قربانیان جنسیت

پروین کابلی

سخن سردبیر شماره ۴۳
جنایت از سر "جنون"، همیشه ممکن است وجود داشته باشد. اما آن نوع جنونى که قربانیانش، از خیابان و خانه تا مدرسه و کارخانه، عمدتا زنان هستند، دیگر جنون نیست، بلکه بیان جنون آمیز گوشه اى از عقل حاکم بر جامعه است.
(منصورحکمت مقاله "زن، در زندگی و مرگ از فردریک وست تا آنتونی کندی)

ساکنین کشور سوئد هنوز از حیرت و تاسف مرگ انگلا دختر ١٠ ساله ای که برای اولین بار میخواست بعد از تمرین فوتبال تنها به خانه دوچرخه سواری کند و توسط  یک پدوفیل روبوده شد و به قتل رسید، در نیامده بودند که خبر کشف الیزابت فریترز و کودکان وی در زیرزمین خانه ای در اطریش دنیا را در شوک تازه ای از بربریت انسان فرو برد.
 انگلا توسط رباینده اش بقتل رسید، الیزابت ٢۴ سال از عمرش را در زیرزمین خانه اش به عنوان برده جنسی پدرش زندانی شد. انگلا را غریبه ای مریض بقتل رساند و الیرابت را پدرش.
انگلا و الیرابت هر دو قربانیان جنسیت خود هستند. هر دو بوسیله دو انسان مریض قربانی شدند چرا که زن بودند. آیا این همان "بیان جنون آمیز گوشه ای از عقل حاکم برجامعه نیست"؟ جامعه ای که مرد سالاری را با تمام جوانب ریز و درشت آن هر روز پاسداری میکند و برای اجرای آن قانون وضع میکند. جامعه ای که درمان بیماران و پدوفیلان را به مسئله درجه چندم جامعه تبدیل میکند و سرمایه  گذاری برای رفاه و آسایش انسانها را به دست فراموشی میسپارد.
انگلا و الیزابت تنها تصویر و خبر نیستند. داستان و قصه ای برای  رام کردن نوجوانان سرکش نیستند. قصه دختر کلاه قرمزی نیستند. داستان صدها انسان زن است که جنسیتشان به قاتل شان تبدیل شده است.