مشاهدات در تظاهرات ١٣ آبان ١٣٨٨ مقابل سفارت جمهوری زن ‎ستیز اسلامی در لندن

چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۸ (۴ نوامبر ۲۰۰۹) ساعت ۵ تظاهراتی به مناسبت سیزده آبان مقابل سفارت ایران ـ لندن برگزار شد. فعالین سازمان زنان هشت مارس به همراه علیرضا شریعت یکی از فعالین کمیته جوانان در انگلستان نیز برای پخش اعلامیه در بین جوانان در این تظاهرات شرکت کردیم. حضور ما در همبستگی با جوانان دانش‎آموز و دانشجویی که در مبارزات ماه‎های اخیر علیه جمهوری اسلامی نقش به‎سزایی داشته‎اند و هم‎چنین در گرامی‎داشت ۱۳ آبان ۱۳۵۷ که دانش‎آموزان به اعتراض علیه دیکتاتوری رژیم شاه مبارزه کرده و کشته‎ها داده بودند، انجام گرفت.

 از قبل نیز اعلامیه‎هایی تحت عنوان «سیزده آبان شورش یا بیعت؟» و «سیزده آبان چه روزی است؟»  از نشریه دانشجویی بذر را برای پخش بین نیروهای شرکت‎کننده به‎ویژه نسل جوان آماده کردیم.
مقابل سفارت همهه‎ای برپا بود. هر یک از گروه‎های شرکت‎کننده سعی داشتند، جای بیش‎تری را مقابل سفارت به خود اختصاص دهند. سلطنت‎طلب‎ها سعی در برافراشتن پرچم شیرخورشید داشتند. شاید می‎خواستند رنگ سبز را از بین ببرند، گرچه دیکتاتوری شاه نیز با رنگ سبز سیدی مزین بود! سبزها نیز در صدد جبران بودند و توپ پارچه‎ی سبز سیدی‎شان را به نرده چسبانند و رفتند و رفتند تا نزدیک سلطنت‎طلب‎ها رسیدند. شاید می‎خواستند بگویند پارچه‎ی سبز ما بیشتر از پرچم شیرخورشید شماست. سبزها همه‎ی پلاکاردهای‎شان را سبز سبز کرده بودند و عکس‎های جانباختگان را نیز به روبان سبز تزیین کرده بودند. هر چه چشمم را می چرخاندم، رنگ سبز بود و سبز. خبری از خواسته‎های مردم ایران نبود! گویی این جمع تنها وظیفه‎شان البته وظیفه خطیرشان حفاظت از رنگ سبز و تبلیغ آن بود. تبلیغ رنگ سبز در بین فعالین جنبش سبز به حدی افراطی شده است که شال گردن سبز و تل سبز و دست‎بند سبز و حتی عکس‎هایی که از مبارزات مردم و به‎خصوص جوانان در ماه‎های اخیر، که در اینترنت به وسیع‎ترین شکل ممکن پخش شده است، را تغییر داده و رنگ سرخ را به سبز تبدیل کرده بودند. به‎طور مثال عکس  رنگ سرخ روسری دختر جوانی که مشت‎هایش را گرده کرده و فریادش نشانی از تنفربه جمهوری اسلامی است، به رنگ سبز تغییر داده‎اند.  با مشاهده عکس بسیار ناراحت شدم. چرا که من اصل عکس را همان روزهای اول در تمامی سایت‎ها دیدم و این عکس به عنوان سمبلی از دختران جوان آزادی‎خواه علیه رژیم زن‎ستیز در بسیاری از تظاهرات‎ها و جلسات یادبود جان‎باختگان چاپ شد. نتوانستم خودم را کنترل کنم. چند نفری که در زیر این پلاکارد ایستاده بودند، وقتی نگاه خشمگینم را دیدند  گفتند: خانم با این پوسترمشکلی داری؟ لبخندی از سر تمسخر زدم و گفتم: فقط کسی به من صادقانه جواب دهد! مردم برای چه در خیابان‎ها هستند و هر روز کبود و زخمی روانه خانه‎های‎شان می‎شوند؟ مردی به من گفت: خب معلومه آزادی  گفتم: ما برای چه اینجا تظاهرات می‎کنیم؟ دوباره مرد گفت: پشتیبانی از مبارزات مردم   من گفتم: اما نباید خواسته‎ها، عکس‎ها و تصاویرشان را سانسور کنیم! مرد متعجب به من نگاه کرد و گفت: خانم به من بگو جریان چیست؟ من فقط واسه همبستگی و پشتیبانی با مردم آمدم. عکس دختر معترض را نشان دادم و گفتم به این عکس دقت کن. عکس را قبلا دیده بودی گفت: آره یادمه گفتم: روسری‎اش چه رنگی بود؟ گفت: قرمز  و من گفتم: بی شرمی را می بینی، می خواهند تمام مبارزات مردم که بر علیه ستم و استثمار و دیکتاتوری است به نام جنبش سبزشان مصادره کنند! این یک نمونه کوچک است. نه موسوی و نه کروبی دلش برای مردم نسوخته است. وقتی عکسی از کارزار مبارزاتی علیه رژیم را تغییر و تحریف می کنند، آگاه باشید که با اهداف انقلابی‎تا ن چه می کنند؟ مرد حیران و ناراحت به من گفت: حق با شماست. من اینجا نمی‎مانم. و از صف جنبش سبز دور و دوتر شد!
 اما او رفت. پسر جوانی جلو آمد و شروع کرد گفتن که ما می‎دانیم موسوی کیست و کروبی چه اهداف شومی در سر دارد. اما راه چاره چیست؟ نگاهش کردم و گفتم: اما آنان از حضورمن و تو سواستفاده به نفع خود می کنند. پوستر را نگاه کن و مقایسه کن با عکس واقعی‎اش بعد خودت قضاوت کن. در این بین بود که فعال کمیته جوانان داشت، اطلاعیه نشریه دانشجویی بذر را پخش می‎کرد آن پسر جوان با اشتیاق هر دو اعلامیه را گرفت وهمان‎جا خواند و با من شروع به صحبت کرد. صحبت‎هایی از این قبیل: درسته که موسوی نخست‎وزیر بوده، اما حالا مردم را متحد کرده و توانسته عده زیادی را علیه احمدی‎نژاد تحریک کند، پس بهتر است فعلا حمایتش کنیم. پاسخ من به او این بود که: موسوی وسیله‎ای شده تا فرصتی دوباره به بودن جمهوری اسلامی بدهد. قبول دارم باید به خیابان‎ها برویم، مطالبات پایمال شده‎مان را  در طی سی سال بخواهیم. باید با هم بود ولی  نه به  دنبال‎روی از جناحی از مترجعین.  اشتباهی که در سال بهمن ۱۳۵۷ نسل قبلی ما کردند، نباید تکرار کنیم. مسئله ما بودن یا نبودن این شخص به عنوان رئیس‎جمهور نیست. بلکه ما با سیستمی روبرو هستیم، که  دوره‎ای که خطر سرنگونی را می‎بیند، حتی برخی از خدمتگزاران خود را قربانی می‎کند، تا بتواند کل نظام ستم‎گرانه را حفظ کند. موضوع این نیست که موسوی مردم را متحد کرده است. او می‎خواهد مردم متحد باشند؛ به گرد شعارها و خواسته‎های او. موسوی می‎خواهد جمهوری اسلامی را از خطر سرنگونی خلاص کند. برای همین هم می‎گوید جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش‎تر، نه یک کلمه کم‎تر. بنابراین ما باید شعارها و خواسته‎های خودمان را  که در مقابل رهبران سبز می‎باشد، پیش بگذاریم.  پسر جوان پاسخ‎هایم را تایید کرد و  تا پایان تظاهرات کنار من بود. هر جا که می‎رفتم، با من بود. در بین سبزها انشعاب رخ داده بود. به ظاهر دو صف سبز بود. عده ای که مرا در تظاهرات‎های قبلی دیده بودند، مشتاق جلو آمدند و صدایم کردند ما رادیکال شده ایم! ما با شما که جمهوری اسلامی را نمی خواهید موافقیم. کنار ما باشید و ما را حمایت کنید. از جمعی که به ظاهر خود را رادیکال می دانستند، پرسیدم تفاوت شما با آن گروه دیگر سبز چیست؟ دوستی صمیمی و مهربان پاسخ داد: میدانی آن‎ها د
ولت سبز ملی می خواهند و ما مثل شما جمهوری می‎خواهیم آن هم جمهوری ایرانی. ما نیز مثل شما آزادی زندانیان سیاسی را می خواهیم. در جوابی که به من داد صداقت موج میزد، اما من هم به خاطر صداقتش گفتم: جای من اینجا نیست! اینجا هم صف دفاع از مبارزات مردم نیست! جمهوری ایرانی شعاری به‎غایت انحرافی است و خود این شعار در را بر روی بسیاری از انحرافات باز می‎کند. به او گفتم: درست است که ما هم آزادی زندانیان سیاسی را می‎خواهیم، اما صرف یک خواسته مشترک هدف‎مان یکی نمی‎شود! گفت: خب مگر سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی را نمی‎خواهید؟ پاسخ دادم: بله ـ سرنگونی‎اش را می‎خواهیم، اما با اهدافی که در خدمت توده‎ی مردم زحمت‎کش جامعه باشد.
در همان زمان صف دیگر سبزها شعارهای خود را سر دادند: «باراک حسین اوباما یا با اونا یا با ما» ، «یا حسین میرحسین» «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «الله اکبر» و گروه دیگری که خود را رادیکال می دانستند، نیز همان شعارها را تکرار می‎کردند.
دوست جوانی که پس از بحث در مورد موسوی همراهم بود از شنیدن شعاری که خطابش به اوباما بود خنده‎اش گرفت و گفت: یعنی این‎ها می‎گویند آمریکایی‎ها مسئله ایران را حل کنند؟ و من نگاهش کردم و پرسیدم نظر تو چیست؟ جواب داد که صد در صد مخالف این شعار هستم و شاکی بود که چه کسی این شعار را ترویج داده که این چنین دارد تکرار می‎شود.
در بین تظاهرات‎کنندگان می‎چرخیدیم. به انتهای جمعیت سبزها رسیدیم. فعالینی ازیک گروه چپ میزی گذاشته بودند و اعلامیه‎ها‎ی‎شان را پخش می‎کردند. برایم تعجب‎آور بود کنار صف سبزها، از آنان پرسیدم مشکلی با سبزها ندارید؟ همین‎که می‎خواست توضیح دهد که با چه بدبختی توانسته میزش را بچیند، مردی که خود را انتظامات گروه سبز می‎دانست با صدایی خشن و خشک گفت میزتان را کنار ببرید آن طرف، برید از ما دور شوید! من به او گفتم: مگر اینجا ملک پدریت است! که می‎گویی میزشان را کجا ببرند؟ جایی از تو و دار ودسته‎‎ات که تنگ نکرده‎اند! به او گفتم اینجا می‎ایستیم و ربطی هم به شما ندارد. مبصر کلاس نیستید. مرد نگاهی غضب آلود به من کرد و هیچ نگفت. اما من ادامه دادم تو با این جلیقه‎ای که پوشیدی و خودت را به شکل پلیس انگلیس درآوردی مرا یاد لباس شخصی‎ها و بسیجی‎ها و پاسدارها و تمامی اوباشان رژیم می اندازی. ولی تنها فرقت این است که باتوم به دست نداری! گویی خیلی ناراحت شده بود، اما نمی‎خواست خشمش را آشکارتر کند. با فاصله ای از من دورتر پسر جوانی که او هم انتظامات بود، جلیقه اش را از تن کند و گفت این جلیقه باعث خجالت من است و به من لبخند زد.
در این تظاهرات صدها نفر شرکت کرده بودند. حضور جوانان پسر و دختر چشم‎گیر بود، اما متاسفانه بسیاری از این جوانان ناآگاهانه در صفی قرار گرفته‎اند که متعلق به آنان نیست. رهبری سبزها در خارج نیز تلاش دارد که جوانان را از خواسته‎های رادیکال و اساسی دور کنند.
زمانی که آن‎جا را ترک می‎کردم به این فکر می‎کردم، که تفکرات جریان سبز را حتی نمی‎توان اصلاح طلبانه و رفرمیستی تلقی کرد. اینان قصد دارند با تمام امکاناتی که در ایران و در خارج دارند، به مردم بقولانند که شب همان روز است. به مردم بقولانند؛ که جمهوری اسلامی خوب است اما با موسوی! به مردم بگویند که خیال زیر و رو کردن این مناسبات ستم‎گرانه و به‎غایت زن‎ستیز را از سرتان خارج کنید. با خود فکر کردم که وظایف ما بیش از پیش سنگین است. فکر کردم که می‎توانیم خلاف این موج شنا کنیم. 

 
عکس فوق (اصلی) در تمامی سایت‎ها موجود می باشد.  بدون تحریف و سانسور

 
عکسی که جنبش سبز تحریفش کرده است، تا شاید بدین‎وسیله بتواند مبارزات مردم بر علیه جور و ستم را به نام خود مصادره کنند!

پری قدمی ـ فعال سازمان زنان هشت مارس (ایران ـ افغانستان) ـ انگلستان
۵ نوامبر ۲۰۰۹
www.8mars.com               parighadami@hotmail.co.uk