تغییر در روش و ثمربخشی در مبارزه!

شباهنگ راد : شورش های مردمی علیه ی رژیم های خود کامه در ایران از سابقه ی بسیار دیرینه ای برخوردار می باشد. هزاران انسان بدلیل دست یابی به خواسته های ابتدائی خویش توسط قلدرمنشان به سلابه کشیده شده اند و جان خود را در راه آرمان های شان از دست داده اند. جنبش های ضد امپریالیستی در دوران مبارزات خویش تلفات بسیار سنگینی را متحمل گردیده اند تا به آزادی و رهائی که سزاوار هر انسانی است دست یابند. زورمداران مال, فرو دستان را به آتش کشانده اند؛ سینه های فرزندان شان را با شقاوت تمام به رگبار بسته اند؛ از خانه و کاشانه آواره ی شان نموده اند تا کاخ های خود را رنگ و جلای هر چه بیشتری بخشند. بکارگیری زور و چماق در برابر عدالتخواهان از زمره سیاست های روتین, ناعادلان می باشد.

جامعه ی ایران دهه های متمادی است که شاهد چنین روندی است. هر قلدر و زورمداری عوامفریبانه خود را در رکاب مدافعین "مردم" و "مستضعفین" جای زده و از این طریق برای خود دنیایی ساخته است. دنیایی که در آن باعث گردیده است تا زندگی میلیون ها انسان از هر قشر، صنف و سنینی به قهقرائی کشانده شود و آنانرا از فرط نداری و تنگدستی به جاده های مرگ سوق دهد. رژیم های دیکتاتور منشی همچون رژیم جمهوری اسلامی زندگی را بر سازندگان اصلی جامعه تلخ نموده اند. آنان رفاه و آسایش را مستحق خود و فرزندان شان میدانند. به همین اعتبار است که جمهوری اسلامی نزدیک به سه دهه از حاکمیت خویش پای به پای هم قطاران گذشته اش و در ابعادی وسیع تر و سبوعانه تر، هر فریاد آزادیخواهی را با زندان و گلوله پاسخ داده و همچنان سوار بر چنین سیاستی در پیش است. سرکوب هزاران اعتراضات کارگری، دانشجوئی، توده ای، شرح حال سردمداران رژیم جمهوری اسلامی می باشد.

امّا در مقابل, بی عدالتی های موجود، هنگامی که کارگران برای مطالبات اولیه ی شان دست به اعتراض و تحصن می زنند، قمه کشان رژیم به آنان یورش می آورند؛ زمانی که خلق های ستم دیده برای آزادی به خیابان ها می ریزنند، گله های پاسداران با سلاح های گرم آنانرا به رگبار می بندند؛ وقتی دانشجویان از حق بیان و عقیده سخن می گویند، دستگاه های عریض و الطویل حراست رژیم در درون دانشگاه ها آنانرا مورد ضرب و شتم خویش قرار می دهند و مرتکب جنایات فجیع در حق فرزندان توده های ستم دیده می گردند. جنبش های اعتراضی ایران در این مدت تا توانست با گاردهای باز به خیابان ها ریخته و خواهان مطالبات پایمال شده ی خود گردید و در مقابل رژیم هم تا توانست با گاردهای بسته و بیرحمانه به آنان تعرض نمود و از آنان هزینه های بسیار زیادی را گرفته است. آیا با وجود چنین واقعیات تلخی زمان آن فرا نرسیده است تا این روند و فضای تکراری را تغییر داد و بر ثمر بخشی مبارزه افزود؟ آیا در دورانی که جمهوری اسلامی یگانه روش پاسخگوئی به مطالبات اولیه ی انسان ها را، در سلاح های مرگبارش جستجو می کند، بر نیروی مدافع ی کارگر و زحمت کش نیست تا با انتخات آگاهانه و با اتخاذ راه های تمام کننده و بسیج شونده بر وظایف تاریخی خویش جامه ی عمل بپوشاند و همچنان خود را به روش, های تکراری و ضربه پذیر دل خوش ننماید؟

بطور قطع پاسخ و دگرگون سازی چنین روندِ نافرجام و بی نتیجه ای بر دوش انسان های آزادیخواه و روشنفکرانی قرار دارد که به رهائی کارگران و زحمت کشان از زیر سلطه ی رژیم های دیکتاتوری همچون رژیم جمهوری اسلامی، می اندیشند. آزمون های تا کنونی و به تبع از آن نتایج نافرجام مبارزه با روشنی تمام بر روی میز قرار دارد و تکرار مو به مو و جزء به جزء آن، سیر بی ثمری است که بر هرینه ها افزوده و آنرا هر چه بیشتر کلان تر خواهد ساخت. جمهوری اسلامی با زور بر سر کار گمارده شده است و با سلاح و زور است که بر کرسی های منفعت طلبانه اش لم داده است. سران حکومت یک لحظه بدون بکارگیری آن قادر به تنفس نیستند. طپش و ضربان قلب جمهوی اسلامی با زور و چماق گره خورده است. داومی سران حکومت بر اساس پایگاه های اجتماعی و مردمی شان نیست، بلکه کاملاً در حمایت سرمایه داران جهانی و در کاربرد اسلحه علیه ی محرومان نهفته می باشد. این آن شرایطی است که سال هاست بر جامعه و بر شانه های خمیده ی توده های ستم دیده ی میهنمان سنگینی می کند. چنین وضعیت یک طرفه و طولانی مدت را باید تغییر داد و زندگی را بر سران حکومت تلخ نمود. بر نیروی روشنفکر و مدافع ی منافع ی کارگران و همه ی محرومان است تا روش های مناسب و مقابله ای با ارگان های سرکوب رژیم را برگزیند و با زبانی با سران رژیم سخن گویند که جمهوری اسلامی مستحق آن می باشد.

بی گمان اتخاذ چنین روشی بر پتانسیل مبارزات کارگران و زحمت کشان خواهد افزود و بنوبه ی خود باعث خواهد گردید تا عمر رژیم را کوتاه تر نماید. انتخاب این روش مبارزاتی اجبار نیست و دقیقاً پاسخ عملی به واقعیات کنونی ست. با اجرای این وظیفه است که می توان زمینه ی دگرگونی بنیادی در جامعه ی مانرا فراهم آورد و دامنه ی تعرضات وحشیانه ی بالایی ها را محدود و محدودتر خواهد ساخت. بنابراین رفع اجحاف، نابودی فقر و رهائی طبقاتی از شر رژیم دیکتاتور و خشن جمهوری اسلامی از بستر چنین مبارزه ای میسر می باشد. زمان آن است تا همه ی انسان های آزاده و عدالتخواه بمنظور نجات توده های ستم دیده از بند اسارت و بردگی به چنین انتخاب آگاهانه ای دست زنند و با نیروی همگانی تر و بدور از گروه گرایی و سکتاریسم امر مبارزه ی اعتراضی کارگران و زحمت کشان را تا نابودی سلطه ی حاکمیت امپریالیستی در ایران به پیش ببرنند. تحول بنیادی بر عهده ی نیروی تحول گرا قرار دارد.

تنها با باوری عمیق و جدی به حقوق کارگران و زحمت کشان و با اتخاذ روش های شکننده علیه ی همه ی ظالمان است که می توان، بهروزی، افتخار و سربلندی را برای ستم دیدگان به ارمغان آورد. حرمت و ارزش های انسانی در گرو به زیر کشاندن پایمال کنندگان حقوق سازندگان اصلی جامعه می باشد. نباید بیش از این اجازه داد تا رژیم جمهوری اسلامی برای خود زمان بخرد و با حیله، نیرنگ و سرکوب بر بقای بناحق خویش تداوم بخشد. آیا رژیمی که منطق و زبان اش یورش و تعرض به ابتدائی ترین خواسته های توده ای می باشد، راه و زبانی به غیر از انتخاب آگاهانه ی مبارزه ی قهرآمیز و زور سازمانیافته تو
ده ای باقی می ماند؟
۲۹ دسامبر ۲۰۰۶
۸ دی ۱۳۸۵ 

http://triboonshoma.blogfa.com