در آستانه آن نام

فریدون گیلانی

gilani@f-gilani.com

www.f-gilani.com

اگر نرسیدم که دوباره به انتظارت بایستم

و دست هایم را به روی شکوفه بگشایم

چهره ها را می گردم

بیشه ها را سان می بینم

و چنان فاصله ای با شهر می گیرم

که هیچ پاسبانی نتواند به انتظاردست بند بزند

و هیچ راهبانی نتواند مسیرم را تغییر بدهد

ببین که خنده های چشمت

چگونه جهان را برداشته

و هرآینه ای خیال می کند

گیسوانت را باید در خود بشکند

هر چه ماندم که غروب به سر آید

دیوار نمی گذاشت

هرچه کردم که از لحظه تندتر بروم

ساعت خوابش برده بود

باید آنقدر به سطرهای بلند چشم بدوزم

که بدون دخالت تفتیش

گلی را که به هوای تو چیده ام

به آستانه ی نامت بزنم

و آن همه راه رفته را دوباره برگردم

اگر نرسیدم که دوباره به انتظارت بایستم

از تو باید آفتابی بسازم

که مثل پرنده در من آشیانه بسازد

خبر آمده که از آن همه ماندن

به تنگ آمده ای

رو به رویت غریبه ای نشسته است

که پشت روزنامه خوابش برده

و خواب می بیند که مرا

سپید چاپ کرده اند .

فروردین۱۳۸۷