براندازى , قرن آمریکائى تغییر رژیم ها از هاوائى تا عراق , فصل ششم

براندازى 

OVERTHROW

قرن آمریکائى تغییر رژیم ها

از هاوائى تا عراق

استیفن کینزر 

STEPHEN KINZER

مترجم

فریدون گیلانى

FREIDOUN GILANI

gilani@f-gilani.com

www.f-gilani.com

 فصل ششم

از دست این آدم نفرت انگیز خلاص شویم

     بزرگ ترین تشییع جنازه در تاریخ گواتمالا ، از مردی شد که بیست و چهار سال مرده بود . بیش از صد هزار نفر به خیابان های گواتمالا ریخته بودند و چنان ازدحامی از جمعیت بود که تو گوئی خیابان ها و پیاده روها را به هم دوخته اند . بسیاری گل های میخک سرخ روی جمعیت می ریختند و فریاد می کشیدند « یاکوب ! یاکوب ! یاکوب ! » بعضی ها ، بخصوص زنان و مردان سالمندی که او را به خاطر داشتند و می دانستند چه سیاست مردی را به خاک می سپارند ، از فرط احساسات می گریستند .

     مردی هفتاد و هفت ساله که در میان جمعیت بود و سعی می کرد جلو ریختن اشک هایش را بگیرد ، می گفت « فقط این را می دانم که در دولت او ، آزار و اذیت و تعقیبی در کار نبود . پس از آن ، مردن مردم آغاز شد . »

     یاکوب آربنز گوزمن ، یکی از دو رئیس جمهوری بود که در « بهار دموکراتیک » کشور که عمرش از ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۴ بیشتر نپائید ، گواتمالا را اداره کردند . در دهه ها پس از آن که سی آی ا او را سرنگون کرد و از کشورش راند ، مردم حتی جرئت نمی کردند از او سخن بگویند ، و برایش سوگواری کنند . آربنز ، تنها و فراموش شده مرد . فقط زمانی که سرانجام باقی مانده ی جسد او را در بیستم اکتبر ۱۹۹۵ به گواتمالا بردند که به خاک بسپارند ، مردمش فرصتی یافتند تا به او ادای احترام کنند . این ادای احترام ، مثل شعله ای بود که از دردهای ناگفته زبانه بکشد .

     آربنز در سال ۱۹۵۱ ، همان سالی که میهن پرستی دیگر به نام محمد مصدق نخست وزیر ایران شد ، به ریاست جمهوری گواتمالا رسید . هر دو ، رهبری ملتی ستمدیده و فقیر را به کف گرفته بودند که تازه داشتند طعم دموکراسی را می چشیدند . هر دو رهبر ، با قدرت شرکت های غول آسائی که بر منابع طبیعی کشورهاشان خیمه زده بودند ، مبارزه می کردند . کمپانی ها به اعتراض برخاستند و دولت هاشان را کمونیست نامیدند تا بهانه ای برای براندازی شان پیدا کنند .

     فقط چند کمپانی خصوصی ، آن گونه تنگاتنگ با دولت ایالات متحده و در هم تنیده بودند که شرکت «یونایتد فروت » در خلال اواسط دهه ۱۹۵٠ تنیده بود . جان فوستر دالس ، چند دهه مشاور حقوقی این شرکت بود . برادر او آلن دالس ، سهم عمده ای در انباریونایتد فروت داشت . « جان مورز کابوت » ، معاون وزارت امور خارجه در امور داخلی قاره آمریکا ، یکی از بزرگترین سهامداران این کمپانی بود . برادرش « تامس دادلی کابوت » مدیر امور امنیت بین الملی وزارت امور خارجه هم ، پرزیدنت یونایتد فروت بود . ژنرال « رابرت کاتلر » رئیس شورای امنیت ملی نیز ، رئیس پیشین هیئت مدیره این کمپانی بود . « جان جی مک لوی » رئیس بانک بین المللی بازسازی و توسعه هم ، قبلا عضو هیئت رئیسه ی یونایتد فروت بود . هر دو معاون وزارت امور خارجه ، « والتر بدل اسمیت » و « رابرت هیل » سفیر آمریکا در کوستاریکا ، پس از پایان خدمات دولتی به عضویت هیئت رئیسه این شرکت در آمدند .

     در خلال نیمه ی اول قرن بیستم ، یونایتد فروت در آمد هنگفتی از گواتمالا داشت . دلیلش هم این بود که می توانست بدون دخالت دولت گواتمالا به چپاول خود ادامه دهد . بهترین زمین های زراعتی را در اختیار داشت ، قرار دادهای یک طرفه اش با دیکتاتورها را قانونی کرده بود . و براین مبنا بود که با دست باز زراعت می کرد ، بی آن که نگرانی هائی را از بابت مالیات و قانون کار به دل راه دهد. تا زمانی که چنین نظامی حکم فرما بود ، جان فاستر دالس گواتمالا را « کشور دوست » و « با ثبات»‌ می دانست . وقتی که نوع جدیدی از دولت به کسب قدرت سیاسی نائل شد و شروع کرد به جدال با این کمپانی ، همه ی آن عنوان ها و تلقی ها ، طرف بر بستند .

     از دهه ۱۹۳٠ تا دهه ۱۹۴٠ ، به مدت سیزده سال ، یونایتد فروت با حمایت کامل « خورخه اوبیکو» که معروف به فرمانده پارتیزانی ی قدیمی آمریکای لاتین بود ، و تحت توجهات عالی او ، به کامیابی و ثروتی کلان دست یافت ، بر گواتمالا سلطه داشت . به قول یکی از مورخان ، اوبیکو « هر کسی را که برنامه اجتماعی ، اقتصادی وایدئولوژی سیاسی او پیشرفته تر از او بود ، کمونیست می نامید » و « فقط به ارتش ، مالکان بزرگ و شرکت های خارجی اعتماد داشت . » پراهمیت ترین این شرکت ها ، یونایتد فروت بود که ده ها هزار محل کار تمام وقت و نیمه وقت را در گواتمالا تامین کرده بود . اوبیکو قرار دادهای بی شمار مالکیت زمین را به پای یونایتد فروت ریخته بود . از آن جمله قرار داد سال ۱۹۳۶ بود که در نتیجه مذاکرات ماموران او با دالس به امضا رسیده بود . بنا به این قرار داد ، زمین های گسترده و بسیار حاصل خیز دشت های پاسیفیک در « تیکوئی زاته » بود که با تضمین معافیت کامل از همه مالیات ها در مدت اجاره ، به مدت نود ونه سال به یونایتد فروت تعلق می گرفت .

     در نتیجه قوانین تند و تیز و عصیان زای اوبیکو ، سرکشی در گواتمالا آغاز شد . طبقه متوسط در حال ظهور ، که تحت تاثیر زمزمه های دموکراتیک پس از جنگ دوم جهانی قرار گرفته بود و از نمونه هائی مثل رئیس جمهوری صلح طلب مکزیک « لازارو کاردناس » و پرزیدنت فرانکلین دلانو روزولت الهام می گرفت ، به تحریک مردم برای تغییر شرایط پرداخت . در خلال تابستان ۱۹۴۴ ، هزاران گواتمالائی ، به رهبری معلمان مدارس ، تظاهرات موج واره ای را به نشانه اعتراض به شرایط موجود ، در خیابان ها سازمان دادند . وقتی این تظاهرات اعتراضی به نقطه اوج خود رسید ، افسران جوان سر به شورش برداشتند و حکومت کهنه را
واژگون کردند . « انقلاب اکتبر » گواتمالا که فقط متکی به اراده و توان خود بود ، با کمتر از صد کشته پیروز شد .

     چند ماه بعد‌ ، گواتمالائی ها برای شرکت در نخستین انتخابات دموکراتیک کشور خود ، به پای صندوق های رای رفتند . باکسب اکثریت آراء انقلاب فاتح ، معلم جوان مدرسه ای به نام « خوان خوزه آره والو» را به عنوان رئیس جمهوری خود برگزیدند .

     آره والو در ادای سوگندی که در پانزدهم مارس ۱۹۴۵ خطاب به مردم منتظر و امیدوارش ایراد کرد، از پرزیدنت فرانکلین دلانو روزولت به عنوان الگوی الهام بخش خود یاد کرد و گفت که نمونه ی او را دنبال خواهد کرد .

     در گذشته ، کارگران از فقدان علاقه به کار در چنان شرایط ظالمانه ای رنج می بردند ، و حتی کمترین صدای عدالت خواهانه ای در گلو خفه می شد . توگوئی که این صداها ، شایع کننده نوعی بیماری خطرناک اند . اکنون اما ، می خواهیم پا به دورانی بگذاریم که کار انسان ، چه در مزارع ، مغازه ها ، پایگاه های نظامی ، یا در کسب و کارهای کوچک ، با علاقه صورت پذیرد… ما می خواهیم عدالت و انسانیت را به میدان بیاوریم ، زیرا شرایطی که مبتنی بر بی عدالتی و تحقیر باشد ، هرگز ره به جائی خواهد برد .

     پرزیدنت آره والو ، زیر بنائی استوار برای دموکراسی جدید گواتمالا ساخت ، و بسیار کوشید تا کشورش را وارد عصر جدید کند . در دولت شش ساله ی او ، مجلس شورای ملی ، نخستین نظام تامین اجتماعی کشور را بنیان نهاد ، حقوق اتحادیه های کارگری را تضمین کرد ، چهل و هشت ساعت کار در هفته را به صورت قانونی در آورد ، و حتی قانون مالیاتی معتدلی را برای زمین داران بزرگ وضع کرد . بنا نهادن هر یک از این معیارها ، درگیری سختی را بایونایتد فروت نمایندگی می کرد . این شرکت ، دربیش از نیم قرن گذشته قوانین خودش را در گواتمالا اجرا می کرد ، و روی خوشی به ملی گرائی در حال ظهور گواتمالا و قوانین آره والو از خود نشان نمی داد . یونایتد فروت به هر صورت و با هر ابزاری که می توانست ، در برابر او مقاومت می کرد .

     دوره ریاست جمهوری آره والو در پانزدهم مارس ۱۹۵۱ به پایان رسید . در حضور هزاران تن از مردم گواتمالا ، آره والو حمایل ریاست جمهوری را به جانشین خود یاکوبو آربنز تحویل داد . در تاریخ گواتمالا ، این نخستین تحویل و تحول و انتقال قدرت صلح آمیز بود . با این حال ، آره والو در حالتی چندان خشنود نبود . و در سخنرانی خداحافظی خود ، اظهار تاسف کرد که قادر نبود کاری بیشتر برای مردم خود بکند :

     صاحبان و متنفذین اشراف زاده ی موز ، که از ملیت روزولت بودند ، علیه جسارت و بی پروائی یکی از روسای جمهوری آمریکای مرکزی ، که حتی با احترام به خانواده های صادر کنند موز ، برای مردم خود آزادی و عدالت اجتماعی می خواست ، بر شوریدند … آن وقت بود که آن آموزگار بی ریا و رومانتیک ، در موقعیت ریاست جمهوری کشور خود دریافت که نظریه ها و لاف و گزاف های بین المللی برای دموکراسی و آزادی ، تا چه حد هلاکت بار و بی ثبات اند ؛ اگر چه در ظاهر درخشان می نمایند . آن زمان بود که من در نهایت دلسردی و یاس و با تحمل درد عمیق ، در نهایت خشم و آزردگی ، احساس کردم که فشار نیروهای نامرئی ، حاکمیتی را به ما تحمیل می کند که در مضمون و محتوی آن ، خبری از قانون و اخلاق نیست ، و اثری از روابط بین المللی و رابطه عادلانه میان انسان ها وجود ندارد.

     رئیس جمهوری آینده ، سرنوشتی را انتخاب کرده بود که آن فشار ، حتی بیشتر از دوره ی پیشین به او تحیمل می شد . آربنز سرهنگ سی و هفت ساله ای بود که در شورش ۱۹۴۴ علیه اوبیکو ، نقش رهبری داشت ، اما بنا به هیچ معیاری از جنس افسران ارتش گواتمالا نبود . پدرش داروساز بود که از سوئیس به گواتمالا مهاجرت کرده و زمانی که هنوز یاکوبو آربنز کودکی بیش نبود ، خودکشی کرده بود . این واقعه ، امیدهای آربنز به تحصیل علوم و حتی مهندسی را ، نقش برآب کرد ، اما جامعه ای در سوئیس ، ترتیبی داد که او به آکادمی نظامی راه یابد . در آکادمی نظامی شاگرد ممتاز شد و در بکس و چوگان ، به موقعیت درخشانی دست یافت . چهره ای بسیار جذاب داشت ، با چشم های آبی و موهای نرم ، اما نیمرخی آمریکای لاتینی . در یکی از مسابقات قهرمانی آمریکای مرکزی ، با «ماریا کریستینا ویلانوا » که زن جوانی از اهالی سالوادور بود ملاقات کرد که علیرغم زمینه ای که در تعلق به طبقه بالا داشت ، از چپ های بسیار پرحرارت بود . پس از ازدواج، ماریا او را به آموختن علوم اجتماعی و راه یافتن به موقعیت های سیاسی تشویق کرد . رئیس جمهوری جدید ، این هر دو آموزه را در ادای سوگند از خود بروز داد و آن ها را در « سه هدف اساسی » برای ریاست جمهوری خود، خلاصه کرد .

     برنامه من این است که کشورمان را از ملتی متکی به اقتصاد نیمه استعماری ، به کشوری که به لحاظ اقتصادی مستقل به خود است ، تبدیل کنم . گواتمالا را از کشوری که به محاصره اقتصاد فئودالی در آمده است ، به کشور سرمایه داری مستقل تبدیل کنم ، و این تغییر را از طریقی صورت بدهم که سطح زندگی توده های وسیع مردم را ، به بالاترین حد ارتقاء دهم .

    

     این برنامه کار ، که در حکم تاخت بردن به منافع چپاولگران بود ، به محض آغاز اقدامات اولیه ، در تقابل با هرسه کمپانی آمریکائی قرار گرفت که بر اقتصاد گواتمالا سلطه داشتند . اول برنامه ای برای ساختن شبکه برق عمومی را اعلام کرد که انحصار پرسود