سرکوب توده‏ها و راه‏کا‏رها!

شباهنگ راد : فضا‏‏ی سرکوب هم‏چنان بر گسترده‏ی ایران حاکم‏رانی می‏کند و سردمداران رژیم جمهوری اسلامی وعده‏ی قلع و قمع هر چه بیشتر مردم را می‏دهند. تعدادی دیگر حکم گرفته و در صف اعدام‏اند و مردم منتظر نمایش رژیم در خیابان‏ها می‏باشند. حمله به تجمعات و یورش به منازل مخالفین هر روزه است.

کارگران و جوانان را به حمایت و پشتیبانی از هم‏نوعان‏شان و زندانیان سیاسی دستگیر می‏نمایند و یک‏راست به اتاق شکنجه‏گران اوین و دیگر زندان‏ها روانه می‏سازند تا ندای آزادیخواهی را در گلو خفه سازند. کاروان سرکوب نظام همیشه در حرکت است و نقطه‏ی پایانی ندارد.
مگر می‏توان در زیر سایه‏ی حاکمیت سرمایه‏داری‏ای زندگی نمود و از حقوق، احترام و ارزش‏های انسانی سخن گفت؟ مگر می‏توان به تباهی کشاندن زندگی میلیون‏ها کودک را از جانب نابخردان و خشونت‏گران مشاهده نمود و از اصلاح و جابجایی قوانین ارتجاعی آنان حرفی به میان آورد؟ می‏دانیم که جنبش‏های مبارزاتی و آگاه هرگز با ساز سران نظام ارتجاعی سر سازگاری ندارند و با آن سر ستیز دارند؛ می‏دانیم که با تفکرات "مصالحه"گران فاصله دارند و به آینده‏ای نه چندان دور و جبران، می‏اندیشند. طبعاً دلیل آن بر هر عنصر آگاه، کمونیست، مبارز و آزاده روشن می‏باشد.

جمهوری اسلامی در این مدت خشونت را به مردم ایران تحمیل نموده است و به دروغ از برقراری نظم و امنیت جامعه سخن می‏گوید و در تلاش است تا تصویری سراسر کذب از میدان‏های شکنجه‏اش ارائه دهد. همه می‏دانند که جمهوری اسلامی یعنی گسترش فقر، یعنی چپاول هر چه بیشتر سفره‏ی تهی کارگران و زحمت‏کشان؛ یعنی شکنجه؛ یعنی بگیر و به بندها و اعدام و به تاراج بردن منابع‏ی طبیعی مملکت. سران حکومت بدون کوچک‏ترین تعللی در چارچوبه‏ی وظیفه‏ی دیکته‏ی شده‏ی خویش در پیش‏اند. می‏دانند که ریا و فریب بیش از این به کارشان نخواهد آمد و تاریخ مصرف‏اش به اتمام رسیده است. می‏دانند که فریادشان را دیگر کسی نخواهد شنید. بگذارید هر چقدر مایل‏اند داد و فغان راه بی‏اندازند و دروغ بگویند و بمانند "حسن حداد" معاون امنیت دادستان عمومی و انقلاب تهران، بند ۲۰۹ زندان اوین را به عنوان "بهترین بازداشتگاه‏های" دنیا، به دنیای "خودی"ها معرفی نماید. امّا دنیای غیر خودی‏ها، زندان‏ها و بویژه هر سوراخ و سنبه‏های زندان اوین را به عنوان یکی از سیاه‏چال‏های مخوفی که بدن هزاران زندانی سیاسی کمونیست و مبارز را لت و پار نموده و جان هزاران تن دیگر را گرفته است، می‏شناسند و بخوبی بر آن واقف‏اند که قصابانی هم‏چون "حسن حداد" مشغول انجام وظایف ضد انقلابی خویش در آن سیاه‏چال‏ها می‏باشند. بطور قطع تعریف مردم با تعریف گردانندگان نظام از زندان‏ها کاملاً بگونه‏ای دیگر است.

کارگران و زحمت‏کشان به خوبی می‏دانند که شکنجه‏گاه‏هایی هم‏چون اوین در خدمت به حفظ و امنیت نظام سرمایه‏داری وابسته است و به موازات آن‏ها برای‏شان مسجل گردیده است که همه‏ی آمران زندان‏ها در خدمت نظام‏اند. جمهوری اسلامی به زندان نیاز دارد. جمهوری اسلامی به خشونت وابسته است. جمهوری اسلامی با سلاح معنا می‏یابد. تعاریف دیگری به غیر از آن‏ از رژیم به دنیای بیرون، به معنای زیر پا گذاشتن به منافع‏ی میلیون‏ها انسانی‏ست که نزدیک به سه دهه است که زندگی‏شان توسط سران حکومت به نابودی کشانده شده است. روشن است‏که جنگ و مبارزه‏ی تمام کننده با رژیم جمهوری اسلامی منوط به درک این واقعیات است. روشن است‏که ارائه‏ی درک عمیق و بنیادی از کارکردهای تا کنونی رژیم جمهوری اسلامی، راه‏های مقابله‏ی مناسب را پیش پای هر عنصر و سازمان رزمنده قرار می‏دهد؛ زبان و گفتارش را شکل می‏دهد و اسلوب‏های صحیح عملی‏ را در مقابل‏اش قرار خواهد داد.
حقیقتاً که این ‏روزها بدلیل حضور فعال توده در صحنه و گسترده‏تر شدن سرکوب‏ها از جانب سران حکومت، نمایانگر آمادگی تغییر اوضاع است. خود سران حکومت اینرا بخوبی فهمیده‏اند و در این و آنور نغمه سر می‏دهند که سرکوب هر چه بیشتر اعتراضات توده‏ها، متضمن بقای حاکمیت‏شان خواهد گردید!! می‏دانند که تنفر توده‏ها از کارکردهای‏شان به اوج خود رسیده است؛ کاملاً آگاه‏اند که این جامعه‏ی دلخواه‏ی میلیون‏ها انسان زجر کشیده نیست. به همین دلیل باندهای سرکوب‏شانرا وحشیانه و با چهره‏های پوشیده به میدان می‏فرستند و به جان مردم، مخالفین، مبارزین و کمونیست‏ها می‏اندازند تا جنبش‏های پیشرونده را منکوب سازند.

واقعیت این است‏که مشاهده‏ی سیمای جامعه‏ی ایران برای هر انسان آزاده‏ای، هر روز دردناک‏تر از روز قبل می‏گردد. سران حکومت هر روز بر طبل سرکوب هر چه بیشتر می‏کوبند و شکنجه، اعدام و سلاح را به رخ مردم می‏کشند. همه بر آن توافق دارند که حرف اوّل جامعه‏ی ایران را دیکتاتوری خشن و عریان می‏زند؛ همه بر این امر آگاه‏اند که سران حکومت تنها با اختصاص بودجه‏های کلان به ارگان‏های سرکوبگرشان، قادر به حکومت‏‏‏اند. بنابراین سئوال این است که تا چه مدت باید توده‏ی به جان آمده را با روش‏های غیر کارساز مشغول نمود و به سران نظام میدان داد که هر گونه که خود صلاح می‏دانند با مردم سخن گویند؟ آیا وقت آن فرا نرسیده است تا در آغاز بدون کمترین ملاحظه‏کاری‏ای و بدور از منفعت‏طلبی‏های گروهی شیوه‏های صحیح مقابله با ارگان‏های سرکوب رژیم را عمومی‏تر نمود و به تبع از آن به تدارک، سازماندهی و اقدامات عملی آن‏ها پرداخت و میدان عبور تعرضات رژیم را در حق کارگران و زحمت‏کشان محدود و در نهایت مسدود نمود؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است تا صدای جانیانی هم‏چون "حسن حداد" را در گلو خفه ساخت و بیش از این اجازه‏ی سرکو