افول “جنبش سبز” لزوم سازماندهی اجتماعی کمونیسم حول آزادی، برابری و رفاه

رژیم هار اسلامی فضای جامعه را بشدت ناامن و تروریزه و فشار بر فعالین سیاسی و خانواده هایشان را مضاعف کرده است. رئیس "قوه قضائیه" خواستار به اجرا درآمدن سریع کلیه احکام سیاسی توسط دادستانهای استانها شده، احکام اعدام بسیاری صادر شده، اعدام فعالین سیاسی را آغاز کرده اند، تیم اعدام رژیم به کردستان اعزام شده تا پس از احسان فتاحیان، یازده فعال سیاسی دیگر، از جمله یک زن را اعدام کنند. همین برنامه را برای سایر زندانها در نقاط مختلف ایران دارند.

واضح است که کلیه این جنایات، در جهت منافعی فراتر از به اجرا درآوردن واجبات اسلامیشان است، کاملا و صرفا سیاسی است. این تلاشها لگد انداختن های واپسینشان است، بحران آخرشان را سپری میکنند. استیصالی که رژیم به آن دچار گشته، درنده خوئیش را تشدید کرده، میخواهند کشتار کنند و خون بپاشند تا بمانند و سرنگونیشان را به تعویق بیاندازند. در حقیقت، فضای نفرت از سراپای حکومت و قوانین پوسیده اسلامیشان همه جا را فرا گرفته است. مردم حکم به سرنگونی رژیم داده اند. رژیم این را فهمیده و این گونه عنان گسیخته جنایت میکند. گستردگی فضای سرنگونی طلبی به حدی رسیده که جنایتکاران اسلامی امروز "لیبرال" شده حکومتی و سربازان بی مواجبشان در "بی بی سی" و "صدای آمریکا"  نیز دیگر قادر به انکار و حاشای آن نیستند.

 خیال باطل و خواب خوش رژیم برای تکرار کشتارهای دهه شصت و جنگ افروزیش در منطقه نیز به بن بست رسیده است. شرایط و توازن قوا به شدت به نفع مردم تغییر کرده است. با هر حکم غیر انسانی بیدادگاه ها و ارگانهای جنایت رژیم، موجی از اعتراض و نفرت علیه کلیت رژیم در سراسر جهان برپا میشود و سرنگونی را به عنوان تنها گزینه  محتوم تر میکند. تلاش جنایتکاران سبز حکومتی هم با ایده های اسلامیشان در داخل و حمایت گسترده هوادارانشان در خارج از کشور برای حفظ رژیم راه به جائی نبرد. منفورتر از آن بودند که با ظاهرنمائی، گزینه مطمئنی در مقابل سرنگونی رژیم شوند و مردم را آرام کنند. افول و انزوای سبز حکومتی در استراتژی و عمل را باید به پرونده نیروهای ملی – اسلامى به طور کلی اضافه کرد. به عبارت روشنتر، ادامه حیات آلترناتیوهای طیف ملی – اسلامیها، بسته به تداوم و امکان مانور بخشهای اپوزیسیون درون حکومتی بود و تمام امیدشان را به آن بسته بودند. این استراتژی هم در درون حکومت و هم نزد مردم به بن بست رسید. طیف وسیعی از مصدقی ها، توده ای و اکثریتی ها، اصلاح طلبان داخل و خارج و خدمتگزاران تبلیغاتیشان در ارگانهایی همچون "بی بی سی" و "صدای آمریکا"٬ که با استراتژی نزدیک و مشترک زیر پرچم سبز محمدى متحد شده بودند، دوباره به لانه خزیدند. روشن بود که مطالبات جامعه ای که مدرن ترین جنبشهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه، از جنبش دفاع از حقوق کودک و زن تا اعتراضات سرخ کارگری و جنبش علیه اعدام و آزادی زندانیان سیاسی، از موئلفه های بارز آن بوده، از ملی – اسلامیهاى ضد مردمی و آلترناتیو های ارتجاعی اصلاح طلبان حکومتی عبور میکند. تردیدى نیست که مادام جمهوری اسلامی سرپاست٬ و این نیروها در سایه منحوسش به تبلیغاتشان ادامه میدهند، تلاش براى پیشروى سیاست سرنگونی طلبانه و نقد سران این جنبش باید با قدرت پیش برود.

اعتراضات سرنگونی طلبانه مردم ایران با گذشت زمان٬ علاوه بر ناگزیر بودن عبور خواستها و مطالبات مردم از کلیت رژیم اسلامی٬ یکبار دیگر و اینبار به گونه ای وسیعتر جامعه و فعالین آن را در مقابل یک انتخاب واقعی و تصمیم تاریخی، میان دو آلترناتیو کلی چپ و راست درشرایط جاری و فردای سرنگونی قرار داد. سیر رویدادهای ایران و مطالبات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مردم، روز به روز این واقعیت را روشنتر در مقابل دید همگان قرار داد. سوال مهمی که در شرایط کنونی در مقابل فعالین کمونیست و سوسیالیست جامعه قرار دارد ایناست که شرط تامین رهبرى چپ به مثابه یک دینامیسم و افق ملموس و قابل انتخاب در سطح جامعه دارای چه ملزوماتی است و چگونه میتوان به این شرایط رسید؟

این نوشته فقط به بخشهائی از این ملزومات در سطح فعالین چپ و کمونیست در جامعه اشاره میکند.  قطعا بحث بر سر سازماندهی طبقه کارگر، تقویت جنبش مجامع عمومی٬ تشکیل شوراهای مستقل کارگری٬ و ضرورت اعمال رهبری جنبش کارگری در تحولات گسترده اجتماعی٬ که جملگی موضوعات مربوط به بحث میباشند، از اهم این شروط هستند که باید به صورت جداگانه به آن پرداخت. خوشبختانه حزب ما دراین زمینه تاکنون حرف و سیاست روشنى داشته است .

نقد بی وقفه آلترناتیوهای راست و ناسیونالیسم چپ
 کمونیسم کارگرى به عنوان یک اردوی قدرتمند سوسیالیستی، تلاش میکند در ابعاد وسیع اجتماعی پرچمدار خواستهای سرنگونی طلبانه مردم برای رسیدن به آزادی، برابری و رفاه باشد. یکی از اهرمهای اصلی رسیدن به این مهم، نقد بیوقفه و بدون تخفیف آلترناتیوهای راست و همینطور ناسیونالیسم چپ است. شناخت و درک واقعیات مطالباتی جامعه، خصوصا در شرایط خفقان سیاسی، یکی از ابزارهای مهم نظری سوسیالیستها و کمونیستهاى کارگرى در تدوین استراتژی و نقد و حاشیه اى کردن نیروهای راست است. در غیاب چنین نقدی، که یکى از قلمورهاى مهم مبارزه سیاسى است٬ یکی از حلقه های اساسی در تلاش برای تامین رهبری کمونیسم کارگری در جامعه گم است. بدین اعتبار، جریانات چپی که ارزیابیشان از نقطه عظیمت مطالبات جامعه را نه در نیازهای واقعی طبقاتی آن، بلکه در شعارهای "الله و اکبر " و "میرحسین یا حسین" میبیند، هیچ درک درستی از بافت طبقاتی جامعه ایران و توازن قوای موجود ندارند و اساسا نیازی به نقد آلترناتیوهای ارتجاعی راست نمیبینند. یا در گوشه ای مینشیند و سرخورده در سوگ عدم حضور "چپ مترقی"، رخت عذا بر تن میکنند و یا شروع به راست روی میکند و "الله و اکبر" را در راستای "انقلاب مورد نظرشان" توجیه میکنند.

اما برای یک جریان کمو
نیستی رادیکال که استراتژی و نقطه عظیمت مبارزاتی و ارزیابی اجتماعیش را از خواستگاه و واقعیات طبقاتی جامعه گرفته باشد، مسئله به گونه ای دیگر است. آنگاه خود را دخالتگر میبیند و سازماندهی توده ای و نقد آلترناتیو بازار آزاد، افشای راست سلطنتی و شبه پارلمانی و نزاع طبقاتی علیه مشروطه خواهان، جمهوریخواهان، چپهای پوپولیست و ناسیونالیست و آلترناتیوها وشعارهای غیر واقعی و بی ربطشان برایش معنی عملی پیدا میکند.

از سوی دیگر، نگرشی که توده ای کردن چپ و تامین رهبری آن در سطح جامعه را در وحدت طلبی با جنبشهای راست ضد کارگری، با هر توجیهی میبیند، چپ را از صحنه سیاسی جامعه دور میکند. موقعیت عمومی کمونیسم در جامعه را تضعیف میکند و خود را به عنوان یک نیروی غیر قابل اتکا و غیر جدی به حاشیه سیاست میراند. چنین جریاناتی با بازتر شدن فضای سیاسی جامعه و تغییر توازن قوا، حاشیه ای تر شده و چپ جامعه از آنان عبور میکند. این نگرش در چپ، تماما در نقطه مقابل طرح و تقویت افق آلترناتیو کارگری قرار میگیرد. شرایطی که اکنون حزب "کمونیست کارگری" ایران بدان مبتلا شده و سرنوشتی که حزب توده ایران بدان دچار شد مثال عینی چنین سقوطی است. جامعه قبول هژمونی چپ را هیچگاه از زاویه وحدت طلبی و بند و بستهای غیر طبقاتی آن نمی پذیرد. جامعه تشنه رادیکالیسم و افراطیگری چپ در انسانگرائی و آزادیخواهی و برابری طلبی است.

تشکیل شوراهای سرخ و طرح مطالبات و شعارهای رادیکال

پیشبرد و تقویت افق کمونیسم کارگرى در جامعه نیازمند ایجاد تشکلهای حزبى و توده اى و کارگری است. اردوى چپ جامعه تنها با قدرت تشکلهایش میتواند به مثابه ابزاری توانمند و کارا در مقابل نیروها و آلترناتیوهای ضد کارگری و سرخوردگان سیاسی حاضر در صحنه سیاست ایران قد علم کند. در شرایط کنونی، با توجه به ابعاد و گستردگی اعتراضات، نیاز سازماندهی و سازمانیابی حول مطالبات واقعی بیش از پیش حس میشود. تاکنون اپوزیسیون درون حکومتی رژیم و نیروهای ناسونالیست پروغرب در داخل و خارج٬ تلاش کرده اند تا ظرف سازمانیابی مردم را از طریق "کمیته های سبز"، "ما هستیم" و غیره تعریف کنند. تلاش کردند با موج سوارى از این اوضاع براى خود کلاهى بدوزند و به تحریف خواسته های واقعی مردم و تقویت افقهای راست بپردازند.

در مقابل چنین اوضاعی، ایجاد شوراهای سرخ و طرح مطالبات واقعی مردم و آلترناتیو کارگری و شعارهای رادیکال در سطح جامعه، باید به عنوان یک فوریت در دستور کار فعالین کارگری و کمونیستها و سوسیالیستها قرار گیرد. طبیعی است که در غیاب چنین تشکل و سازمانیابی ای، به موازات شدت سرکوب و ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه، طرح مطالبات واقعی مردم ولو موقتا به عقب رانده میشود و زمینه برای نفوذ گرایشات راست و آلترناتیوهای سبز حکومتی فراهم تر میشود. این تنها سازماندهی کارگران و توده مردم آزادیخواه در تشکلهای کارگرى و رادیکال است که میتواند در چنین فضائی، اولا مانع از نفوذ گرایشات راست و ثانیا باعث طرح شعارها و مطالبات واقعی مردم و تقویت اردوى کمونیسم و آزادیخواهى شود. تشکیل شوراهای سرخ در محلات و در سطح جامعه، از طرفی از فشار سرکوب حاکمیت میکاهد و از سوی دیگر امکان دخالت هرچه گسترده تر و مطمئن تر مردم در تعین تکلیف نهایی با حاکمیت و اعمال اراده و ابتکارعمل مستقیم به دست مردم را افزایش میدهد. شوراهای سرخ محور و مرکز ثقل سازمانیابی توده ای با قابلیت بسیج مردم حول خواسته های واقعی خود در هر شرایطی است. از اینرو تبلیغ ایده تشکیل شوراهای سرخ و سازمانیابی توده اى مردم، علی الخصوص جوانان در چنین ظرفی، جزو ملزومات پیشروی مبارزه امروز و طرح آلترناتیو کارگرى براى رهائى جامعه از وضعیت کنونى است. *