انقلاب ایران و شعار حکومت انسانى در پاسخ به رفیق عبدالله شریفى

مقدمه: رفیق عبه در نامه به کنگره ۷ شعارهای انقلاب انسانی برای حکومت انسانی را تغییر آدرس دانسته و به آن لقب "فرمول آشتی طبقات" داده است. و معتقدند که "نمیتوان بدون استقلال شعار و پرچم طبقاتی خود تحت فشار دموکراسی خواهی و جنبشی که پرچم حفوف بشر را بر دوش میکشد خاکستری ظاهر شد و نیرو گرفت."

بله گویا آدرس کمونیستها حکومت "داس و چکش" است و هر نوع تغییری در این لوگو لیبرالی است و لابد به قصد آشتی طبفاتی٬ چون بعضی لغتها یا شعارهایی مانند حکومت انسانی مال دموکراتها و لیبرالها بوده و ما کمونیستها حکومتمان طبقاتی است. رفیق عبه آیا به این فکر کرده اند که حکومت طبقاتی یعنی چه؟ بنظر میرسد منظور شما حکومت طبقه کارگر است. اما راستش من فکر نمی کنم این مورد نظر مارکس و لنین و حکمت بوده باشد. انگار دو طبقه متخاصم مانند دو لشکر روبروی هم قرار دارند و مابینشان هم میدان نبرد و بی جان. این درک خاکستری است. حکومت طبقاتی اما یعنی حکومت کارگری و نه کارگران. حکومتی که آلترناتیو طبقه کارگر را به جای وضع موجود مینشاند و آن لغو استثمار و رهایی ریشه ای بشر از اسارت است. لذا طبقه کارگر خودش را و خصمش را منحل و جامعه را رها میسازد. طبقه کارگر ناچار است همراه با رهایی خود کل جامعه یا کل بشریت را رها سازد. لذا آدرس ما یک جامعه انسانی است و نه حکومت کارگران بر علیه سرمایه داران و جمهوری کسانی که به سوسیالیسم معتقدند علیه آنانی که علیه سوسیالیسم هستند و … و اما فرمول آشتی طبقاتی: رفیق عبه با یک تخفیف کوچولو مبارزه برای حکومت انسانی را کار همیشگی و روزمره لیبرالها و دموکراتها میدانند و معترضند که چنانچه کمونیستها بخواهند در این راه گام بگذارند بخواهند و نخواهند با دموکراتها آشتی کرده اند. کاش در دنیای واقعی چنین بود. کاش نه حتا در زمین سیاست ایران بلکه حتا در فرانسه و انگلیس و آمریکاش لیبرالها مبارز و فعال جامعه یا حکومت انسانی بودند آنگاه کاش من هم یک لیبرال بودم. اما آنهایی که پرچم حقوق بشر بر دوش میکشند: جامعه تحت توحش سرمایه داری البته مملو از انسانهای شریف است که از جمله یکی هم بر افراشتن پرچم حقوق بشری است. چه خوب که چنین است. اما پر واضح است که انسان دوستی ما یعنی همان انسانگرایی مارکس بسی عمیقتر و نیز سیاسی است. یعنی درد ما فقط بی حقوقی انسان نیست بلکه بی هویتی انسان است. درد ما ریشه ای است چون خود انسان است. بله اساس مارکسیسم٬ اساس سوسیالیسم٬ اساس تمام برنامه و آینده ما چیزی جز انسان و انسانیت نیست. ما جنبش بازگرداندن اراده و اختیار و هویت و باور و شان به انسان هستیم. آیا این لیبرالی است؟
این بماند که تاکنون کسی (منظور جنبش یا حزب سیاسی ای) از انقلاب انسانی و حکومت انسانی نگفته است متاسفانه. این باز از آن ادعا ها و کفرهاست که حزب کمونیست کارگری در گسست از چپ سنتی به عرصه مبارزه زنده اجتماعی آورده است. لذا به ما میگویند: انقلاب طبقاتی است و برای کمونیستها٬ لقبش کارگری و فوقش میتونیم بگیم سوسیالیستی. اینجاست که رفیق ما میپرسند: "انقلاب انسانی چیست؟ آیا اعلام تعلق به یک شعار آرمانی است؟" من جواب میدم: انقلاب انسانی یعنی انقلابی که از الف تا ی آن برمحور انسان است و انسانیت. اگر سوسیالیسم جنبش بازگرداندن اختیار به انسان است خوب همین انسان با اراده و اختیار خود قدم در راه رهایی خود می گذارد٬ به میدان میآید و جامعه در شاءن خود را بنا مینهد. چنین مبارزه ای که انسانهای یک جامعه مشخص (اینجا ایران) با پرچم انسانی و برای یک جامعه انسانی علیه تمام وضعیت غیر انسانی موجود انجام میدهند٬ انقلاب انسانی است. برای کمونیسم کارگری حکومت انسانی بیان هدف بلافصلش است و نه آرمان جاودانه اش که گویا یک زمانی در آینده ای نامعلوم به آن خواهد رسید. و وظیفه امروزش پاسداری مکتبی از عنوان آن.
 
اصل موضوع چیست؟ اساسا رفیق عبه سر خود انقلاب ایران مسئله دارند و معتقدند :"انقلاب نامیدن هر تحرکی با مفهوم مارکسیستی در تضاد است." و "نفس به حرکت در آمدن مردم است که انقلاب نامیده میشود و نه روند و مقطع معین نامتعارف که به پروسه ای پایان ناپذیر مبدل میشود." و این که این همان جنبش برای سرنگونی است. اولا جنبش برای سرنگونی آنی بود که از ۱۸تیر ۱۳۷۸ شروع شد و در ۱۶ آذرها و ۸ مارسها و اول مه ها و سالگردهای ۱۸ تیر تداوم و تعمیق شد و از مقطع ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ جنبش سرنگونی وارد وضعیتی شده است که دارد به طرف واژگونی دیکتاتور گام بر میدارد در این راه صدها جان باخته داشته است هزاران نفر شکنجه شده و هزاران نفر زندانی داده است. در تابستان ۸۸ جنبش برای سرنگونی تبدیل به قیام توده ای علیه دیکتاتور شده است و این ادامه دارد. این در متد لنین و منصور حکمت آغاز انقلاب است. هنوز انقلاب کارهای زیادی دارد تا به مقصد خود برپایی جامعه سوسیالیستی برسد. لذا انقلاب هنوز در حال شدن است و هم اکنون شاهد حرکت شبح زنده انقلاب در خیابانهای شهرهای ایران علیه حکومت منحط جمهوری اسلامی هستیم. نوبت به خدمت رسیدن سرمایه داری هم میرسد. در این میان٬ متد لنین چه بود؟ وقتی در فوریه ۱۹۱۷ در یک فعل و انفعال بسیار محدود نیروهای سیاسی ضد حکومت تزاری و بر بالای سر جامعه روسیه جابجایی قدرت صورت گرفت٬ لنین آن را آغاز انقلاب نامید اما کافی ندانست و تداوم آن تا واژگونی تمام و کمال وضع موجود و تمام قدرت به شوراها را مطرح کرد و آن قیام مبارزه مردم در پایین قدرت به بورژواها در بالا را در سمت قدرت برای پرولتاریا هدایت کرد و انقلاب اکتبر و برپایی اولین حکومت کارگری جهان را به انجام رساند. امروز در ایران جامعه به صد زبان نشان داده است که جمهوری اسلامی را نمی خواهد. حکومت با پادگانیزه کردن شهرها دارد روزش را به شب میرساند و از فرداری خود بیمناک و بیخبر است. فریاد میلیونی مرگ
بر دیکتاتور معنی سیاسی دارد. اگر یک اصلاحچی و یا یک لیبرال و دموکرات ایرانی با استناد به شعار مرگ بر دیکتاتور بگوید مردم آزادی میخواهند و از بی حقوقی بیزارند و من آلترناتیوم ٬ کاملا قابل انتظار است چون منافع سیاسی و زمینی این نیروها مبارزه علیه جمهوری اسلامی را تا همین حد دوست دارد و موافق است. اما اگر یک رفیق کمونیست مثل عبداله شریفی با سی سال مبارزه کمونیستی٬ بگوید این جنبش سبز است و کمونیستها نباید موضع پوپولیستی بگیرند و با جنبش سبز هم سویی کنند٬ آنگاه معلوم نیست از لنین و حکمت چه میماند. رفیق عزیز خیر این جنبش را ناجیان رژیم چه در حاکمیت چه بیرون شده از حاکمیت و چه هم تاهای بین المللیشان سبز مینامند شما دیگر چرا؟ این جنبش اسمش را سبز گذاشته اند تا تلاش کنند سرخ نشود. رنگ پرچمش را سبز کرده اند تا به جامعه جهانی بگویند ما همان جنبشی هستیم که در سطح جهان به همین نام شهرت و اعتبار دارد حال آنکه برای ما آشکار است که این شتر مرغ نمیتواند بلبل باشد. شما به مبارزه گسترده ای که از مشهد و رشت تبریز تا شیراز و اهواز و شهر کرد با مرکزیت تهران در جریان است و ۵ ماه است رژیم هار فاشیستی سرمایه داری جمهوری اسلامی بامشت آهنین در مفابلش است و مردم همچنان در خیابان و دانشگاه و پشت بام مقاومت میکنند٬ میگویید "تحرک" "به حرکت در آمدن مردم"؟ اگر این متد لنین است که باید بسرعت کنارش نهاد چون جوابگو نیست. بدرد تحلیل دانشگاهی میخوره و در زمین مبارزه سیاسی و طبقاتی کنونی در جامعه ایران چگونگی حرکت و رشد جنبش آزادی و برابری را نمی بیند و نمی شناسد و به پیش نمیبرد. جنبشی که میلیونی به خیابان آمده است خونش ریخته شده از نوع فاشیسم اسلامی دستگیر و شکنجه و زندانی شده و علارغم اینها٬ تسلیم نشده اسمش این است: شروع انقلاب اجتماعی در ایران برای خاتمه دادن به بختک جمهوری اسلامی و نیز سرمایه داری و بنای یک دنیای بهتر. بگذار به پیشگویی متهم شویم اما حزب کمونیست کارگری را منصور حکمت برای همین منظور ساخت و این حزب اکنون با رهبری رفیق حمید تقوایی به راه خود آگاه و مصمم است.
 
سخن آخر: اگر انقلاب در جریان را نبینیم و یا ببینیم  اما در فکر تحلیل ذهنی و تئوریک آن فرو رفته٬ وقت تلف کنیم فرصت را از دست میدهیم. فرصت رهبری و سازماندهی و به مقصد رساندن آن را. رفقا صف هزاری سخنگویان و مبلغین و میدیا گران ضد انقلاب را اگر میبینید به میدان دفاع (واقعا دیگر دفاع کافی نیست) و مبارزه فکری تشکیلاتی٬ علنی و جهانی٬ گام به گام همگام با مبارزات هر روزه مردم به جان آمده از وضع موجود٬ بیایید. تاریخ منتظر کسی نمی ماند. انقلاب ایران٬ انقلابی که میتواند به یک انقلاب کارگری و تحقق سوسیالیسم بیانجامد شروع شده است و حزب این انقلاب دارد کنگره اش را علنی و باز برگزار میکند. من از طرف خودم بعنوان کادر حزب کمونیست کارگری ایران از رفیق عبه٬ از رفقای همراه ایشان٬ از رفقای حزب اتحاد٬ از رفقای مدعی حکمتیسم میخواهم به کنگره بیایند و نقدشان و پلاتفرشان را برای هدایت و سازماندهی انقلاب در جریان٬ را علنا رو به جامعه ایران از تریبونی که حزب در اختیار میگذارد٬ اعلام کنند. امروز و در گرماگرم مبارزه جامعه ایران برای برخورداری از زندگی انسانی٬ در انقلاب جاری٬رجوع به انسانگرای میتواند کلید پیروزی کمونیستها باشد.
 
اقبال نظرگاهی 
eqballn@yahoo.com