بمب تورم پولی

جلال برخوردار : جنگی صورت نگرفت مدلی اقتصادی و ملی علیه دیگری به پا نخواست. بدون کوچکترین فشار از بیرون جامعه سرمایه داری در یکی از بزرگترین بحرانهای تاریخ است. ان عاملی که تا دو سال پیش یعنی سود نقطه قدرت جامعه سرمایه داری بود امروزه به مانعی بر سر مناقع عمومی وحتی توسعه جامعه سرمایه داری تبدیل شده.

 "سرمایه داری باید زنده بماند و این امر بدون به حداکثر رساندن سود غیر ممکن است". جمله بالا بخشی از اراجیف سخن گویان و متفکرین سرمایه دارن است. از برندگان جایزه اقتصادی نوبل گرفته تا دولتها و سران کسب و کار همه سراین امر توافق دارند. نتیجتنا این یک جواب بین المللی است شکل اجرای این پروسه در هر کشوری طبیعتنا متفاوت است اما پروسه مشترکی است.ممکن است  یکی از این حمله ها کماکان اسلحه قدیمی و کلاسیک دول سرمایه داری یعنی تورم پولیست. ارقام سرسام اور پولی که از تهران تا واشنگتن و توکیو و فرانگفورت به بازارهای بورس تزریق می کنند در واقع حمله به سطح زندگی کارگر است . یازار و سرمایه دار خصوصی در مقابل این تورم پولی با افزایش قیمت و سرویسها کالا ها  سودش را تامین خواهد کرد اما بازنده اصلی کارگر خواهد بود. هیچ دولت و پارلمانی و اقتصاد دان و اکادمیک این تورم پولی را اعلام نکرده و نخواهد کرد اما بازار با قوانین خشن و کوبنده اش زندگی را برای اقشار کارگر همچون شرایط بردگان رم به تصویر خواهد کشید.

 

بمب تورم پولی. دستمزدهای شاهنشاهی ( طاغوتی) در زرورق اسلامی

 

مارکس می گوید تاریخ تورم پولی چیزی جز کمینگاه طبقه سرمایه دار علیه سطح زندگی کارگر نیست. در وهله اول این تورم پولی که نتیجه پیشرفت و اکتشاف ذخاتیر و شیو های تولیدی جدید فلزات و از جمله طلا است. روی دیگر این سکه یعنی شناور کردن ارزها یعنی قطع رابطه طلا و پول و مرتیط کردن ارزش پولی به رشد اقتصادی و ارتش و نسبت به ارزهای دیگر به متابه چاشنی این تورم پولی همچون بومبی بر سر زندگی و استاندارد زندگی کارگر عمل می کند.  این تورم پولی بر خلاف اوهامات  پوپولیستی و ملی  اتفاقی نیست نتیجه مستقیم سیاستهای مالی و پولی دول سرمایه داری جهت جبران کمبود بودجه هزینه های جنگی ووو و سرشکن کردن این هزینه ها بر سطح زندگی کارگراست. سطح و افزایش سر به فلک کشیده  قیمت کالاها نتیجه عمومی این تورم مالیست. در واقع یکی از چند مکانیزم اصلی افزایش نرخ سود در سطح وسیع اجتماعیست . شناور کردن ارزها در عین حال اولین و مهمترین شرط ورود به نهادهای جهانی سرمایه از جمله سازمان جهانی تجارت وووو است.  

مارکس می گوید که مکاتب عظیم اقتصادی سیاسی بورزوایی حول این تورم پولی تشکل می شوند. وظیفه این مکاتب در واقع خلق و تحمیل کردن توهمات بر توده های کارگر مبنی بر اجتناب ناپذر بودن این تورم پولیست . بورزوازی از این تورم پولی به متابه شبی خونی علیه سطح زندگی طبقه کارگر استفاده می کند. بر بستر این تورم پولی دستمزدها از لحاظ  رقمی ممکن است بالا بروند اما قدرت خرید و سطح زندگی کارگر به طور وحشتناکی پایین خواهد امد. این تورم پولی که نتیجه فاصله گرفتن و قطع رسمی رابطه طلا و پول و شناور کردن ارزهاست  از سالهای دهه هفتاد سرعت شگفت انگیزی به خود گرفته و در واقع  موثرترین  درد ناکترین و وسیعترین حمله بورزازی در سطح بین المللی علیه سطح زندگی کارگر است و کاملا یک روند جهانیست. از این رو در سطح وسیع اجتماغی سودها بر اساس دلار و دستمزدها بر اساس تومانی و یا چینی محاسبه شده و خواهند شد.

 

دستمزدهای شاهنشاهی ( طاغوتی) در زرورق اسلامی

 

بمب تورم پولی به روایت امار در ایران

 

۱۳۵۶ ۱ دلار برابر ۷۰ تومان

۱۳۸۷  ۱ دلار برابر ۹۹۰ تومان

تورم پولی تومان: ۱۴۰۰ درصد و یا چهارده برابر

 تورم پولی دلار: ۳۵۰ درصد و یا ۳٫۵ برابر. ۱ دلار در سا ل ۱۳۵۶  برابر است با ۳٫۵۰ دلار درسال ۱۳۸۷٫

 معنی این معادله این است که کا لایی که با ۱ دلار در سال ۱۳۵۶ می شد خرید امروزه در خوشبینانه ترین حالت با ۳٫۵۰ دلار می توان خرید.  البته این نرخ رسمی و دولتی امریکا ست . منابع رسمی و مستقل و غیر ایدولوزیک تورم دلار را بین ۵ تا ۶ برابر و یا۵۰۰ تا ۶۰۰ درصد  می دانند.

 

سطح متوسط دستمزد سال ۱۳۵۶ سالانه ۹۰۰ دلار

سطح متوسط  دستمزد  سال ۱۳۸۷ سالانه ۳۰۰۰ دلار

با توجه به اینکه تورم دلار حداقل ۳۵۰ درصد و یا ۳٫۵ برابر است  و نتیجتنا ۳۰۰۰  دلار ۱۳۸۷ برابر است با ۸۵۰ دلار سال ۱۳۵۶٫ یعنی سطح متوسط دستمزدها از سال ۱۳۵۶ هم پایین تر است.

 

مقایسه دستمزدهای طاغوتی با تورم اسلامی البته وحشتناکتر از ارقام بالاست. یک روز کار برابر است با یک کیلو گوشت.

در خوشبینا نه ترین حالت طبقه کارگر ایران دارد با دستمزد های طاغوتی ۳۰ سال پیش کار می کند و این چیزی جز برده داری اسلامی نیست.

 

افزایش دستمزدهای واقعی یا رقمی

 

مارکس در جزوه  ارزشمند ارزش قیمت و سود علیه اقای ویستون که مروج اوهامات پوپولیستی تعاونیهاست که معتقد است افزایش دستمزد ها منجر به افزایش تورم می شود به نکات جالب و به درجه زیادی کلیدی که مربوط به بحران کنونیست اشاره می کند. این دیدگاه که افزایش دستمزدها منجر به تورم می شود البته تازه نیست. امری قدیمی و مربوط به دوران مارکس است و چیزی جز یک کلا ه کذاری اشکار و کلاسیک جامعه سرمایه داری نیست . مارکس در این جدل علیه اقای وستون مبانی این دیدگاه را در جزییات و به طور اساسی نقد کرده. این دیدگاه که برای چندین دهه به فراموشی سپرده شده بود امروز و دوباره در محافل اقتصادی و اکادمیک و به تدریج به متابه الترناتیو سرمایه دارنه  سر بلند کرده. رو امدن این دیدگاه در واقع بخشی از پلاتفرم کل جامعه سرمایه داری برای تحمیل کردن مصاتب و مشقات بحران کنونی بر سر استانداردهای زندگی کارگر است و یک روند جهانیست . در هفته های اخیر مقامات و وزرای رزیم سرمایه داری اسلامی ایران این چرندیات را بارها تکرار کرده اند.

مارکس می گوید راه میانه ای وجود ندارد اگر قرار است هر دو یعنی نرخ سود و دستمزدها افزایش یابند در واقع دارند جایی کلاه  سر کارگر می گذارند.

 اگر نرخ سود افزایش یابد دستمزدها باید پایین بیایند و اگر دستمزد های واقعی افزایش یابند نرخ سود پایین می اید. چنین رابطه ای کلاسیک و پایه ای جامعه سرمایه داری خلاف سیر عمومی  افزایش دستمزدها در یکی دو دهه گذشته بوده است. اینجا گلایه و کمبودی بر سر مبارزه کارگری نیست چرا که حجم و کمیت مبارزه کارگری زیاد بوده . مبارزه کارگری بر سر افزایش رقمی دستمزدها وسیعنا در جریان اما بدون تاتیرچرا که نرخ تورم که نتیجه مستقیم سیاستهای مالی و پولی و در یک کلام بی پشتوانه پول است این افزایشها را به راحتی خنصی می کند. از نظر مارکس و در تحلیل نهایی  قیمتها نتیجه رابطه پول و طلا  و فلزات است و نه دستمزدها تشکل کارگری و یا بازرگانی وووو. امروزه و تقریبانا تمام دول سرمایه داری از پشتوانه طلا فاصله گرفته اند البته از لحاظ رسمی و تا جایی که رونق اقتصادی هست. تورم در عین حال بیان بی دورنمایی و رشد بادکنکی اقتصادیست. این یعنی این تورم افسار گسیخته و مستقیمنا حمله علیه سطح زندگی کارگر.

بحت مارکس بر سر اقزایش دستمزد در واقع بر سر کنترل و پاتین نگه داشتن نرخ سود است. بیان این جمله مارکس این است که همزمان با افزایش دستمزد نرخ سود باید پاتین بیایید.

مارکس وجود این میارزه یعنی کنترل سرمایه را  برای افزایش دستمزدهای واقعی را برای حیات فیزیکی و روحی کارگر حیاتی حیاتی می داند. 

 

 بحت افزایش دستمزدهای واقعی در واقع امر سیاست و قدرت سیاسیست. به سادگی بحت بر سر قانون و قانون گذاریست . مهار و کنترل بازار از طریق قانون و قانون گذاریست. تفاوت بین افزایش رقمی دستمزدها و افزایش واقعی دستمزدها در واقع به فاصله دره ای عظیم است. اولی در دایره صنفی و اقتصادی و جز افتخارات تاریخی رفرمیسم و سندیکالسم است  ولی دومی و تمامنا در دایره قدرت سیاسی و جز افتخارات تاریخی کارگر سوسیالیست است.

 

سندیکالیسم و بحران کنونی

 

بحران جنبش رفرمیسم و اتحادیه ای که از اواخر دهه هشتاد شروع شده با  بحران کنونی سرمایه داری عمیقتر و ویران کنند خواهد شد. شکل بروز این بحران رفرمیسم سندیکالیستی یعنی از دست دادن اعضا و دوری از عمل مستقیم کارگری و سیاست و بورکراسی بوده و هست . جنبش اتحادیه ای که تنها صدای کارگر بر سر افزایش دستمزهای رقمی در دو دهه گذشته بوده دارد سیر نزولی به مراتب شدید تر را تجربه می کنند.  کورش مدرسی درست می گوید که اینها جنبش اتحادیه ای امروزه  موسسه کاریابیند تا ابزار مبارزاتی . اگر کسی هست که هنوز معتقد است که جنبش اتحادیه ای امروز همانست که دهه های ۶۰ و ۷۰ بوده باید به مواضع و سیاستهای کنونی و رهبران این جنبش نگاهی دوباره بندازد. موقعیت اسفبار و کنونی جنیش اتحادیه ای در واقع نتیجه تحولات دهه ۹۰ یعنی فروریختن دیوار برلین است.

 با عقب راندن و دور شدن سوسیالیسم از مکانیزمهای قدرت سیاسی و نتیجتنا دست بالا پیدا کردن رفرمیسم و سندیکالیسم در مقابل گرایش سوسیالیستی درون طبقه کارگر را برای سقوط سطح زندگی کارگر وعقب نشینی هر چه بیشتر کارگر سوسیالیسم فراهم شد.

بحران کنونی جنبش رفرمیسم سندیکالیستی را باید به متابه یک روزنه و امید به قدرت گیری گرایش سوسیالیستی جنبش کارگری دید. این تحولی نیست که هر روزه اتفاق بیافتد یک فرصت و امید بزرگ را جلو کارگر سوسیالیسم گذاشته .گرایشی که در عرض دو دهه گذشته به هزار و یک دلیل نتواسته یک ابزار وجود اجتماعی وسیع اراه دهد.

  قدرت گیری این گرایش سوسیالیستی در گروه جا انداختن جنبش مجامع