بیست سال فروپاشاندن

نهم نوامبر امسال همزمان بود با بیستمین سالگرد جشن و پایکوبی دمکراسی بازار آزاد بر خرابه های دیوار برلین. بیست سال زندگی مردم در دو قطب شرق و غرب و وسط این دو را فروپاشاندند. اثرات این فروپاشی را هر روزه بر زندگی مان می بینیم. اوجگیری قوم گرائی و میدان دار شدن ارتجاع مذهبی فقط دو جنبه زمخت از اثرات این فروپاشاندن است. باید در جای دیگری به جوانب مختلف این فروپاشی و فروپاشاندن بپردازیم. اینجا در حاشیه شادی و هلهله سرداران قطب "پیروز" به نکاتی لازم دانستم اشاره کنم.

سران آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و غیره در این سالگرد از پائین آمدن دیوار برلین، "که نماد ظلم و ستم بود" و "کمونیستها آن را برای دور نگه داشتن شهروندان آلمان شرقی از آزادی برپا داشته بودند"، سخن‌سرائی کردند. حداقل بیست سالی است که چنین دروغ‌هائی را به خورد ما می دهند. بیست سالی است که تاریخ را جلوی چشمان باز و حیرت زده شاهدانش وارونه جلوه می دهند. برای اطلاع اندک کسانی که نمی دانند دیوار برلین حاصل چه چیزی بود اشاره کنم که پس از سقوط ارتش هیتلر، برلین، پایتخت آلمان هیتلر، که وسط آلمان شرقی بعدی قرار گرفت، به همراه کل آلمان به چهار قسمت بین نیروهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی برای جلوگیری از سربرآوردن احتمالی نازیسم تقسیم شد. کنار نیامدن بعدی غرب و شرق، آمریکا، انگلیس و فرانسه را در برابر بلوک شرق متحد و در نتیجه سه بخش آمریکائی، فرانسوی و انگلیسی آلمان یکی دو سال بعد بعنوان آلمان غربی در برابر آلمان شرقی علم شد. جاسوس پشت سر جاسوس مأمور جلب اطلاعات از وضعیت یکدیگر کردند. به همدیگر شاخ و شانه کشیدند. جنگ و تبلیغات روانی علیه همدیگر راه انداختند. و  دیوار برلین حاصل همین موش دوانی بود.
اکنون دیوار برلین فرو ریخته است. دنیا ظاهرا یکدست شده و رهبری آن هم در دست آمریکاست. همان کسانی که انقلابی بر علیه شان شده بود، اکنون لباس احزاب دمکرات، لیبرال، محافظه کار و سوسیال دمکرات به تن کرده و با دمکراسی و انتخابات پارلمانی بر همان انقلاب کنندگان حکومت میکنند. قراردادها میبندند و عضو اتحادیه اروپا، ناتو و بازار مشترک شده اند. به حکومت کنندگان هم دمکراسی می دهند تا نوش جان کنند.

انسان شایسته هر دو است
نظم نوین جهانی، نظم بعد از فروپاشی بلوک شرق، نظم خونینی است که آغشته به گرسنگی و به فقر کشاندن جوامع است. میلیونها انسان یک شبه بیکار میشوند. بازار سهام با بیکار شدن و گرسنگی کشیدن انسانها جشن و شادی راه می اندازد و شبانه صدها پوان بالا میرود. بازار دارالمساکین در کشورهائی چون کانادا، سوئیس، سوئد و هلند، که در دنیای معاصر فقر مطلق از آنها رخت بر بسته بود، اکنون گرم گرم است. سال بعد از فروپاشی بلوک شرق، در لهستان که کلمه بیکاری در حال رخت بربستن از فرهنگنامه‌ها بود، به بالای ٢٠ درصد رسید. اما مردم دمکراسی میخوردند و سرداران دمکراسی در کشورهای پیروز هم خوشحال از این سور! تعدادی از ساده لوحانی که مبهوت فیلمهای هالیودی شده بودند، کمی ناامید شده بودند؛ چرا که از درختان زیر سیطره دمکراسی دلاری نروئیده بود.

سالها پیش داستان ویکتور کراوچنکو Victor Andreevich Kravchenko را شنیده بودم که چندی پیش بار دیگر داستان ایشان را در روزنامه نیویورک تایمز دیدم. خواندنش برای خوانندگان این سطور خالی از لطف نیست. کراوچنکو، یکی از مقامات بلندپایه شوروی بود که در سا ١٩۴۴ در حین مأموریتی در واشنگتن، پناهنده آمریکا می شود. او کتابی جنجالی از وضعیت شوروی و ارودگاههای کار اجباری تحت عنوان "من آزادی را انتخاب میکنم" نوشت که کلی برایش تبلیغات شد و باعث پاتکهائی از جانب قطب مخالف نیز شد. بعد از چند سال زندگی در این "دنیای آزاد" و ناامید از آن، کراوچنکو کتاب دیگری و اینبار به نقد از سیستم سرمایه داری و پروپاگاند دروغین حول آن نوشت تحت عنوان "من عدالت را انتخاب میکنم". او در سال ١٩۶۶ در آپارتمانش، ناامید از این دو قطب دست به خودکشی زد. کتاب اول را راحت میتوانید از کتابخانه‌های محله‌تان تهیه کنید، اما برای کتاب دوم باید کمی بدوید!
انسان شایسته هم آزادی ـ به آن معنای کراوچنکو که بیشتر آزادی بیان را در نظر داشت ـ و هم عدالت اجتماعی است. عدالت سیستم بلوک شرق و آزادی بیان سیستم دمکراسی غرب، هر دو دروغی بیش نیستند.
جشن بیستمین سالگرد پائین آمدن دیوار برلین اما انسان منصف را شدیدا به فکر فرو میبرد که آیا انسان شایسته همین است؟ آیا سهمش از زندگی و این دنیا همین است؟
١١ نوامبر ٢٠٠٩

انترناسیونال ٣٢٢