نوروز
میان پنجره
پشت میله های زندان
گل سرخی
به گلدانی اسیر
در سرزمین کارگران
پلنگ زخمی کوهستان
به بند است در دژ سرمایه داران.
وین عقاب تیزپرواز
مهربان ب نگاه نافذش در سپیده دمان
دلواپس خورشید در بند
میان پهن دشت
در آبی های دوردست
وز پس ابرهای پلشت.
نم باران
آذرخش و توفان
درخشش چشمان محمود
در منشور شوق
نشسته به رنگین کمان
تن و جانش
این یل گرد
به روز کارگر
گردیده پرچم
اول مه.
به پاخیزید
یاران
به پاخیزید، گل آرید
بهار است
بسوزانید کندر
هنگام نبرد ب نابکار است.
در شمیم شکوفه ها
اینک
شهر در سیلی خروشان
غران در حنجره خیابان
سرود خوانان
برافراشته پرچمانی
ز گره کرده مشتانی
ز تن کارگران
وز پیکر مزدبگیران.
می شنوی محمود
غرش یوزپلنگان جوان ر در شهر
می بینی محمود
پرواز برناعقابان را.
دست در دست یکدیگر
زنجیروار
ت بر کنیم ز جای
کاخ سرمایه را
و بسازیم
شهر آزادی را
شهر یکرنگی را
شهر همرنگی را.
محمود
بهار ب خود
بوی تو ر دارد
و در دستانت
می شکفد
هزاران هزار اختران.
منوچهر
بهار ۱۳۸۷