در دفاع از سوسیالیسم و پرچم انسانى ٬ در حاشیه بر افروختگى چپ حاشیه اى از طرح شعار “حکومت انسانى”

هیچ چیز واقعی تر و دقیق تر از انسان نمیتواند خط مرز کمونیسم کارگری را با جبهه بورژوایی و راست ترسیم کند. هرچه بر علیه ما در این زمینه بنویسند که حزب کمونیست کارگری انقلاب انسانی و حکومت انسانی و جامعه انسانی را شعار محوری خویش قرار داده است، در حدی که مخاطبی داشته باشند کار ما را راحت تر کرده اند. بگذارید همینجا برای راحتی خیال دوستانی که به ما لطف کرده اند و این روزها صف کشیده اند تا به دلیل به کار بردن شعار حکومت انسانی چیزی علیه ما بگویند، این را اطلاع دهم که این شعار بعد از کنگره حزب، به احتمال زیاد رسما به یکی از شعارهای محوری حزب ما تبدیل خواهد شد. میتوانند به آن مشغول شوند. بگویند، ببافند و سرگرم باشند! ما با شعف وارد این جدال میشویم.

 
این روزها کادرهای رهبری حزب کوروش مدرسی و حزب علی جوادی در مورد طرح شعار "حکومت انسانی" در زیر اعلامیه ای از تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست کارگری بشدت بر افروخته و بر آشفته شده اند و پی در پی مطلب و نوشته و مارک و برچسب است که به سوی حزب کمونیست کارگری پرتاب میشود.  میگویند پوپولیست شده ایم. میگویند به بورژوازی چراغ سبز نشان میدهیم. میگویند از سوسیالیسممان کوتاه آمده ایم. ای کاش بقیه صف دشمنان و مخالفین جدی تر حزب هم هرچه زودتر در این زمینه دست به قلم ببرند. تردیدی ندارم که برنده این جدال ماییم. زیرا جدال دنیای کنونی و بویژه ایران امروز دقیقا بر سر همین است. صف بندی ها بر سر همین است. کشاکش های تعیین کننده تر نیز بر سر همین است: انسان، و ضدیت با انسان و هرچه انسانی است. 

کسی که نداند و نفهمد که جدال اساسی طبقه کارگر با بورژوازی بر سر انسان است، بنظرم دنیای امروز را نفهمیده است.. کسی که فکر میکند کلمه انسان و حکومت انسانی عقب نشینی ای در برابر جبهه بورژوایی است، دارد در روز روشن نادانی خودرا جلوی چشم همه میگذارد و یا دارد عامدانه بورژوازی بغایت ضد انسانی امروز را انسانی جلوه میدهد. بورژوازی همیشه ضد انسان بوده است. آنجا هم که در تاریخ به دفاع از حقوق بشر و آزادیهای مدنی و امثال اینها غلطیده زیر فشار جنبش رادیکال و کارگری و چپ زمان خود و بویژه کمون پاریس و انقلاب اکتبر و پژواک بین المللی آنها بوده است. بویژه امروز دیگر همین حقوق مدنی و حقوق بشر هم برای این طبقه و حکومتهایش زیادی لوکس و بی ربط است. کدام نیروی بورژوایی است که در دنیای کنونی پرچمش انسانگرایی باشد؟ کدام حرکت و نیروی بورژوایی است که بخواهد بطور واقعی گوشه ای از حقوق انسانی و حتی همان حقوق بشر بورژوایی را هم اشاعه دهد و در گوشه ای از جهان زیر ستم جاری کند؟ بورژوازی امروز وقتی کشور و قلمرویی را فتح میکند و در چنگال خویش میگیرد، آنرا بیش از پیش به قهقرا میبرد. عراق و افغانستان تنها نمونه ها نیستند. بلکه مشهورترینهای امروزند. شیلی دوره پینوشه و اندونزی دوره سوهارتو و یوگسلاوی و صفی از کشورهای دیگر و بویژه همین ایران و جمهوری اسلامی نمونه های گویای "انسانگرایی" بورژوازی امروزند. زدن از این گوشه و آن گوشه حقوق و آزادیهای فردی و اقداماتی از قبیل قانون استراق سمع مکالمات خصوصی افراد در مهد کشورهای سرمایه داری به بهانه مبارزه با تروریسم و امثال اینها داد مردم را در آورده است. زدن از تامینات اجتماعی ای که با جدال و مبارزه به کرسی نشانده شده اظهر من الشمس است.

این واقعا سفیهانه است که کسی خودرا چپ بداند و بگوید بکار بردن شعار "حکومت انسانی" چراغ سبز به بورژوازی است. کسی که امروز از انسانیت و حکومت انسانی سخن بگوید به بورژوازی چراغ سبز نشان نمیدهد بلکه در صفوف بورژوازی وحشت ایجاد میکند. دوستان ضد حکمتیست ما میدانند که چراغ سبز را باید با "بحران سازی در مرزها" داد. باید با "اعلام شرکت در دولت موقت حجاریانی" داد. باید با تشویق "حزب برادر" به شرکت در انتخابات دولت قومی – اسلامی عراق تحت سیطره مالکی و سیستانی و ارتش آمریکا داد. باید با مخالفت با انقلاب مردم و مردمی قلمداد کردن "جنبش سبز" داد. باید با تزهای مشعشعانه در مورد متعارف شدن حکومت بورژوایی اسلامی در ایران داد.. رهبران حزب پوشالی علی جوادی و شرکا هم که حزبشان را منحل اعلام کردند تا به عضویت این حزب با همین سیاستها در آیند، همه اینها را بخوبی میدانند. این سیاستها چراغ سبز است نه انسان و حکومت انسانی و جامعه انسانی. اینها امرشان نه سوسیالیسم است و نه طبقه کارگر. امرشان خصومت با حزبی است که دارد طبقه کارگر را در تعیین کننده ترین پیچ تاریخ طبقاتیش با مبارزه برای بازگرداندن اختیار و حرمت و رفاه به انسان، و با پرچم سوسیالیسم فوری نمایندگی میکند.

اینکه میگویند سوسیالیسم را خط زده اند و قلم گرفته اند و کنار گذاشته اند براستی گویای اوج بی افقی این جریانات است. کسی که خانه اش را روی آب بنا میکند میداند که رفتنی است. کسی که بحث سیاسیش را روی  "کنار گذاشتن سوسیالیسم توسط حزب کمونیست کارگری" چیده است فقط روی آن معدود مخاطب نا حالی ای حساب باز کرده است که هنوز به برنامه و تبلیغات و نشریات و رسانه های حزب سری نزده است تا آشکارا ببیند که این حزب محکم و بی ابهام و با شور و التهاب دارد از سوسیالیسم و حکومت کارگری و جمهوری سوسیالیستی دفاع میکند و محکمتر از همه دفاع میکند. و دقیقا به همین دلیل میفهمد و میداند که پرچم انسانیت، پرچم پیشروی سوسیالیسم و حکومت سوسیالیستی در جدال امروز است.

جالب اینست که اینها که امروز علیه شعار حکومت انسانی بلند شده اند و از بکار بردن شعار حکومت انسانی به این نتیجه میرسند که سوسیالیسم کم رنگ شده است، خودرا پیرو منصور حکمت میدانند. و چقدر به وضوح بیربطی خودرا به منصور حکمت نشان میدهند. منصور حکمت زمانی "کفری" گفت که ما آنرا برسر در این حزب کوبیده ایم و آن اینکه "اساس سوسیالیسم انسان است. سوسیالیسم بازگرداندن اختیار به انسان است". این جماعت این حکم عمیق را چون منصور حکمت گفته است نمیتوانند با انگ پوپولیسم و چراغ سبز کنار بزنند. یا هنوز نتوانسته اند. اما شعار حکومت انسانی را میگویند پوپولیستی است. دور شدن از سوسیالیسم است! اصلا گناه کبیره است. بقول علی جوادی "سخیف ا
ست". دلیل؟ آخر شعار با تبلیغ فرق میکند! شعار محوری باید سوسیالیسم باشد. اگر این شعار خوب بود چرا منصور حکمت نداد؟ (علی جوادی) گویی منصور حکمت پیامبری بوده است که بقول مذهبیون "کلام را برای تمام اعصار تمام کرده است". این بدترین توهین به منصور حکمت است. تبدیل یک رهبر کمونیست به یک قدیس مذهبی. و چقدر واقعا طی این چند سال بعد از منصور حکمت این نوع دوستی های سفیهانه و خاله خرسه ای به منصور حکمت و تفکر و آموزه هایش ضربه زده است! واقعا به این فکر کنید! اساس سوسیالیسم انسان است، اما حکومت انسانی یک حکومت سوسیالیستی نیست! اساس سوسیالیسم انسان است اما انقلاب انسانی، پوپولیستی است! سخیف است! (نمیدانم حکومت انسانی چه ربطی به سخیف بودن دارد؟!)  اینها نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که خود منصور حکمت که جدال اصلی را با جنبش پوپولیستی را به پیش برد و رهبری کرد، بارها از عبارت "انقلاب مردم" و انقلاب انسانی سخن گفته است. حتما او هم بعد از چند سال پوپولیست شده است!

اگر کسی حوصله کند و به بحثهای بیست و چند سال پیش در مورد پوپولیسم مراجعه کند متوجه میشود که این جماعات چقدر از قافیه پرتند. پوپولیسم در تفکر و سیاست، بیان یک جنبش چپ خلقی بود که هیچ چیز سوسیالیستی ای جز نام آنرا نداشت. یک کلمه برنامه مدون و مشخص نداشت. تمام حرفش مرگ بر آمریکا بود و مبارزه اش و شعارهایش علیه وابستگی بود و بس. کلمات مبهم و تفسیر بردار "خلق" و "ملت من" و "ایران وطن من" تابوی سیاسیش بود. آنجا که بطور مبهم و کلی از آزادی سخنی میگفت آنرا فقط برای همان "خلقش" میخواست و "ضد خلق" که میتوانست بسته به نیاز روز هرکس را در بر بگیرد، از همه چیز محروم بود. نقد اساسی بر این جریان توسط مارکسیسم انقلابی و منصور حکمت این بود که یک کلمه نه برنامه ای دارد نه حرفی از سوسیالیسم میزند نه رهایی طبقه کارگر در حرف در نوشته و در عمل برایش مساله است. شاخه ای از جنبش ملی و ناسیونالیستی است. نداشتن برنامه سوسیالیستی بارزترین علامت مشخصه پوپولیسم بود. رهبران حزب کوروش و حزب علی جوادی از تمام مباحث آن دوره علیه پوپولیسم این را فهمیده اند که هرکس از انقلاب انسانی یا از انقلاب مردم حرف بزند و بجای آن نگوید طبقه کارگر، پوپولیست است. این یعنی یک امتیاز بزرگ به همان شاخه چپ جنبش ملی اسلامی ها. گویی مردم و انسانها موضوع کار دیگران هستند و کمونیستها موضوع کارشان فقط طبقه کارگر است. تازه این ها همانهایی هستند که یکی شان تا دیروز میگفت "سوسیالیسم مردم را رم میدهد" و یکی شان از بس زیگزاگ سیاسی زده اورا "حزب زیگزاگ" مینامند. یعنی بی پرنسیپ ترین جریان سیاسی اپوزیسیون که برای عضویت در همین حزب کوروش مدرسی که زمانی آنرا "جریان دست راستی و ضد کمونیست" نامیده بود، تا حد اعلام انحلال حزبش پیش رفته است و باز گشته است. و جالب است که سیاوش دانشور از رهبری همین حزب، ما را در سیاست لغزنده خطاب میکند! اما فعلا از این حاشیه ها بگذریم.  میخواهم بگویم شمشیر طبقه کارگر و سوسیالیسم امروزشان هم قلابی و جعلی است. در این مورد نوشته یم و بیشتر خواهیم نوشت.

از نظر ما نبرد اصلی و محوری طبقه کارگر با بورژوازی در همه جهان بر سر انسان و جایگاه انسان است. در ایران ارتجاعی ترین و ضد انسانی ترین باند و نیروی عقب مانده تاریخ و یک سرمایه داری هار و درنده را بر کارگران و مردم تحمیل کرده اند. صف طبقه کارگر در این اوضاع یک صف انسانی است. یعنی صفی است علیه تبعیض، علیه فقر، علیه بی مسکنی و سرکوب و بی حقوقی و بی اختیاری و علیه اعدام و سنگسار و امثال اینها. در عین حال صفی است علیه کل جبهه ناسیونالیسم قومی و ملی و مذهبی که هرروز دارد برای مردم این جامعه هویتهای قومی و ملی و نژادیشان را باد میزند تا حرکتشان را از انسانی بودن تهی کند. بطور واقعی یک طرف انسان و انسانیت و دفاع از حقوق و حرمت و رفاه انسان است و طرف دیگر ضد انسان و هرچه انسانی است. این همانجایی است که همه کس میتواند ببیند و باید لمس کند که اساس سوسیالیسم انسان است. این همانجایی است که سوسیالیسم و انسانیت بطور مشخص در سیاست با هم چفت شده اند. حزب کمونیستی که تلاش نکند این واقعیت زنده را با شعارهای مشخص و روشن جلوی چشم جامعه بگذارد و این پرچم قدرتمند را همراه و در کنار پرچم سوسیالیسم و حکومت سوسیالیستی و کارگری برای پیشروی جبهه سوسیالیستی علیه کل جبهه بورژوازی بدست نگیرد نه از سیاست چیزی فهمیده است نه از سوسیالیسم و حکومت کارگری و طبقه کارگر. فقط کسی که سوسیالیسمش جعلی و عاریتی و از معنا و مفهوم واقعی تهی باشد میتواند این واقعیت را نبیند و یا بدتر از آن علیه آن شمشیر بکشد و جنجال راه بیندازد. ما بعنوان حزب کمونیست کارگری از ابتدای شکل گیری تاکنون خودرا در این جبهه انسانی تعریف کرده ایم. به آن خط و برنامه و جهت داده ایم. جنبش علیه اعدام، علیه سنگسار، علیه فقر و استثمار و دستمزدهای زیر خط فقر، علیه سرکوب و در دفاع از آزادی بی قید و شرط سیاسی، و علیه تبعیض علیه زنان و آپارتاید جنسی، و دفاع از حقوق پایه ای فرد فرد مردم مستقل از زادگاه و انتسابشان به این قوم و آن ملت و زادگاه و الی آخر. و در تمام این زمینه ها به جبهه چپ و سوسیالیستی شعار و برنامه روشن داده ایم. همه اینها جبهه های نبرد و انقلاب امروز طبقه کارگر علیه حکومت توحش و تحجر سرمایه داری است. حکومت انسانی یعنی نه به حکومت اسلامی سرمایه داران. یعنی ن