بازی سه طرفه!

عباس رضایى : موقعیت جمهوری اسلامی را در نظر بگیرید. همزمان درگیر دو بازی واقعی شده  است، که در بازی اول پیش تاز است و حریف را اچ مز کرده است و در بازی دوم باوجود تمام سرکوبهایش مجبور به عقب نشینی شده است.
شکی نیست که در درگیری های بین الملی جمهوری اسلامی دست بالا را پیدا کرده است و دارد شرایط بازی را به امریکا و دیگر متحدان غربیش  تحمیل می کند.

 شکی  نیست که جمهوری اسلامی با شکست سیاستهای ضد انسانی امریکا در عراق و افغانستان به پیروزی هایی در منطقه دست پیدا کرده است و این شرایط را دو طرف بازی پذیرفته اند. فشار کنگره امریکا به بوش برای جدول زمان بندی خروج نیروهای امریکایی از عراق، عقب نشینی علنی و پذیرفتن شکست است . اکنون بر همه معلوم است که امریکا از عراق خارج می شود و همه در فکر تطبیق خود با شرایط بعد از خروج امریکا از عراق هستند. این را در چرخش قسمت عظیمی از اپوزسیون راست جمهوری اسلامی به سوی "تامل" با جمهوری اسلامی می توان مشاهده کرد.
با خروج نیروهای اشغال گر امریکایی از عراق و منطقه جمهوری اسلامی به قدرت فائقه منطقه تبدیل خواهد شد و شرایط چنان نشان می دهد که جهان دارد با ایران بعد از خروج امریکا از عراق کنار می آید.
اما طرف دیگر درگیر، در داخل مرز های ایران است. مبارزات کارگری و اعتراضات دانشجویی و اقشار مختلف جامعه مانند معلمان افزایش یافته است. شرایط این بار کاملا متفاوت است و این جمهوری اسلامی ظاهرا قوی در داخل مجبور به عقب نشینی هایی شده است . سنگر هایی را از دستش خارج کرده اند که دیگر قابل پس گیری نیست. به نشریات دانشجوی و وبلاگهای شان نگاه کنید! به خواستهای اعتراضات کارگری نگاه کنید! کاملا ایرانی متفاوت را می بینید. حکومتی که دیگر نمی تواند جلو حرف زدن و نوشتن را بگیرد و با تمام سرکوبهایش  موفق به عقب راندن معترضین نشده است. اکنون مقالاتی در ایران با امضاء  شخصیت های سیاسی نوشته می شود که در زمان خاتمی نوشتن آنها جرمش اعدام بود. این نه از خوش خلقی حکومت بلکه با پیش روی گام به گام رادیکالیسم در جامعه بوجود آمده است. این مدیون مبارزه عده ای است که زندانی کشیدند، شکنجه شدند اما قلم های شکسته اشان را برداشتند و باز نوشتند، صفوف خود را باز جمع کردند و باز به مبارزه ادامه دادند . جمهوری اسلامی در داخل دارد روز به روز عقب می نشیند و این عقب نشینی ها را می خواهد با پیروزی در برابر دشمنان خارجی جبران کند و چهره ای قدرت مند از خود نشان دهد.
این مقدمه ای بود بر بحثی که می خواهم اینجا باز کنم!
اوضاع ایران و نقش اپوزسیون و چرا باید به حکمتیست ها پیوست!
در بالا به وضعیتی اشاره کردم که روزانه با آن روبه رو هستیم و اینکه جمهوری اسلامی در چه شرایطی به سر می برد.
 اما اینجا می خواهم به نقش اپوزسیون جمهوری اسلامی اشاره کنم و اینکه این اپوزسیون در این بازی کجا و چرا تغییر ریل داده است و آیا ما می توانیم در برابر غلتیدن این اپوزسیون بی افق  به دامن جمهوری اسلامی سدی را ایجاد کنیم؟
نخست از اپوزسیون راست و نمایندگان اصلی آن شروع می کنم .
این اوضاع، اپوزسیون راست را به دو دسته  تقسیم کرده است. دسته اول همچنان با مخالفت با جمهوری اسلامی ادامه می دهند و همچنان خود را سرنگونی طلب می دانند،رهبری قسمت اعظمی از این اپوزسیون در اختیار  رضا پهلوی است و قسمت کوچک تر آن را نیرو های ناسیونالیست قومی در مناطق مختلف ایران تشکیل می دهند. که کاملا آچ مز شده اند و در پی شکست پروژه امریکا (تنها امید به قدرت رسیدنشان) کاملا نا امید و متفرق شده اند. این اپوزسیون فعلا تا اطلاع ثانوی به انزوا رانده می شود چرا که پایگاهی مردمی ندارد تا به آن تکیه کند و پروژه به قدرت رسیدنشان توسط امریکا به شکست انجامیده است. این جریان فعلا دارد با برگ سوخته بازی می کند و حتی خودشان هیچ امیدی ندارند که در آینده ای نزدیک در ایران به قدرت برسند.
قسمت دوم اپوزسیون راست که شامل طیف اکثریت  و انواع و اقسام جریانات جمهوری خواه است با شکست پروژه امریکا و به دلایل دیگر که اشاره می کنم آرام، آرام در حال خزیدن به دامان جمهوری اسلامی هستند.
به همراه این اپوزسیون طیفی از جریانات " چپ " نیز تمایلی به "تامل" با جمهوری اسلامی نشان داده اند
"چپ" سنتی ایران و ناسیونالیست های عظمت طلب ایرانی که آرمان شان ایرانی قدرتمند بود تقریبا به خواستهای خود رسیده اند و تنها مرحله باقیمانده اشان سهم خواهی هر چند اندک از جمهوری اسلامی است. تمام نیروهایی که مصدق قطب نمایشان است اکنون با واقعه بزرگتری از ملی شدن نفت مواجه شده اند. احمدی نژاد بر مقبره کوروش ظاهر می شود و در وصف امپراطوری ایران سخنرانی می کند، نیروهای ایرانی  سربازان انگلیسی را دستگیر و تحقیر می کنند. ایرانی که نمی توانست سوزن بسازد، دارد به ایران هسته ای تبدیل می شود و این اتفاقاتی است که حتی مصدق نمی توانست خوابشان را ببیند. همین امر باعث شده است تا سنگر های این جریانات یکی پس از دیگری به تسخیر احمدی نژاد در آیند و این اپوزسیون بی افق  در فکر تامل با جمهوری اسلامی بیفتد
اما در طیف چپ هنوز اپوزسیون سرنگونی طلب به وفور دیده می شود اپوزسیونی که چنان از جامعه دور افتاده است که فقط مشغول دعوا های درونی خود است. این اپوزسیون که هر روز وعده پیروزی سوسیالیسمِ را مانند ورد های مذهبی به گوش اعضا و هوادارانش می خواند و در زمانی که منطقه دارد ابستن بزرگترین حوادث ۵۰ سال اخیر می شود! تنها مشغله اش اکسیون برای آزادی محمود صالحی است( یاد آور می شوم که اکسیون کردن برای آزادی محمود صالحی و دیگر زندانیان سیاسی و کارگری نه تنها بد نیست بلکه بسیار خوب است)
 این اپوزسیون نیرویی شده است که نه مردم آنها را جدی می گیرند و نه خود آنها خود را جدی می گیرند.
اما جریان متفاوتی نیز وجود دارد که تمام تحلیل هایش در مورد اوضا