشیخ تا آناپولیس، از آنکارا تا دمشق، از ریاض تا عمان، از اتحادیه عرب تا خانه محمود عباس و کاخ سفید، از اجلاس مشترک سران ع