اصلاح سیستم اقتصاد ایران بر دوش طبقه کارگر!

مظفر محمدی

بحران اقتصادی لاعلاج چند دهه حاکمیت ج.ا، زندگی فلاکتباری را به مردم و بویژه به طبقه کارگر و اقشار زحمتکش جامعه تحمیل کرده است. رژیم اسلامی بحران و ورشکستگی اقتصادی اش را هر بار و به بهانه ای بر کارگران و مردم زحمتکش سرشکن کرده و میکند. فقر و فلاکت در جامعه ابعاد وسیع و مخربی پیدا کرده است. گرانی، تورم، بیکاری، بی مسکنی، افزایش اخراج ها، عدم پرداخت حقوق و مطالبات کارگران، جیره بندی سوخت و مواد خوراکی اولیه از جمله این تضییقات و فشارهای کمر شکن به مردم است.

چرا گرانی؟ چرا تورم؟ و چرا بیکاری؟… اینها سوالاتی است که مشغله شبانه روزی طبقه کارگر و مردم زحمتکش و خانواده هایشان است. درطرف مقابل سرمایه داران، دولت و کارگزارانشان است که از زاویه منافع سود و قدرت به این سوالات جواب میدهند. جوابی سربالا، یا گلایه ای از این و آن و یا حتی از سر استیصال و وقت کشی. نتیجه این کار تداوم خانه خرابی و مرگ تدریجی اکثریت انسانهای جامعه است.

دولت احمدی نژاد مدعی است که سیستم اقتصادی کشور را اصلاح میکند، درب مملکت را برای ورود کالا باز میکند، به بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان جهانی تجارت می پیوندد و …

منتقدین دولت و تحلیلگران اقتصادی با تردید به این سیاست نگاه می کنند. از جمله گفته میشود:

ـ ‌ واردات بی رویه باعث تعطیلی کارخانه ها، بیکاری کارگران و ورشکستگی سرمایه گذاران شده است.

ـ در آمد نفت به جای صرف سرمایه گذاری مولد، به پرداخت یارانه و کمک های بلاعوض و تزریق ارز و ریال برای رفع هر کمبودی مانند افزایش صندوق های قرض الحسنه و کمک های بلاعوض و یا توزیع پول بین مردم در سفرهای استانی احمدی نژاد، … اختصاص داده میشود.

ـ تعرفه ها را کاهش داده اند و این به فعالیتهای تولیدی و نیروی کار شاغل ضربه میزند. منابع بانکی در خدمت بخش بازرگانی و رانت خواری است تا بخش های اقتصادی تولیدی. افزایش بهره بانکی تورم را دو برابر کرده است.

ـ رییس بانک مرکزی گفته است، میزان نقدینه گی دو سال اخیر معادل کل نقدینه گی ۴۵ سال گذشته بوده است. از زمان تاسیس بانک مرکزی (١٣٣٩) تا ١٣٨۴ کل نقدینه گی ایجاد شده ٧٠ هزار میلیارد تومان بوده است. اما از سال ١٣٨۴ تا ١٣٨۶ این رقم به بیش از ١۴٢ هزار میلیارد تومان رسیده است. و نتیجه میگیرد که وارد کردن دلارهای نفتی به سیستم مالی کشور باعث تورم و فلاکت معیشت مردم شده است.

و بالاخره میگویند ۴۵ در صد کل منابع بودجه عمومی کشور در اختیار احمدی نژاد و معاونان و چند وزیر کابینه او است تا صرف پروژه های مختلف ازجمله پروژه های عمرانی شود. اما ناتوانی در مدیریت و تصمیم گیری و اجرای آن باعث شده که ٩ هزار پروژه عمرانی معلق بماند…

اینها و دهها توضیح و تحلیل گوناگون دیگر حول و حوش گرانی، تورم، بیکاری و فلاکت معیشت مردم است.

در اقتصاد سیاسی سرمایه داری هر کدام از اینها معنای خاص خود را دارد و میتواند درست یا غلط باشد. همه اینها در چارچوب اصلاح سیستم اقتصاد سرمایه داری، برای نجات آن، برای سوددهی بیشتر و رونق سرمایه است.
آنچه که مسلم است، سرمایه داری ایران برای نجات خود و برای حل بحران اقتصادی دامنگیر خود، راهی جز ارتباط و ادغام در بازار جهانی سرمایه ندارد. سرمایه جهانی است و نظام سرمایه داری در ایران نمیتواند از این قاعده مستثنی باشد. در چند دهه اخیر موانع سیاسی از جمله نا امنی جامعه، از سرازیر شدن سرمایه ها به ایران غنی از معادن و منابع جلوگیری میکرد. اکنون علیرغم تنش ها و بحران های مقطعی و بر سر این و آن موضوع مشاجره از جمله جنگ و اشغال عراق، بحران هسته ای ایران و غیره، زمینه برای این ادغام فراهم میشود، یا اساسا به این سمت میرود.

در مسیر این تحولات، کار ارزان برای سرمایه داری بین المللی نقش درجه اول را دارد. بدون کار ارزان هیچ سرمایه ای حاضر به سرمایه گذاری کلان در صنایع و معادن و بخشهای مختلف ساختمان و کارخانه های تولیدی و غیره نیست.
بر این اساس جنگ اصلی در جامعه ایران بین سرمایه و کار و بین سرمایه داران و دولتشان از طرفی و طبقه کارگر و اقشار حقوق بگیر و لشکر میلیونی بیکاران از طرف دیگر است. جنگ از زاویه سرمایه داری ایران این است که هزینه ی گذار از اقتصاد ورشکسته به ادغام در بازار جهانی و سپردن جامعه به دست منافع سرمایه داران و سود سرمایه هایشان را طبقه کارگر باید بپردازد.
این که چقدر این گذار و انتقال و یا متعارف شدن اقتصاد سیاسی ایران میتواند به سرانجام برسد و یا شکست بخورد، عوامل خارجی و داخلی چقدر مانع اند یا نیستند بحثی باز است. اما آنچه که مسلم است کشمکشهای اجتماعی امروز ایران بر سر مساله گرانی، تورم لجام گیسخته، بیکاری، دستمزد ناچیز و عدم پرداخت حقوق و مطالبات کارگران است. مبارزه اقتصادی، دفاع از سطح معیشت، علیه بیکاری و برای بیمه بیکاری در جامعه وزنه بیشتری پیدا کرده و به صدر مطالبات و اعتراضات طبقه کارگر و توده مردم تنگدست ارتقا یافته است.

در این جدال اجتماعی،‌ طبقه کارگر نه راهی برای اصلاح سیستم اقتصادی سرمایه داری دارد و نه اساسا میتواند وارد این میدان شود. سرمایه، سود بیشتر میخواهد و برای این کار از هیچ کاری دریغ نمیکند. سرمایه دار امروز درب کارخانه را به بهانه گرانی مواد خام می بندد، روز دیگر صدها کارگر را اخراج می کند و فشار کار را برای همان اندازه تولید بر گرده کارگران باقیمانده می گذارد. به بهانه این که صرف نمی کند حقوق کارگران را ۶ ماه ۶ ماه نمیدهد و به تعویق می اندازد… صورت مساله برای سرمایه دار سود سرمایه اش است نه زندگی و معیشت و گرسنگی کارگر.

در یک اقتصاد ورشکسته و در یک مناسبات بی ضبط وربط میان کار و سرمایه و در غیاب یک قانون کار ولو نیم بند که حداقل دستمزد و معیشت کارگر را تامین کند و در یک نظام استبدادی و سرکوبگر، این که هم سرمایه سود بدهد و هم کارگر از دستمزد منا
سب و بیمه بیکاری برخوردار باشد، ممکن نیست. کارگر باید به بخور و نمیر قانع باشد و سرمایه دار هم برای حفظ سرمایه و سود حاصله از آن به هر کاری دست میزند…. طبقه کارگر در ورشکستگی سرمایه شریک است اما در سوددهی کلانش نه. بورژوها وقتی به بحران بر میخورند، سراغ کارگران میروند، حقوقشان را نمیدهند، اخراجشان میکنند… 
کارگران شرکت هفت تپه تومار جمع کرده اند تا به واردات شکر ارزان اعتراض کنند و فکر میکنند از این طریق می توانند شرکت را نجات داده و شغلشان را حفظ و یا حقوق شان را بگیرند… این در حالی است که شکر حاصل دسترنج کارگران در انبارها تلمبار شده است. کارگران از قبل نیروی کار خود قیمت شکرهای تولید شده را پرداخته اند، مال آنها است.

عرصه کشمکش کارگران با دولت و سرمایه داران چانه زنی بر سر اصلاح سیستم اقتصاد سرمایه داری نیست. طبقه کارگر تاوان این تغییر و تحولات چه به سمت رونق و چه ورشکستگی اقتصادی بیشتر را نمی پردازد. دستمزد را میزنند، تورم و گرانی میشود، خطر فلاکت یقه کارگر و خانواده های کارگری را گرفته است… باید حاصل دسترنج کارگررا از گلوی سرمایه داران بیرون کشید.

تعرض سرمایه داری به معیشت کارگر و مردم عصیانها و خیزش های کارگری و شورشهای شهری و محلات فقیرنشین شهرها را به دنبال خواهد داشت. کارگران لاستیک سازی البرز در خیابانها با آتش زدن لاستیکهای کهنه و با سنگر بندی در پشت دیوارهای شرکت ، در مقابل کارفرما و پلیس باریگاد بستند. تخریب دیوار های شرکت با بولدوزرتوسط پلیس نمونه ای بارز از جنگ سرمایه داران با کارگران است. کارگران کیان تایر و خانواده هایشان با تظاهرات در خیابانها شیشه اماکن دولتی را شکسته و ماشینهایشان را واژگون کردند.

این مبارزات را باید سازمان داد. به تعویق افتادن حقوق و مطالبات کارگران حتی برای یک روز و یک هفته هم قابل قبول نیست. دستمزد ٢١٩ هزار تومان در حالی که خط فقر ۶٠٠ هزار تومان است قابل تحمل نیست. مجامع عمومی کارگری راه دخالت توده ای کارگران برای بیرون کشیدن حقوق خود از گلوی سرمایه داران است. مجامع عمومی سنگر بزرگ و غیر قابل تصرف کارگران در مقابل تعرض دولت و پلیس و نیروهای نظامیشان است.

سرمایه داری ایران طبقه کارگر را به جنگی طبقاتی بر سر مرگ و زندگی کشانده است. این جنگ را باید به شکست بورژوازی و دولتشان تبدیل کرد. طبقه کارگر در مقابل سود خواهی و لجام گسیختگی سرمایه و تعرض به معیشت کارگر باید از معیشت خود دفاع کند، برای افزایش دستمزد، علیه بیکاری و برای بیمه بیکاری مبارزه کند.

محلات شهرها و بخصوص محلات فقیر نشین عرصه ای دیگر برای سازماندهی یک مبارزه و مقاومت هدفمند برای مقابله با خطر فلاکت هستند.

معتمدین محل در میان کارگران و مردم زحمتکش محلات و زنان و جوانان و روشنفکران مترقی، و بهمراه آنها کمیته های کمونیستی نمایندگان و سخنگویان اعتراض علنی و سازماندهی شده مردم در محلات هستند. معتمدین و نمایندگانی که توده های مردم را برای دخالت مستقیم در مسائل مربوط به زندگی خود از قبیل کنترل انبارها و توزیع خوراک و سوخت و مسکن تا کنترل محله آماده میکنند.

کارگران! مردم!

 
فقر و فلاکت و گرسنگی موجبات تباهی فیزیکی و روحی  ٧٠ میلیون زن و مرد و کودک در ایران را  فراهم آورده است. اما چرا فلاکت؟! 
ایران سومالی و اتیوپی و افغانستان نیست. مملکتی سیل و زلزله و طاعون زده نیست. در مملکتی که پول نفتش سرسام آور سر ریز کرده است.  در مملکتی که صنایع سنگین و زیر بنا و جاده ها و خط آهن دارد. در مملکتی که محصولات کشاورزی و میوه و دامداری و ماهیگیری و شیلاتش در جهان مشهور است، درمملکتی که نیروی جوان و کارآمدش ٧٠  در صد جمعیت را تشکیل میدهد… چرا اکثریت مردمش به این فقر و فلاکت دردناک دچار گشته است؟  چرا رفاه در این مملکت سرشار از نفت و دلار و معادن و صنایع  و منابع و نعمات، یک خواب و خیال شده است؟

جواب در یک  کلام این است که  سرمایه داران بزرگ و دولتمردان انگل و مفتخور و دزد و خیل کسانی که در این آشفته بازار جیبشان را پر کرده و میلیاردر شده اند و همه اینها که  کمتر از ١٠ درصد جمعیت  کشور را تشکیل میدهند، اما تمام درآمدها و منابع و ثروت جامعه را در چنگ و کنترل خود دارند.

نگاه کنید! در این مملکت تا دلت بخواهد پول و نان و نعمات و امکانات رفاهی و مسکن هست در مقابل هم میلیون میلیون انسان زن و مرد و کودک در فقر و فلاکت  دست و پا میزنند و مرگ تدریجی فیزیکی وروحی را تجربه میکنند.

باید به سرچشمه رفاه دست یافت.  ابزار و امکانات و نعمات دست اقلیتی مفتخور است. باید بر آنها شورید و همه را از آنها باز پس گرفت.