کمونیسم تنها راه نجات بشریت است! در سالروز انقلاب اکتبر

رجوع به تاریخ و مرور رویدادهاى مهم و دورانساز، اگر هدفى در امروز و تغییر وضعیت انسان امروز نداشته باشد، به یک یادواره شبه مذهبى و بى مصرف تبدیل میشود. مشقات نسل اندر نسل طبقه کارگر ادامه دارد. نیروى شگرف بشریت کارگر در تولید ثروت ابعاد غول آسا یافته است. به هر محاسبه اى بشر همین امروز میتواند خوشبخت و مرفه و آزاد زندگى کند. اما قوه قهریه سرمایه نمیگذارد. خداى زمینى و ساخت بشر به او حکومت میکند.

این جهان، این قدرت، سرمایه، این کار انباشته کارگر، هرچه قوى تر میشود کارگر ضعیف تر میشود. کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعى و جهانى زیر فشار مخلوق خویش، قدرت سرمایه، دارد له میشود. اگر سوالى در ذهن آحاد و توده کارگر در سالروز اکتبر سرخ باید مطرح باشد اینست؛ آیا تغییر ممکن است؟ آیا میتوان این قدرت را بزیر کشید؟ آیا بشر میتواند بر مقدرات زندگى اجتماعى خویش حاکم شود؟ یا نه، وضعیت همین است! سرمایه و سرمایه دارى "اذلى و ابدى" است! باید رقابت در باغ وحش بازار را چسپید! باید گلیم خود را از آب بیرون کشید! باید تسلیم شد!

انقلاب بلشویکى اکتبر، علیرغم تمام محدودیتهایش، براى بشریت کارگر امروز یک پیام و یک درس ساده دارد: این وضعیت قابل تغییر است. این وضعیت میتواند و باید تغییر کند. این وضعیت همیشه نبوده است و همیشه نمیتواند بماند؛ اگر بشر اراده کند. زیر و رو کردن این دنیاى  مملو از بیرحمى، بى عاطفگى، زن ستیز، کودک آزار، ضد کارگر، ضد بشر، خونریز، مفتخر به قتل و جنگ و جنایت "مدرن"، ممکن است! امر تغییر مبرم و ضرورى و ممکن است! هر زمانى امر تغییر محتاج هر پیشرطى بوده است، امروز به هیچ شرط تاریخى، اقتصادى و فرهنگى گره نخورده است. تنها اراده متشکل طبقه اى را طلب میکند که میتواند این تغییر را عملى سازد! باید علیه سرمایه و قدرتش انقلاب کرد. باید این نظام را با تمام جوارح و ارکانهائى که بقایش را تداوم میدهند بزیر کشید. خوشبختى از طریق بازى در زمین بورژواها و دمکراسى و اصلاحات تدریجى در چهارچوب این نظام حاصل نمیشود. کارگر هر روز در صف مقدم اصلاحات اجتماعى و گرفتن هر ذره از حق خویش از سرمایه است. اما حاکمیت و مناسبات اقتصادى مبتنى بر بردگى مزدى و نابرابرى بنیادى در این نظام، تنها و تنها با انقلاب علیه کل بنیادهاى این نظام جهنمى ممکن است. پیام اکتبر ساده است؛ کارگران میتوانند دنیائى را فتح کنند! آنها بجز زنجیرهایشان چیزى براى از دست دادن ندارند! اما این جهان با صفى وسیعى از مخالفین آرمان و افق آزادى جامعه مقاومت میکند. علیه اهداف شریف انسانى کارگر و کمونیسم به ناشریف ترین روشها دست میزند. از قتل و جنایت و ترور تا تبلیغات کشنده و "علمى" و انزواى هر فرد در کنج خانه خویش، از غیر ممکن بودن تغییر تا سرکوب و جنگ، از جا انداختن ارزشهاى وارونه و حیوانى رقابت تا ایجاد شکاف و تفرقه در صفوف کارگر و کمونیسم و اردوى آزادیخواهى و برابرى طلبى، از تئورى بافى براى غیر ممکن بودن تغییر تا اعلام شکست کارگر، از عربده هاى منفعت جویانه علیه انقلاب و تلاش کارگر تا شلیک گلوله و خفه کردن صداى اعتراض و اعتصاب، این نظام با چنگ و دندان از موجودیت خود دفاع میکند. سرمایه از آنجا که سرشتش ضدیت با کارگر و آرمان رهائى بشر است، به هر شیوه اى تلاش میکند در مقابل حرکت براى تغییر بایستد. یک رکن این تلاش تبلیغات ایدئولوژیک علیه انقلاب کارگرى براى آزادى جامعه است.

اما انقلاب یک اسطوره نیست، یک فتیش نیست، یک حرکت عظیم اجتماعى است، یک زلزله سیاسى است، سطح معینى از جدال طبقات در دوره انقلابى است. انقلاب یک مکانیزم اجتماعى برون رفت از بحران است وقتى که تمام راه حلهاى مهار بحران تست شدند و شکست خوردند. انقلاب یک انتخاب "ایدئولوژیک" عده اى انقلابى "تند مزاج" نیست، برآیند تقابل و نقد رادیکال و اجتماعى طبقه اى است که نفعى در حفظ وضع موجود ندارد. انقلاب امرى دستورى نیست، امرى عقیدتى نیست، یک "ده فرمان" مذهبى نیست، تنها وقتى رخ میدهد که قدرت فائقه دیگر نمیتواند به روشهاى سابق حکومت کند و اکثریت عظیم توده کارکن و مردم محروم دیگر نمیتوانند قبول کنند و دیگر گردن نمیگذارد. انقلاب نقد است، آنتى است، علیه وضع موجود است هر آنطور که هست. انقلاب نه میگوید، شرایط موجود را نمیخواهد، نفى میکند، سازش نمیکند، سلبى است، رادیکال است، مهر خواست و تمایلات محورى و عمومى طبقات اجتماعى معینى را برخود دارد. هویت هر انقلاب را تنها میتوان با افقش، با رهبرى اش، و با حزب انقلابى اش معنى کرد نه با جدولهاى ریاضى و کمیتهاى علم اقتصاد بورژوائى. سرنوشت هر انقلاب را رهبران انقلاب و موقعیت و پراتیک اجتماعى نیروى انقلابى تعیین میکند.

اگرچه تاریخ بشر انقلابات زیادى را تجربه کرده است اما انقلاب پدیده اى جدید است، هیچ انقلابى مشابه دیگرى نیست، هر انقلابى خود ویژه است، چون مجموعه شرایط و اوضاع و احوال و کشمکش اجتماعى که به یک تحول انقلابى منجر میشوند٬ و انقلاب خود یک محصول آنست، متفاوت است. چون نیروهاى درگیر و متخاصم در هر انقلاب متفاوتند. پرولتاریا و بورژوازى بعنوان دو طبقه متخاصم برسر افق جامعه و سرنوشت جامعه وارد جدال میشوند، جامعه قطبى میشود، از هر منفذ جامعه تلاش براى تغییر و تلاش براى دفاع از وضع موجود در اشکال حاد بروز میکند، اما در هر انقلاب موقعیت و ویژگى و شرایط نبرد این نیروهاى متخاصم ضرورتا یکى نیستند. حتى هیچ انقلابى را صرفا و به تنهائى با شعارهایش نمیتوان تشخیص داد، چون شعارها ضرورتا بیان اهداف نهائى حزب و طبقه انقلابى نیستند. نه شعار "نان و صلح" اهدافى سوسیالیستى اند و نه بلشویکها بدون طرح این شعارها میتوانستند براى کسب قدرت سیاسى خیز بردارند. هر انقلابى خود را با پاسخ به سوالات محورى قلمرو سیاست در هر دوره معنى میکند. تردیدى نیست که انقلاب بورژوائى علیه نظام قرون وسطى اى کلیسا و سلطنت نم