نقطه‌ی کانونی قدرت سوسیالیسم کجاست؟

پارسا نیک‌جو

اکنون بیش از سد سال از حضور پُر فراز و نشیب اندیشه و پراتیک گرایشهای سوسیالیستی، در عرصه‌ی تاریخ سیاسی ایران می‌گذرد. در تمامی دوره‌‌ها و نقاط عطف تاریخی سد سال گذشته، می توان مُهر و نشان گرایش‌های سوسیالیستی را در تغییر و تحولات سیاسی- اجتماعی جامعه‌ی ایران مشاهده کرد. هم چنین می‌توان، مُهر و نشان ضرورت‌ها و مسائل پیشا روی دوره‌ها و نقاط عطف تاریخی سد سال گذشته را بر گرایش‌های سوسیالیستی بخوبی دید.

 

در تمامی این دوره‌ها ما شاهد شکل‌گیری، رشد و افول احزاب و سازمان‌های سوسیالیستی بودیم که می‌توان با سرگذشت و سرنوشت آنان در کتاب تاریخ سد ساله‌ی احزاب و سازمان‌های سیاسی ایران نوشته‌ی یونس پارسا بناب آشنا شد. در هر دوره با شناخت مسائل پیشاروی جامعه‌ی ایران و تحلیل مضمون طبقاتی پاسخ احزاب و سازمان‌های سوسیالیستی آن دوره ، می‌توان با سرشت طبقاتی سوسیالیسم آن دوره نیز آشنا شد.

در یک نگاه کلی می‌توان گفت به استثنای کارنامه‌ی درخشان حزب کمونیست ایران (۱۲۹۰-۱۳۱۰)، آن‌چه گرایش مسلط سنت سیاسی ، تشکیلاتی و فکری احزاب و سازمان‌های سوسیالیستی ایران را در گذشته تعیین و تعریف می‌کند، غیر کارگری بودن مضمون و افق پیکار سیاسی آنان، بوروکراتیک و غیر دموکراتیک بودن روابط و ساختار تشکیلاتی و جزم اندیشی سنت فکری آنان بوده است. گفتمان توده‌ایستی، فدائیستی و سوسیالیسم انقلابی، سه گفتمان مسلط احزاب و سازمان‌های سوسیالیستی ایران، تا دهه‌ی ۶۰ بوده است. کالبد شکافی و واسازی عناصر این گفتمان‌ها، بی شک یکی از تکالیف مهم پیشا روی ماست. درست است که نیروهای کمونیست و سوسیالیست کنونی ایران در موقعیتی ویژه، به طور تجربی از این گفتمان‌ها کم- و- بیش گسسته‌اند، و این خود بی شک گامی به پیش بوده است، اما هنوز هم می‌توان مُهر و نشان تبار تاریخی اندیشه و پراتیک سوسیالیست های پیشین را در گرایش‌های موجود به خوبی دید. در نتیجه گسست آگاهانه و قاطع از سنت‌های نظری و عملی و تشکیلاتی گذشته،  تکلیفی است که هم چنان پیش‌روی ماست.

دهه‌ی پس از سال ۶۰، دهه‌ی چوبه و دار فعالان سازمان‌ها و احزاب سوسیالیستی بود. دهه‌ی آرمان گریزی و فرار از کُنده و ساطور اسلامی. دهه‌ی عروج سهراب سپهری و ذن بودیسم و یی چینگ و کاستاندا و کریشنا مورتی. دهه‌ی رواج روان‌شناسی تنهایی و اضطراب و عشق. دهه‌ی فال قهوه و طالع بینی. دهه‌ی تدوین قبض و بسط تئوریک شریعت و حکومت دموکراتیک دینی. دهه‌ی جنگ و صلح و آغاز سیاست تعدیل اقتصادی. دهه‌ای که مترجم سرمایه‌ی انحصاری پل باران و پل سوئیزی، مترجم روانشناسی عشق و افسرده‌گی و خجالت شد. دهه‌ای که کارگردان گاو، پستچی، هالو و دایره‌ی مینا، برای دست شستن از بینش کپک زده‌ی تاریخی خود، آسیا در برابر غرب را کشف کرد و هامون را ساخت و برای غلبه بر دلهره‌ی ابراهیمی خود، پری را ساخت و چنین بود که دل به یار و سر به کار شد. دهه‌ای که مترجم ارنست مندل و لوکاچ، ستایش‌گر تارکوفسکی و پست مدرنیسم شد. و بعد دهه‌ی عروج نئو‌لیبرالیسم و شکست سوسیالیسم اردو گاهی و ضد اردو‌گاهی فرا رسید. دهه‌ی بحران اعتبار سوسیالیسم، دهه‌ی پایان ایده‌ئولوژی و پایان تاریخ. دهه‌ی عروج جنبش بورژوایی دوم خرداد و تسلط گفتمان سنت و مدرنیته و به فاصله‌ی اندکی رواج پست مدرنیسم. این تصویری فشرده از فضای عمومی آن سال‌های خاکستری است. می‌گویم خاکستری، نه سیاه، چرا که در همان سال‌ها، یخ‌های بسیاری آب شدند. نهال‌‌های سپیدار بسیاری قد برافراشتند. شاخه‌های روینده‌ی بسیاری از گلوی خونین شب، به سوی نور فریاد کشیدند. زخم‌ها و آسیب‌های اجتماعی بسیاری سر باز کردند. تضادها و تبعیض‌های تاریخی و ساختاری بسیاری فعال شدند. محافل بسیاری به بازخوانی انتقادی راه طی شده اندیشیدند. باز خوانی‌های حزب کمونیست ایران و فراکسیون کمونیسم کارگری آن، و جرح و تعدیل‌های راه کارگر مورد توجه واقع شد. برای برون رفت از حصار آموزه‌های کمونیسم اردوگاهی، بسیاری بی واسطه به بازخوانی مارکس پرداختند و کوشیدند در فراشد پراتیک انتقادی- انقلابی، منطق ویژه‌ی پیکار طبقاتی در ایران را درک و طرح ریزی کنند. با گسترش اعتراضات و شکل‌گیری جنبش‌های مطالباتی، بسیاری از برکه‌ی محفل‌ به رودخانه‌ی جنبش‌ها پیوستند. در فضای جنبشی، با منطق پیکار جنبشی آشنا شدند و در بستر فرهنگ چند صدایی و چند گرایشی، پیکار طبقاتی را به پیش بردند. بر پایه این خود اندیشی، تجربه اندیشی و پیکار در فضای جنبشی می شد امیدوار بود که چپ پسا دهه‌ی شست از جزم اندیشی، ذهنی گرایی و فرقه گرایی، بدور باشد.

تند پیچ جنبش بورژوایی دوم خرداد و تسلط پارادیم سنت و مدرنیته، نخستین آوردگاه بزرگی بود که گرایش‌های سوسیالیستی پس از دهه‌ی شست، مجال یافتند سیمای سیاسی – طبقاتی خود را در مقیاسی سراسری به نمایش بگذارند. اصلاح و استحاله، سرنگونی و انقلاب، ایده‌ها و روندها و پروژه‌هایی بودند که گرایش‌های سوسیالیست، حول محور آن سیمای سیاسی- طبقاتی خود را آشکار می‌کردند. بخشی از گرایش‌های سوسیالیستی که مُهر و نشان گفتمان‌های توده‌ای- اکثریتی را با خود حمل می‌کردند، به جناح پی گیر جنبش اصلاح طلبی بورژوایی تبدیل شدند. نزد اینان تضاد اصلی جامعه، تضاد سنت و مدرنیته و یا به عبارت دیگر تضاد بورژوازی تجاری و بورژوازی صنعتی بود. به زعم آنان تمام مصائب جامعه‌ی ایران ناشی از تسلط بورژوازی تجاری سنتی بود نه تسلط مناسبات مدرن سرمایه داری. همین جا لازم به یادآوری است که درک آنان از بورژوازی تجاری نیز درکی پیشا سرمایه داری بود. بر این پایه، تمام هم و غم این گرایش معطوف شده بود به شناخت و کشف موانع فرایند صنعتی و مدرن شدن جامعه‌ی ایران. مفاهیم مرکزی ادبیات سیاسی این گرایش، توسعه‌ی صنعتی، سیاسی و فرهنگی بود. اینان با کانونی کردن تضاد بورژوازی تجاری و صنعتی، پیکار طبقا