مارکسیسم یک کلیت است (جوابی به نوشتۀرفیق پارسانیک جو)

درجواب به نوشتۀرفیق پارسانیک جوبنام:"بازخوانی یک پاسخ(نقدی برپاسخ رفیق بهروزشادی مقدم)"مواردی راتوضیح خواهم دادواین قسمت بحث لااقل ازطرف من تمام شده است ودرمطلب دیگری به بحث"فمینیسم"خواهم پرداخت.

رفیق پارسانوشته:"مهم ترآن که وی مدعی شده بودکه اعدام شکلی ازمبارزۀسوسیالیستی است."
– من نوشتم اعدام به مثابه ابزاری میتوانددرشرایطی درمبارزۀ ماشایدبه کاراَید.اسم گذاشتن روی این مقولات(مانند اعدام شکلی ازمبارزۀسوسیالیستی وغیره)موردمناقشه واختلاف نظرمن نمیتواندباشد.چنانچه ماجنگ طبقاتی رامدنظرداریم وبه اََن معتقدیم،امانمیشودگفت مقولۀ"جنگ"فقط مربوط به سوسیالیست هاوشکلی ازمبارزۀ سوسیالیستی است.چون دشمنان سوسیالیسم هم ازجنگ استفاده میکنند.

ایشان نوشته اند:"هم چنین بااشاره به نظرمارکس نشان دادم که حکم اعدام،حتابه مثابه سیاستی کیفری،هرگزموردپذیرش مارکس نبوده است،بنابراین چگونه میتوان مدعی شدکه اعدام شکلی ازمبارزۀسوسیالیستی است."

– بحث استفادۀ احتمالی ازاین ابزاربه مارکسیسم ِبعدازمارکس مربوط میشودومارکسیسم یک کلیت است.مارکس وانگلس بنیانگذارمارکسیسم ولنین ادامه دهنده ومکمل اَن بوده است.رفیق پارسابایددرنظرداشته باشدکه  نادیده گرفتن،حذف،ازکنارلنین،نظرات وپراتیکش ردشدن واوراازمارکسیسم جداکردن،تجدیدطلبی وانحرافات دیگربه همراه دارد.

لنین به مثابه یکی ازاَموزگاران اصلی مارکسیسم ودرکنارمارکس وانگلس،خودبه مثابه مبشروتجسم انقلاب ِمارکسیستی،دراثبات وبه مرحلۀ عمل کشاندن انقلاب سوسیالیستی نقش درجه اول راداشته است.کنارزدن،ردنظرات ِوپراتیک ِلنین به معنای ردودوری ازمارکسیسم خواهدبود.

رفیق پارسانوشته:"البته ایشان دراین مقاله مدعی شدکه طرح ایدۀاعدام وتیرباران  متعلق به مارکسیسم است.تصورمن آن است که رفیق بهروزشادیمقدم،کم تربه معنای کلماتی که درنوشتۀخودبکارمیگیرد،توجه میکند.وگرنه چگونه ممکن است ایشان،طرح ایده واجرای حکمی شرم آورراکه عمری بسی بیشترازمارکسیسم دارد،منتسب به مارکسیسم کند."

– من ننوشتم که ایدۀ ومقولۀاعدام(به طورکلی(مربوط به چه کسی هست یانیست،بلکه نوشتم که اطلاعیه وطرح مربوط به تیرباران وموضع گیری بلشویکهابه عرصۀ مبارزه وپراتیک  مارکسیسم مربوط میشود.شرم آوربودن اَنرابایدبانقدودرارتباط باسالهای طرح اَن موضع درشوروی ولزوم وارائه بدیل دیگری درقبال"مخالفان اهل مدارا"وبه جای اَن(چیزی که رفیق پارساتااین جای بحث ازاَن پرهیزکرده)نشان داد.درغیراَن صورت بااَوردن کلمۀ(شرم آوربودن) ورداَن موضع،فقط باموضع قبول نداشتن،دربهترین حالت اخلاقی برخوردکردن وجواب پراتیک مشخص راندادن است.

رفیق پارسانوشته:«من نمیدانم رفیق بهروزچگونه توانسته است این همه تناقض وآشفتگی رادریک بندبه رشتۀتحریردرآورد.ازاین بابت بایدبه وی تبریک گفت.وی از یک سومیگویدمخالف اعدام اسیران ودستگیرشده گان وتسلیم شده گان است،ازسوی دیگرمیگویدنبایدبگذاریم مخالفت باحکم اعدام،دست وپای مارادراعدام کردن اسیران ودستگیرشده گان وتسلیم شده گان ببندد.البته ایشان چارۀرفع این تناقض را هم یافته است،میگویدکمونیست هانبایددرسیاست رسمی وعلنی شان حکم اعدام رادردستورکارشان بگذارند،به عبارت دیگربه زعم ایشان میتوان به طوررسمی وعلنی مخالف حکم اعدام بود،امابه طورغیررسمی وپنهانی به اعدام دستگیرشده گان واسیران پرداخت.آیااین چیزی جزماکیاولیسم سیاسی است"

ودرمطلب قبلیش هم اَورده بودکه:"تحلیل وی ازوضعیت موجودنیزبسیارقابل توجه است،ایشان براین باوراندکه درشرایط کنونی،وضعیت برای پراتیک نظرات مارکسیست هاچندان مساعدنیست.ایشان البته توضیح نداده اندکه وضعیت برای پراتیک کدام نظرات مارکسیست هامساعدنیست.آیامنظوروی این است که دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیکی کردن ایدۀ تیرباران واعدام مساعد نیست؟اگرمنظوروی اشاره به این امراست،حق با ایشان است."

– اولا"ازرفیق پارساکه اهل بحث سیاسی است،توقع نداشتم به جای فاکت اَوردن ازحرفهای من، دوباره به روش غیرسیاسی طعنه زنی متوسل شودوازفرط بی استدلالی هرچندکه من نوشته ام:"اعدام دستگیرشدگان واسیران"موضع من نیست،بازهم بامنطق خاص خودش نتیجه گرفته که:"به عبارت دیگربه زعم ایشان میتوان به طوررسمی وعلنی مخالف حکم اعدام بود،امابه طورغیررسمی وپنهانی به اعدام دستگیرشده گان واسیران پرداخت.آیااین چیزی جزماکیاولیسم سیاسی است"

مواضع من دراین چندمطلب روشن واَشکاراست ولزومی به تعبیروتفسیراَنچنانی که رفیق کرده،ندارد.این نحوۀ برخوردوروش،مربوط به کسی است که پای استدلالش چوبین شده ولنگ میزندوحرف دیگری ساخته وبه مخالف بحثش منتسب میکندتانظرش راپیش ببرد.

رفیق پارساکه مدعی است من"این همه تناقض وآشفتگی"دارم،اماخوددرجواب این سئوال که: آیاشماکه مخالف حکم اعدام هستید،باصدورحکم اعدام توسط لنین نیزمخالف هستید؟جواب میدهد:"بدیهی است که من خواهم گفت بله."وازطرف دیگرمینویسد:"رفیق بهروز پرسیده بوداگردرشرایطی مشابه لنین وبلشویک هاقراربگیریدآیابازهم فرمان تیرباران واعدام صادرنخواهیدکرد؟من درپاسخ به این پرسش نوشته ام:«من نیزبراین باورم که باهمه کس میتوان مدارا کردجزبامخالفان اهل مدارا.به همین دلیل باسرکوب هرگروهی که بخواهدباتوسل به اعمال قهرآمیز،قدرت حکومت کارگری راتهدیدبکند،موافق هستم،زیراازآن گریزی نیست.امابااعدام اسیران همان گروه مخالف هستم،"
 
– اینجار
فیق پارسابه طورضمنی موضع لنین درقبال"مخالفان اهل مدارا"راتائیدمیکندولی بازحرف از"اعدام اسیران"میزندکه مخالف اَن است ومیداندماهم مخالف اَنیم.درضمن ایشان که مینویسد:"من براستی ازموضع متناقض شمادرشگفتم."به این قسمت ازنوشتۀخودش دقت کندتاتناقض موضعش راببیند.

لنین هم بابورژواهای روسیه"مخالفان اهل مدارا"دروضعیت خطیری که سوسیالیسم درهنگام جنگ بااَن روبروبود،به ابزار ِتهدیدبه تیرباران متوسل شدو"موافق"بود" باسرکوب هرگروهی که بخواهدباتوسل به اعمال قهرآمیز،قدرت حکومت کارگری راتهدیدبکند"و"ازآن گریزی"نداشت.

ایشان نوشته اند:"رفیق عزیزکسی که درلباس مارکسیسم بخواهدمنافع سرمایه راپیش برد،روایت اش ازمارکسیسم بورژوایی است،میتوان سوسیالیسم آن فردراسوسیالیسم بورژوایی نام نهاد،دیگرچه نیازی است که ازیک واژۀآیینی ومذهبی چون مرتداستفاده کرد."

بایددرنظرگرفت که احزاب بورژوایی که داعیۀ سوسیالیستی دارندباجریان وشخصی  که ازکمونیسم (یک راه)برگشت میزندوبااتخاذراه دیگری(ضدکمونیستی)خودراهنوزکمونیست  جامیزند،یکی نیستندومقولۀ این برگشت فقط سوسیالیسم بورژوایی نمیتواندباشدوبالاترازاَن است.

عنوان سوسیالیسم بورژوایی به جریان وتفکری تعلق داردکه بامواضع وبرنامه وسیاست هایش شناخته شده است،مرتداَن است که ازامرسوسیالیسم برگشت زده ودرمقابل اَن وبه نفع دشمنان سوسیالیسم شیادانه عمل میکند.مرتدعامل وابزاربورژوازی است برعلیه مارکسیسم. 

دراینجابرای ختم این بحث بخشی ازمقالۀ لنین راکه به مقولۀ"اعدام"درارتباط با"کائوتسکی مرتد"پرداخته،میاورم:

"بعضی از«رعد آسا»ترین افتراهای اوبرعلیه بلشویکهانشان خواهددادکه تاچه حداودرارتدادش از سوسیالیسم وانقلاب پیش رفته است،ارتدادی که خودش راپشت نام مارکسیسم پنهان کرده است.استامپفرمینویسد:«کائوتسکی به تفصیل توضیح میدهدکه تاچه حدبلشویکهاهمیشه درپایان درمقابل اهداف قول داده شده خودشان قرارمیگیرند:آنهاباحکم اعدام مخالفت میکردند،ولی حالابه کشتارهای دسته جمعی متوسل میشوند.

اولا،گفتن اینکه بلشویکهادرزمان انقلاب هم باحکم اعدام مخالف بودند،دروغی محض است.در دومین کنگره حزب درسال ۱۹۰۳،هنگامی که بلشویسم برای اولین بارنمودارگشت،پیشنهادشدکه الغاء حکم اعدام به عنوان یکی ازخواسته هادربرنامه حزب قرارگرفته وبعداقامه بشود،ولی خلاصه مذاکرات نشان میدهندکه این موضوع باعث به وجودآمدن این مسئله طعنه آمیزشدکه:«برای نیکلای دوم هم؟».حتی درسال۱۹۰۳منشویکهاهم جرئت فراخوانی برای رأی گیری درباره پیشنهادمربوط به لغو حکم اعدام برای تزاررانکردند.ودر ۱۹۱۷درزمان حکومت کرنسکی،من درپراودانوشتم که هیچ حکومت انقلابی نمیتواندحکم اعدام راباطل کند؛مسئله دراینجااین است که یک حکومت خاص ازاین حکم برعلیه کدام طبقه سودخواهد جست.

کائوتسکی تاکنون فراموش کرده است که درشرایط انقلاب چگونه بیاندیشدوآنقدربااپورتونیسم هرزه اشباع شده که قادربه تجسم این موضوع نیست که یک حزب انقلابی پرولتری علناًخیلی وقت پیش ازپیروزی اش،لزوم مجازات اعدام رادرخصوص ضدانقلابیون موردتأییدقرار میدهد.کائوتسکی«صادق»،مرددرستکارویک اپورتونیست صادق،کاملابی شرمانه مطالب دروغینی رادرباره مخالفانش مینویسد.

ثانیاً،هرکسی که حداقل درکی ازانقلاب داشته باشدبه این نکته واقف خواهدگشت که در اینجامادرباره انقلاب بطورکلی بحث ومفاوضه نمیکنیم،بلکه انقلابی رابررسی میکنیم که از میان کشتاربزرگ امپریالیستی خلقهاظهورکرده است.آیاکسی میتواندتصوریک انقلاب پرولتری رابکندکه ازدرون چنین جنگی ظهورکرده وفارغ ازتوطئه گران ضدانقلابی وحملات صدهاهزارمأموروابسته به طبقات زمینداروسرمایه دارباشد؟

آیاکسی میتواندتصوریک حزب انقلابی طبقه کارگررابکندکه برای چنین حملاتی آن هم درحین یک جنگ داخلی بی نهایت خشن،درحالیکه بورژوازی درفکرواردساختن نیروهای بیگانه برای سرنگونی حکومت کارگران میباشد،مجازات مرگ راتعیین نکند؟هرکسی،بجزفضل فروشان بیچاره ومسخره،بایدبه این سؤالات جواب منفی بدهد.لیکن کائوتسکی دیگرقادرنیست این مسائل رادرجایگاه مشخص تاریخی شان به همان طریقی ببیندکه قبلامیدید."
ازمقالۀ:چگونه بورژوازی ازمرتدان استفاده میکند.لنین

بهروزشادیمقدم  ۲۰۰۹   ۲٫۱۱٫
http://shadochdt.wordpress.com
shadi_behr@yahoo.de

مطالب مربوط به بحث اعدام