اخلاق از منظر مارکسیسم-لنینیسم (کمونیزم علمی)

اخلاق این  مقوله ی پیچیده و بحث برانگیز یکی از مقولاتی که از گذشته ی طولانی مورد توجه ادیان،مذاهب و مکاتب بشری بوده است. از دین مسیحیت گرفته تا اسلام،از کاتولیک و پروتستان گرفته تا مذهب تسنن و تشیع و از مکتب کانت گرفته تا وبر، از فلسفه علم پوزیستویسم گرفته تا اگز یستانسیالیسم،پست مدرنسیم و سایر مکاتب فلسفی هر کدام به نوعی واز زاویه ای به بررسی این مقوله پرداخته اند و می پردازند. نقد و بررسی تمام این دیدگاه ها و مکاتب در زمینه ی اخلاق از حوصله ی بحث خارج است،اینجا تنها به طور خلاصه به بررسی مسائل مهم مربوط به این دیدگاه ها و ایدئولوژی ها دراین زمینه می پردازم. مذاهب به طور عام همواره اخلاقیات طبقه ی مسلط و در قدرت را ترویج نموده و انسانها را به تسلیم طلبی و قبول وضع موجود در هر عصر و دوره ای و تبلیغ اخلاقات ریاکارانه و مبتذلی که در خدمت طبقات مسلط بوده وهست، پرداخته و میپردازند. اخلاق دینی بازتاب سلطه ی مناسبات مبتنی بر مالکیت خصوصی و اشکال گوناگون آن(برده داری،فئودالیزم و سرمایه داری) است. این اخلاق بر اساس ناتوانی و حقارت انسان بنا نهاده شده است و انسان را به قناعت،حقارت و عدم تلاش برای تغییر وضع موجود در هر دوره ایی فرا می خوانند.

دو مورد تمام مکاتب فکری بشری که به بررسی اخلاق پرداخته اند، باید بگویم که از دو منظر و رویکرد خارج نیست. رویکرد مکاتب ایده آلیستی که خود این رویکرد زیر مجموعه های زیاد دیگری را دارا می باشد و رویکردی ماتریالیستی و مارکسیستی نسبت به اخلاق:

در زمینه ی رویکرد اول، فلسفه ی کانت در میان دیگر مکاتب بشری و فلسفه ی ایده آلیستی که به بررسی اخلاق پرداخته اند غالب تر و برجسته تر می باشد. باید بگویم که این فلسفه عقل را مبنای اخلاق قرار می دهد و به آزادی اراده ایی که آزادی اراده ی دیگران را زیر پا نگذارد، معتقد است. نئوکانتی های ماتریالیست به مطلق کردن جنبه های واقعاً موجود، اخلاق می پردازد. ماکس وبر نظریه پرداز وجامعه شناس مشهور در کتاب اخلاق پروستتانی و روحیه ی سرمایه داری، اخلاقیات پروتستا نیست ها و مکتب پروتستان را دلیل اصلی سر بر آوردن نظام سرمایه داری میداند و به شیوه ایی ایده آلیستی و رو بنایی عروج سرمایه داری را ترسیم میکند.

 پست مدرنیسم اراده ی آزاد و اختیار را بدون توجه به ضرورت های علمی و تاریخی و اجتماعی مبنای اخلاق قرار میدهد. پست مدرنیسم نیز به عنوان یکی دیگر از مکاتب فکری بشری که اخلاقیات منحط و در واقع بی اخلاقی را مبنای عمل اخلاقی خود قرار میدهد و شی وارگی انسان، بی آلترناتیوی،نیهلیسم اخلاقی و شالوده شکنی را مبنای عمل خود می داند. این مکتب فکری مبنای اخلاق را لذت های زودگذر غریزی قرار داده و بر آنارشی فکری، سیاسی و جنسی تأکید دارد. تجربه گرایان نیز اخلاق را ناشی از روحیه میدانند.

آنچه اینجا مورد نظر نگارنده است،‌بررسی اخلاقیات از زمینه ی هیچکدام از مکاتب فوق نیست، بلکه بررسی علم اخلاق از دیدگاه مارکسیسم- لنینیسم به مثابه ی کمونیزم علمی می باشد.

بررسی اخلاق از این زاویه در حقیقت و برخلاف سایر مکاتب ایده آلیستی و مذاهب، بررسی اخلاق نه به عنوان یک مقوله صرفاً ذهنی و روانی، بکله به عنوان یک مقو له ی علمی و اجتماعی که در جامعه و در ارتباط با اجتماع  و پراتیک انسانی معنا مفهموم پیدا میکند، می باشد. 

 در جوامع  امروزی و در کل دوران طبقاتی  بودن جوامع هنگامی که از اخلاق بحث میشود مفاهیمی چون خیر و شر، زشتی و زیبایی، عدالت وتقوی وغیره به ذهن انسان می آید و می امد. نهادی که به بررسی این مفاهیم می پردازد،اخلاق نام دارد. اما بررسی ما حتی از این زاویه هم نیست کمونیسم علمی خوبی و بدی، زشتی و زیبایی را معیار ارزیابی خود قرار نمی دهد، بلکه این نوع نگرش در زمینه ی علم اخلاق بر اساس منافع طبقاتی و میزان مترقی یا ارتجاعی بودن هر عمل ارزیابی اخلاقی  خود را از اعمال روزمره انسان ها ارائه می دهد.از نظر کمونیسم ای بر نظام اخلاقی هر دوره بازتاب اجتماعی واقتصادی(شرایط واقعی زندگی مردم)در آن دوره است، اخلاق نیز همچون سایرمقولات روبنایی،به طور مستقیم از زیر بنای اقتصادی تاثیر پذیرفته و جدا از مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هر عصر و دوره نبوده و نیست.

اخلاق از نظر  کمونیسم طبقاتی بوده و منافع اقتصادی و اجتماعی یک طبقه خاص را نشان میدهد. لنین در این زمینه مینویسد. "مادام که افراد فرا نگیرند که پشت هر یک از جملات، اظهارات و وعده وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست همواره قربانی سفیهانه ی فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود"
(. و.ا. لنین مجموعه آثار درباره مارکس و مارکسیسم. )

بنابراین باید بگویم که اخلاق نمی تواند از مناسبات اجتماعی و طبقاتی عصر خود جدا باشد. و همواره موضع گیریهای اخلاقی توسط هر فرد یا گروه اجتماعی منافع طبقاتی،آن طبقه،فرد و گروه را نشان می دهد. اخلاق کمونیستی از نظر لنین تابع مبارزه ی طبقاتی پرولتاریاست و بیانگر اصلی ترین آرمان و انسانی است. لنین می نویسد: بین سرکوبگران لیبرال از یک سو و( پفیوزهای لیبرال و دمکرات) که خود را ما فوق هر گونه حزبیت ومروج دیدگاهی انسانی تصور می کنند،از یک طرف ارتباطی جدی و نوعی تقسیم کار وجود دارد.در همین رابطه هم انگلس می نویسد"یک اخلاق واقعا انسانی که ورای تضادهای طبقاتی و بازمانده ی آن تضادها قرار داشته باشد، قطعاً در آن مرحله اجتماعی مسیر است که نه تنها تضادهای طبقاتی محوگشته،‌بلکه این تضادها در زندگی عادی نیز فراموش شده باشد". بسیاری از فیلسوفان ایده آلیست میکوشید اخلاق طبقاتی را در تقابل با اخلاق انسانی نشان دهند، اما اخلاق انسانی و همه گیر تنها در جامعه ایی امکان پذیر است که اثری از طبقات اجتماعی و نابرابری های بین افراد نباشد و آن جامعه ی بی طبقه است.بنابراین تصور اخلاقی انسانی و همه گیر تنها در چنین جامعه ای عاقلانه  به نظر میرسد.

از نقطه نظر کمونیسم (مارکسیسم- لنینیسم)،‌اخلاق جدا از ضرورت ها نبوده و نیست. اخلاق همانطور که اشاره شده، انعکاسی واقعی از تمایل عینی اجتماعی درجامعه میباشد،‌بنابراین ویژگی های آزادی اراده باید چیزی مزخرف باشد که فقط یاوه گو یان بورژوازی به کار می برند.

انتقاد به ماتریالیسم از زاویه ی اینکه،‌انسان در سرشت خود تمایل به خیر و عدالت دارد و جهت گیری های او تنها محرک فعالیت اوست از مشخصه ی فلسفه ی بورژوایی است.
( اخلاق و انسان از دیدگاه لنین: الگانا تانونا کروتوا، ترجمه پرویز شهریاری).

 ماتریالیسم تاریخی به وحدت عامل عینی وذ
هنی معتقد بوده و همواره عامل عینی را بر ذهنی مقدم می داند،بنابراین بر خلاف نظریات فلاسفه ی ایده آلیست اخلاق تنها نمی تواند محصول ذهن انسان باشد،بلکه همانطور که اشاره شد منشاء گرفته از شرایط عینی و اجتماعی است. آزادی اراده منکر مبارزه و کشمکش طبقاتی است، آزادی از نظر مارکسیسم به معنای واقعی کلمه یعنی دریافتن ضرورت است. آزادی اراده چیزی نیست غیر از قدرت تصمیم گیری بر اساس آگاهی از موضوع، بنابراین آزادی در تسلط برخورد وطبیعت خارجی است. تسلطی که مبتنی بر شناخت الزامات طبیعت است و بدین ترتیب محصول تکامل تاریخی است.( آنتی دورینگ ۱۲۳٫۱۲۴ انگلس)

 فردریک انگلس می نویسد که ضرورت تحقق اخلاق کمونیستی و اخلاق طبقه ی کارگر به عنوان پیشروترین اخلاقیات تنها زمانی ممکن خواهد بود که طبقه ی کارگر به عنوان پیگرترین طبقه اجتماع منافعش را با منافع اکثریت جامعه تطبیق میدهد و منافع فعلی حال و آینده ی اکثریت مردم جامعه را با پراتیک خود تحمیل نماید.

آزادی و ضرورت به طورجدایی ناپذیر به هم وابسته اند. همان طور که اشاره کردم آزادی عبارت است از دریافتن ضرورت و تسلط طبیعت خارجی بر مبنای شناخت ضرورت های طبیعی، بدین ترتیب آزادی محصول تکامل تاریخی است نه ذهنیت پوچ انسانها. آزادی انسان در گرو کنترل هستی اجتماعی نیروهای تولیدی ومناسبات اجتماعی شان است.

از نظر  مارکسیسم آزادی مستقل از شرایط اجتماعی و ضرورت های تاریخی و نیازهای تکامل اجتماعی یک آزادی آنارشیستی و وبورژوائی است. ( علم اخلاق از دیدگاه مارکسیسم لنینسم .آ.ششکین)

بنابراین باید بگویم برخلاف یاوه گوییهای فلاسفه ی بورژوازی در مورد آزادی اراده ی مطلق و اختیار، تبلیغ منفافع فردی به جای منافع طبقاتی و جمعی، اخلاق کمونیستی و آزادی از نظر کمونیسم بر اساس ضرورت قرار داشته و منافع طبقه ی کارگر (طبقه ایی که منافعش رامنافع اکثریت جامعه بسته است ومنافع فعلی و آینده ی جامعه را دنبال میکند، گره خورده است) باید اشاره کنم ضرورت و ناگزیری نظام کمونیستی با اخلاق و موازین اخلاقی قابل اثبات نیست، درست به همین خاطر است که لنین میگوید، در مارکسیسم یک ذره اخلاق وجود ندارد.

صحبت کردن از اخلاق یکسان درجامعه ی طبقاتی با منافع متفاوت به نظر چیز مزخرف و پوچی می آید.

اخلاقی که به وسیله آن بتوان وحدت اخلاقی محکم و نه موهومی را بنا نهاد، اخلاق طبقه ی کارگر، یعنی طبقه ای که نیروی محرک اصلی و پیشاهنگ تکامل جامعه به شمار میرود و این همان اخلاق کمونیستی است. (اخلاق و انسان از دیدگاه لنین،الگانا تانونا کروتوا)

زمانی که ارزیابی از اخلاق براساس منافع طبقاتی گوناگون داده میشود، صحبت کردن از اخلاق یکسان و خصایص یکسان تنها درخدمت بورژوازی بوده و از نظر من ابلهانه به نظر میرسد. با تحول جامعه ی موجود از طریق انقلاب سوسیالیستی و نابودی مناسبات اقتصادی و اجتماعی طبقاتی و به دنبال آن انقلاب فرهنگی، محو طبقات و از بین رفتن کامل نابرابری های اجتماعی در پراتیک و تحقق کمونیزم، اخلاق کمونیستی به صورت یک اصل عینی اجتماعی تحقق میابد و اخلاق انسانی و یکسان تنها و تنها در آن شرایط مفهوم میابد.

در زمینه ی بر کناری اخلاق و نابودی آن در مرحله ی کمونیزم نظریاتی وجود دارد که بوگدانف، بوخارین، یره اوبراژنسکی سردمدار این نوع دیدگاه هستند. آنها معتقدند که در شرایط کمونیزم نیازی به اخلاق برای توجیه یا دفاع از منافع طبقه ای خاص نیست.

جامه ی عمل پوشاندن به واقعیت قبل از تحقق آن کج فهمی است. شیوه لنینی مبارزه، مسائل سیاسی را با رویکرد اخلاقی ارزیابی نمی کند. اگر سعی نمایم اخلاقیات کمونیستی را در جامعه ی طبقاتی موجود تحقق بخشم دچار کج فهمی شده ایم، زیرا اخلاق همان طور که گفته شد متاثر از شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه است و نمی تواند از زیر تاثیر آن مناسبات خارج شود. تنها کسانی که به شیوه ی انقلابی علیه اخلاقیات طبقاتی و رایج در جامعه به مبارزه بر می خیزند و سعی در مقابله با نظم موجود،با کل مناسبات تولیدی،اقتصادی،اجتماعی، اخلاقی و غیره را دارند، میتوانند برای پیاده کردن کمونیزم و تحقق آن تلاش نمایند و مدعی و مبلغ اخلاق کمونیستی باشند. در شرایط کمونیزم دیگر زنان مجبور نخواهند بود برای آنکه نشان دهند با مردان برابرند،خود را به شکل مردان در بیاورند و رفتار و مناسبات مردانه داشته باشند،مردانی هم که رفتار زنانه را دارند در این جامعه تحقیر نخواهند شد.

 مارکسیسم ایده آل اخلاقی خود را که معیار ارزیابی اعمال آدمی است از قوانین تحول اجتماعی استتاج میکند. این قوانین مانند قوانین اجتماعی عینی اند و نیازی به قضاوت اخلاقی ندارند. اخلاق اگر بخواهد عملی باشد، باید به قوانین اجتماعی اتکا کند.( اخلاق از دیدگاه مارکسیسم-لنینیسم، آ- شتکین)

در مورد ارزیابی اخلاقی باید گفت که مارکسیسم نمیتواند تحولات سیاسی و اجتماعی را صرفاً با ارزیابی اخلاقی بررسی کند، این شیوه و عمل ربطی به مارکسیسم ندارد و در بین جریانات خرده بورژوا و اپورتونیست چون نارودنیک ها در روسیه و انواع دیگر جریانات از این قبیل رایج بوده  و هست.

ارزیابی اخلاقی در جامعه ی فعلی هم اگر قرار است صورت بگیرد، باید ارزیابی عینی و کنکرت و مطابق وضعیت اجتماعی و اقتصادی مشخص باشد، همانطور که انگلس اشاره میکند مناسبات
بین خواهر و برادر و سکس دختر و پدر و خواهر و برادر و پسر و مادر در گذشته های دور و پیش از طبقاتی شدن جامعه امری عادی و اخلاقی محسوب میشد،امروز اخلاقی به نظر نمی رسد. ارزیابی از این مقوله و مقولاتی از این قبیل با معیارهای اخلاقی جوامع امروزی نه تنها کج فهمی بلکه ابلهانه هم می باشد. ارزیابی اخلاق کمونیستی به خاطر تطابق آن با هدف مبارزه و تطابق زمانی و مکانی(یعنی ارزیابی مشخص از شرایط مشخص) است.

درباره عشق  آزاد

عشق آزاد از سری مفاهیمی است که به طور جدایی ناپذیری به بحث اخلاقیات کمونیستی گره خورده است، نمیتوان از اخلاق کمونیستی صحبت کرد و بحث عشق آزاد را مطرح نکرد.

این مفهوم از زوایای مختلف بررسی شده است و موجب کج فهمی یا مقابله ی انواع نیروهای موسوم به چپ و کمونیست شده است، باید بگویم که در بین برخی از جریانات چپ،چه در گذشته و چه در حال برخورد نادرستی به این مفهوم شده است و حساسیت های بی موردی نسبت به این مفهوم و در بین این جریانات به وجود آورده است،تا حدی که بحث و گفتگو در این زمینه تابو شکنی محسوب می شود.

بررسی مارکسیست- لنینیستی این مفهوم فارغ از هر گونه موضع گیری اخلاق گرایانه ریا کارانه و ارتجاعی یا بورژوائی و خرده بورژوایی است. این بررسی نه از زاویه ی اخلاق گرایانه ی چپ پوپولیست و نه از موضع خرده بورژوائی دیگر جریانات اپورتونیست که نام مارکسیسم را برخود یدک می کشند،بلکه از زاویه ی لنینیسم می باشد. در این مطلب هر چند کوتاه سعی خواهم نمود، خطوط استراتژیک کمونیستی را در این زمینه برای خوانندگان عزیز این مقاله روشن نمایم.

کلمه عشق  آزاد زمانی که توسط اینس آرماند در ۱۹۱۵ در مقاله ای به کار رفت، لنین درنامه ای که به او مینویسد اشاره میکند: خواست پرولتاریایی عشق آزاد، رهایی از قاضی، عرف، سنت و خانواده است. لنین نوشت: اگر منظور از "عشق آزاد" آزادی از چند محاسبات مادی، آزادی از قید تعصبات دینی و آزادی ازمعانعت والدین و … باشد، کاربرد این اصطلاح در مقاله اش موردی ندارد، اما اگر منظور از آن آزادی در زنای آزاد، بی بندوباری جنسی و …. باشد، در این صورت یک خواست بورژوایی است. لنین می نویسد: مطلب بر سر آن چیزی نیست که شما به طور ذهنی میخواهد بفهمید، مطلب بر سر منطق عینی روابط طبقاتی در کار عشق و علاقه است.

بنا براین مفهوم عشق آزاد از موضع کمونیستی آن اگر به معنای پرولتری آن به کار رود و تقابل عشقی در شرایط کاملاً آزاد، به دور از محاسبات مادی و تنها بر اساس تقابل عشقی دو طرف (دو انسان) صورت گیرد، کاملاً قابل قبول و به کار بردن آن نه تنها ایرادی ندارد، بلکه لازم است. کمونیست ها روابط عشقی و جنسی را بر اساس اصول انسانی که بدور از هرگونه تابو درخرافه پرستی، سنت های عقب مانده و خانوادگی میخواهند( آنچه که درجامعه ی طبقاتی) وجود ندارد.

در جوامع  طبقاتی تقابل عشقی و رابطه ی جنسی بین افراد نه براساس عشق واقعی دو طرف بلکه بر اساس منافع مادی و اقتصادی صورت میگیرد و غالب ازدواج هایی که در این جوامع صورت میگرد، مصلحتی است. فردریک انگلس در منشاء خانواده در زمینه ی ازدواج هایی که تحت عنوان سعادت خانوادگی و مصلحت صورت میگرد مینویسد که این نوع ازدواج ها ناهنجارترین نوع فحشاء، گاهی از طرف جانبین و معمولاً بیشتر ازجانب زن صورت میگیرد.

او هم چنین اشاره میکند که تنها مقاومت زن در این معامله با یک فاحشه معمولی این است که او مانند یک مزدور قطعه کار تن خود را به اجاره نمیدهد، بلکه یک بار برای همیشه به یک نفر  می فروشد. عشق جنسی (یا عشق آزاد)،‌تنها در میان پرولتاریا میتواند یک قاعده و استثنا باشد، چه به صورت رسمی تقدیس شده باشد یا نشده باشد. بنابراین مواضع کمونیستی نسبت به عشق نه به رسمیت اجتماعی ازدواج دو طرف، بلکه بر علاقه ی متقابل دو انسان بنا نهاده شده است. کسانی که علیرغم رسمیت یافتن رابطه ی آنها با همسرانشان هیچ علاقه ی واقعی و عشقی به آنان نداشته و زیر نام ارجیفی مانند تعهد اخلاقی، خزعیلاتی از این قبیل و شرایط سخت طلاق ناچار به تحمل این وضعیت هستند، ناچار هر روزه مجبور به تن فروشی و تجاوز از سوی همسرانشان هستند و این وضعیت را متحمل میشوند. از نقطه نظر کمونیزم عشق جنسی علیرغم اینکه انحصاری ویکتا همسرانه است، اما جایگزینی عشق سابق، با عشق پرشور جدید جدایی را برای دو طرف و همگان امری عادی جلوگره کند، اگر چه در جامعه بورژوایی چنین نیست.

اخلاقیات ریاکارانه ای بورژوایی و طبقاتی در واقع آنچه را برای زن بزرگترین جنایت محسوب میکند و شدیدترین عواقب قانونی را دارا می باشد، برای مرد امری افتخار آمیز محسوب میکند، یا حداقل لکه ی ننگ اخلاقی است  که مرد با لذت بر خود میپذیرد. نقل به مضمون آنتی از منشاء خانواده)

لنین در بحث با زنکین می گوید،‌فساد، تباهی و کثافت ازدواج بورژوایی و فسخ دشوار آن آزادی را برای مرد و بردگی را برای زن و دروغ گویی نفرت انگیز درباره اخلاقیات و رابطه ی جنسی درون بهترین افراد را سرشار از تنفر می کند.( کلارا زتکین، خاطره های از لنین)

 هم چنین لنین مینویسد باید با ازدواجهای کثیف و در حال هوای بازاری، روشنفکری و روستایی مقابله کرد و این مقابله به معنی قبول ازدواجهای رسمی و پرولتاریایی همراه با عشق و دوستی است.(
همانجا)

از نظر  نگادارنده ازدواج های که به دور از من
افع مادی و اقتصادی و اخلاقیات ریاکارانه وعشق دروغین باشد و رابطه ایی که در آن دو طرف به جز به خاطر عشق متقابل حاضر به تسلیم کردن تن خود در مقابل هم نباشند، تنها در شرایط کمونیزم موضوعیت پیدا میکند و در جامعه ای فعلی اینه نوع ازدواج ها به صورت بسیار کم در میان پرولتاریا مشهوده است.

با توجه به آنچه در بالا به آن اشاره شد، مفهوم عشق آزاد اگر به معنای پرولتری و کمونیستی آن به کار برده شود، نه تنها نامطلوب نبوده بلکه مورد قبول تمام کمونیستها (مارکسیست- لنینستها) خواهد بود و نباید به خاطر جریحه دار شدن یا غیرتی شدن احساسات کهنه و اخلاقیات اپورتونیستها و پوپولیست هایی که نام مارکسیسم را برخود میکشند، از روشنگری در این زمینه و سایر زمینه ها خودداری نمود، اما اگر از این مفهوم به شیوه ایی اپورتونیستی بهره برداری شود و لذت های جنسی لحظه ی معیار آن باشد،باید سعی نماییم با روشنگری بیشتر به تفاوت های بین خواست پرولتاریای عشق آزاد و خواست بورژوایی آن به علاقمندان به مارکسیسم و طبقه ی کارگر کمک نماییم.

حسن معارفی پور