“انقلاب مخملی”، “انقلاب انسانی”، کدام انقلاب!

"انقلاب مخملی"، "انقلاب انسانی"، کدام انقلاب!  *

مفسرین و مبلغین بورژوایی و از جمله جناح احمدی نژاد در حاکمیت ، تحولات اخیر و عروج جنبش سبز را "انقلاب مخملی" می نامند. اگر چه شباهت هایی بین این جنبش و انقلابات "رنگین" در اروپای شرقی و اوکراین وجود دارد، اما جنبش سبز اساسا جنبشی برای تغییر و سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. حتی جنبشی برای اصلاحات اقتصادی و سیاسی جدی هم نیست. خود رهبران این جنبش تاکید دارند که هدفشان حفظ جمهوری اسلامی اما با شیوه های دیگر از جمله حل مناقشات بین المللی، هموار کردن راه ورود سرمایه های غربی  با سودآور کردن سرمایه از طریق کار ارزان تر و از گرده طبقه کارگر و با انتقال  قدرت از احمدی نژاد به موسوی است. این کل اهداف این جنبش را تعیین می کند.

انقلاب "انقلاب انسانی"  هم نامی است که حزب کمونیست کارگری ایران (حککا) بر این تحولات نهاده است. رهبری این حزب حداقل تشخیص داده است که این تحولات انقلاب کارگری نیست، انقلاب دمکراتیک به معنای کلاسیک آن و انقلاب مخملی هم نیست. بنا بر این برای اینکه با جنبش سبز کاملا همرنگ نشود باید تعریف دیگری از این جنبش کرد: انقلاب علی العموم و یا چیزی به نام "انقلاب انسانی". چرا که هنوز مفهوم انقلاب در ایران تعبیری  خوشایند است. اما تجارب تا کنونی مبارزات طبقاتی نشان داده است که انقلاب علی العموم پوچ است.
 جنبش سبز علیه نتیجه انتخابات و انتخاب  موسوی به جای احمدی نژاد را انقلاب نامیدن و آن هم انقلابی به نفع توده زحمتکش جامعه، قلب اهداف و ماهیت جنبش سبز و مهر تایید زدن  به این جنبش بورژوایی و فروختن آن به طبقه کارگر و مردم زحمتکش به نام انقلاب است. گذاشتن نام انقلاب بر جنبشی ارتجاعی و اعتراض جناحی از جمهوری اسلامی علیه جناح دیگر یک شعبده بازی و دروغ آشکار به طبقه کارگر و مردم زحمتکش است.
 این سیاست خرده بورژوایی  نه مخالفت با جنبش سبز (که خودشان میگویند فعلا با آنها مخالفتی ندارند) بلکه دنباله روی از جنبش های ارتجاعی بورژوایی و متوهم کردن بیشتر مردم به تحرکاتی است که مبارزه طبقاتی و مبارزه اجتماعی و آزادیخواهانه و برادری طلبانه را نفی کرده و به حاشیه می راند.
بورژوازی به جای خود، در توهمات پوپولیستی و خرده بورژوایی هنوز داستان بد و بدتر جایگاه دارد. و این تصور که هر چه هست موسوی بهتر از احمدی نژاد است، در موسوی و کروبی یک جو شرف و وجدان هست. یک جو شرف را همه دارند، آیا کمونیست ها باید در کنار هر کس که یک جو وجدان دارد قرار گیرند؟ اما  خامنه ای زرنگ تر از این ها است، وقتی  با صراحت گفت: "به هر کدام از کاندیداها رای بدهید به جمهوری اسلامی رای داده اید. این ها همه فرزندان انقلاب اند". او بین باشرف ها و بی شرف های رژیمش تفاوتی قائل نیست!
حککا برای توجیه همراهی خود با جنبش ارتجاعی سبز، مبارزه وانقلابی گری را از معنی و محتوای طبقاتی تهی می کند. "انقلاب انسانی" و "جمهوری انسانی"، شعاری من در آوردی و ماوراء طبقاتی و اختراع این حزب است. این مالیخولیای خرده بورژوازی است و گرنه بورژوازی منافع طبقاتی اش را خوب تشخیص می دهد.  بورژوازی وقتی می گوید ایران، میهن، مردم و حتی انقلاب،  اشاره به منافع خود و سیستم اقتصادی و نظام طبقاتی مورد نظر خود دارد.
اما خرده بورژوازی مدام بین طبقات اصلی جامعه  معلق می زند و باد از هر کجا قوی تر بود به آنطرف می رود.  خرده بورژوازی، اگر قدرت طبقه کارگر و کمونیسم بیشتر باشد انقلابی می شود و اگر بورژوازی قدرتمند تر بود به سمت بورژوازی می رود. در روزهای قیام ۵٧ وقتی کارگران شیر های نفت را به روی اسراییل و  افریقای جنوبی بستند، و بازرگان برای به سازش کشاندن کارگران به تمنا افتاد، آن روز خرده بورژوازی طرفدار کارگر شد، ( سازمان های چریکی و اغلب سازمانهای دیگر چپ). و زمانی که جنبش سبز قوی است و مردم در خیابان اند، خرده بورژوازی  دنبال موج جنبش بورژوایی راه افتاده است،(حککا).
 
انقلاب بدون رهبری!
در آخرین اظهار نظرهای رهبری حککا؛ اصغر کریمی و مصطفی صابر تحت عناوین: "انقلاب جاری، دستاوردها …" و "رهبری انقلاب حاضر و  کنگره هفتم حزب"٬  مفسرین بورژوازی را شاهد می گیرند که: "موسوی و کروبی رهبر چیزی نیستند، این اوضاع است که آنها را به دنبال خود میکشاند". یا "این هم نقطه قوت و چیره دستی انقلاب بود که از شکاف در بالا ماهرانه استفاده میکند،  و هم در عین حال نقطه ضعف انقلاب حاضر است که فاقد رهبری معین است".
این استدلال رهبران جنبش سبز و لیبرال ها هم هست که می گویند: "بدنه جنبش، رهبران را به دنبال خود می کشد". این ادعا علاوه بر اینکه  بی افقی و ناکارآمدی رهبری جنبش سبز را نشان می دهد، در همان حال جبونی و حقه بازی آشکار این رهبری هم هست تا  هر وقت هوا پس شد شانه از زیر بار مسوولیت خود خالی کنند.
اما از نظر رهبران حککا تا دیروز "انقلاب جاری" رهبری داشت. می گفتند؛ "رهبر انقلاب مائیم". حالا یک گام عقب نشسته و می گویند موسوی وکروبی رهبر چیزی نیستند و انقلاب هم رهبری ندارد. در این رابطه، سیاست رهبری حککا دوبار  مردم را فریب می دهد. یک بار جنبش ارتجاعی سبز را  به نام انقلاب  "انقلاب انسانی" به خورد مردم می دهد و یک بار به توده های دنباله رو  جناحی از بورژوازی حاکم ایران حقنه می کند که  "شما خود رهبرید" و رهبران جنبش شان را در قبال آنها بی مسئولیت و تبرئه می کند.

زمانی که رهبران حککا خطاب به کارگران و کمونیست ها حرف می زنند و ازدستاوردهای جنبش سبز حرف می زنند، این بدیهیات مارکسیستی لازم به یادآوری و تاکید شده است که؛ مردم، انسان وغیره مفاهیمی غیرطبقاتی اند. انسان امروز به کارگر و سرمایه دار تقسیم شده است. در جوامع سرمایه داری امروز، وقتی پای منافع اقتصادی و اجتماعی، پای برابری به میا ن می آید آنوقت دیگر "انسان" و "مردم" علی العموم نداریم، با طبقات روبروییم. طبقاتی که منافع طبقاتی متفاوتی با هم دارند. طبقاتی که در کنار هم نیستند، در مقابل همدیگر هستند. طبقه بورژوازی منافعش ایجاب می کند که میلیون ها انسان از طبقه کارگررا استثمار کرده، برده مزدی خود کند تا برایش سود تولید کنند.
در جامعه طبقاتی
، وقتی پای برابری در میان است، اینجا دیگر انسان ها به صرف اینکه همه روی دو پا راه می روند وحرف می زنند و …، برابر نیستند. اینجا منافع کارگر و بورژوا یکی نیست.
وقتی پای انقلاب هم به میان می آید و مساله حاکمیت مطرح است، دیگر "انقلاب مردم" و "انقلاب انسانی" و حاکمیت یا "جمهوری انسانی" پوچ است. این تخیلات مافوق  طبقاتی خرده بورژوازی است.  بورژوازی این توهم را ندارد. برای بورژوازی وقتی پای تغییر و انقلاب به میان می آید، انقلاب خود، انقلاب بورژوایی (نمونه های امروزش انقلاب مخملی ونارنجی و کودتای نظامی …) را می خواهد و وقتی مسئله حاکمیت مطرح است، دولت بورژوایی و جمهوری بورژوازی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد خود را می خواهد. طبقه کارگر در این سیستم اقتصادی و سیاسی  فقط تولید کننده سود و ثروت برای بورژوازی  و نهایتا یک رای دهنده بی اختیار است.
 برای طبقه کارگر آگاه  و کمونیسم، انقلاب، انقلاب کارگری است و حاکمیت، دولت طبقه کارگر و حکومت کارگری است. چپ خرده بورژوایی و پوپولیسم، مانعی بر سر راه این تحولات طبقاتی است. کمونیست ها  موظفند طبقه کارگر را به موانع و خطر چپ خرده بورژوا و پوپولیسم که به نام کمونیسم و کارگر حرف می زند، آگاه سازند و این موانع را در عمل کنار بزنند.
_________________________________________________________________________
* توجهتان را به مباحث  کورش مدرسی به نام "انقلاب و ضد انقلاب" در این رابطه جلب میکنم.