آزادی بالاترین نعمتی است که سلب آن میتواند زندگی انسانها را فاقد ارزش سازد. عصر جدید شاهد ظهور اندیشهها و ایدئولوژیهای گوناگون بود که هر کدام به نوعی خود را پیشگام خوشبختی انسانها میدانستند.
در خلال استقرار این نوع گرایشها چون سیستمی حکومتی در جهان و توسعه زمینههای مناسب برای تحقق حقوق انسانی و آزادیهای فردی، در ایران کیثرالمله شاهد ظهور نوعی سیستم بسته و ایدئولوژیک بودیم که توانست طی زمانی اندک تمام جریانات مترقی و دمکرات را سرکوب و هژمونی خود را در درون تحمیل و به تهدیدی علیه منطقه و جهان مبدل گردد.
بعد از ۳۰ سال حاکمیت این رژیم بر ملتهای ایران، در چند ماه اخیر شاهد اجرای نمایش مضحک انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری و بعد از آن اعتراضات وسیع مردمی در زیر لوای جنبش سبز و مدعیان رهبری این برآمد اجتماعی، موسوی و کروبی بودیم. بعد از سپریشدن بیش از چهارماه هنوز هم آثار آن در نقاط مختلف کلان شهرهای ایران مشهود است. کشتارهای بیرحمانه و سرکوبها و بازداشتهای وسیع رژیم بار دیگر هویت جمهوری اسلامی و اندیشه بانیان آن را برای افکار عمومی جهانیان و به خصوص ملتهای ایران آشکار ساخت.
با نگرشی آسیبشناسانه به اعتراضات اخیر میتوان به فقدان دو فاکتور مهم در این اعتراضات اشاره نمود: الف) رهبری مقبول و مشروع ب) سراسریبودن و عدم حمایت تمام خلقهای ایران از این جنبش.
طی روزهای اخیر و با نزدیکشدن به ۱۳ آبان، سالگرد تسخیر سفارت آمریکا توسط پیروان خط امام در سال ۱۳۵۸، شاهد اعلام فراخوانهای وسیع حامیان جنبش سبز و بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور هستیم که روز ۱۳ آبان را به روزی برای اعلام انزجار از دولت احمدینژاد تبدیل کنند.
هر چند آقایان مدعی رهبری جنبش سبز و اپوزیسیون تمرکزگرا، مسئله و مشکل ایران را در وجود دولت احمدینژاد و جمهوری اسلامی میدانند اما این دو گروه همراه با مقامات جمهوری اسلامی در برخورد با مسئله و حقوق ملیتها و اقلیتها در ایران هم رأیند و در این نکته با هم تفاهم دارند که ملتهای دیگر ساکن ایران را زیر مجموعه خود بدانند و هیچگونه حقوقی برای آنان قائل نشوند.هر چند که رژیم جمهوری اسلامی به عنوان معضل اساسی جامعه ایران، منطقه و جهان به شمار میآید اما با فقدان تعریفی صحیح و ارئه راهکاری مناسب که در برگیرنده تأمین آزادیهای فردی و گروهی تمامی اقلیتهای ملی و فرهنگی باشد حتی بعد از انقراض جمهوری اسلامی نه تنها مشکل در ایران رفع نمیشود بلکه اصل مسئله در جای خود باقی است.
تأمین حقوق ابتدایی ملیتهای ایران و نفینکردن این حقوق از جانب اندیشه حاکم بر اپوزیسیون تمرکزگرا چه در خارج از کشور و چه در داخل میتواند گامی در جهت همبستگی و یکصدا بودن اکثریت حرکتها و جنبشهای آزادیخواهی باشد.
با توجه به این نکته که اکثریت جنبشهایی که علیه نظام موجود فعالیت میکنند خود را دمکرات و آزادیخواه میدانند و مدعی استقرار سیسمتی دمکراتیک و تأمین حقوق و آزادیهای فردی میباشند باید این نکته را مد نظر بگیرند که در سیستمی دمکراتیک نمیتوان به امحا و انکار حقوق اقلیتهای موجود در آن سیستم پرداخت.
خر چند که نمایش ۲۲ خرداد، بهانهای برای اعلام انزجار افکار عمومی از سیستم حاکم بود رهبری آن را موسوی و کروبی بر عهده داشتند اما این برآمدها، طغیان دردهای مردم ایران از سیستم حاکم بود که خود این آقایان نیز عاملان ترویج و بروز این اعمال بودند.
آقایان اپوزیسیون تمامیتخواه باید به این نکته واقف باشند که بدون همکاری با جنبشهای ملیتهای ایران و ارئه پروژهای مناسب که در برگیرنده خواستههای آنان (اقلیتهای ایران) باشد نمیتوانند نقشی را در برخورد با وضعیت بوجود آمده و تقابل با جمهوری اسلامی داشته باشند.
با ذکر نکات بالا باید خاطرنشان نمود که در تقابل با اندیشه حاکم و جمهوری اسلامی، با احترام به حقوق تمامی ساکنان ایران و ارائه راهکاری مناسب برای تأمین حقوق آنها در آینده و بعد از انقراض جمهوری اسلامی میتوان به ظهور اعتراضات گسترده ملیتهای ایران در حمایت از اعتراضات مردم در مرکز خوشبین بود، در غیر اینصورت ملل و اقلیتهای ایران با وجود تفکر حاکم بر این تحرکات و بر آمدها اشباهات گذشته را تکرار نخواهند که آزموده را آزمودن خطاست.