١٣ آبان٬ جنگ روایتها برسر چیست؟

مباحث و فراخوانهاى ١٣ آبان هر کدام خود را به روایتى تاریخى از اینروز متکى میکنند. این جنبه مسئله یعنى تاکید بر روایتى معین از یک روز معین چه هدفى دارد و چه کمکى به مبارزه امروز میکند؟ سوال مهمتر اینست که آیا با سنتهاى انقلاب ۵٧ میتوان به نیازهاى ایران ٨٨ پاسخ داد؟ آیا براى پیشروى مبارزه امروز این روشى تاریخى٬ مطلوب و موثر است یا عملى ضد تاریخى و غیر مطلوب و غیر موثر؟

وقتى دقیق میشوید٬ میبینید در جنگ روایتها از ١٣ آبان مسئله فراتر از مقابله با تحریف رژیم اسلامى از تاریخ ١٣ آبان است. میتوان و باید علیه تحریف تاریخ ایستاد و از حقایق تاریخى همانطور که بوده اند دفاع کرد. اما اینجا با چنین موردى روبرو نیستیم. برخى چپها فکر میکنند ١٣ آبان اصلى "از نظر مردم" همان ١٣ آبان ۵٧ است که دانش آموزان به امواج انقلاب علیه رژیم سلطنتى پیوستند و نه روز ١٣ آبان ۵٨ یعنى روز اشغال سفارت آمریکا توسط هواداران خمینى و دانشجویان خط امام. این بحث به شکل دیگرى در مورد ١۶ آذر سالهاى اخیر وجود داشت. از جناح هاى رژیم اسلامى تا چپ رادیکال تلاش داشتند نشان دهند ١۶ آذر اصل و نسبش به سفر نیکسون به ایران و سرکوب دانشگاه در زمان شاه میرسد. آنچه عریان است اینست که سنت سیاسى واحدى٬ سنت مسلط انقلاب ۵٧ با تمام جناحهایش٬ تلاش دارد هر واقعه امروز را از دریچه گذشته تبئین و تحلیل کند و جدال قدیمى و تمام شده گذشته را در ایران سه دهه بعد بازسازى کند. ظاهرا همیشه گذشته بر حال و آینده حکم میراند و پراتیک اجتماعى و طبقاتى در اسارت تاریخ تلاشهاى گذشته است! 

تردیدى نیست که جامعه و تلاشهایش پیشینه و گذشته و حال و آینده اى دارد. تردیدى نیست در متن این تاریخ لابد نقطه عطف ها و روزهاى معینى بعنوان محصولات اجتماعى برجسته شدند. مسئله اینست که ١٣ آبان ۵٧ همانقدر واقعى است و تاریخا ثبت شده است که واقعه ١٣ آبان ۵٨ و اشغال سفارت آمریکا. اولى جزئى از تلاش همگانى براى سرنگونى رژیم شاه بود و دومى نقطه عطفى در ترسیم هویت سیاسى جنبش اسلامى. ١٣ آبان هاى آتى میتواند هیچکدام از اینها نباشد همانطور که ١۶ آذرهاى چپ چند سال اخیر مبتنى بر روایت و نگرش جنبش ضد شاهى از اینروز نبودند.

افق حاکم به انقلاب ضد سلطنتى ۵٧ ایران افقى "ضد امپریالیستى" بود. افقى که در چهارچوب معادله سیاسى جنگ سرد و تقابل جهانى آمریکا – شوروى کمابیش مهر خود را به هر رویداد سیاسى در کشورهاى حوزه نفوذ آمریکا و غرب میکوبید. جناح چپ جنبش همگانى در انقلاب ۵٧ اساسا خودش را "خلقى" و "ضد امپریالیست"٬ و نه ضد سرمایه٬ تعریف میکرد. جناح راست اسلامى که در متن معادله جنگ سرد و وحشت بورژوازى از تحرک جنبش مدرنیستى – سوسیالیستى کارگران نفت از گور بیرون کشیده شد و قدرت را از اربابش تحویل گرفته بود٬ در ١٣ آبان ۵٨ با اشغال سفارت آمریکا پرچم "ضد امپریالیستى" را از دست جناح چپش گرفت و از نظر سیاسى زمینگیر کرد. حمایت حزب توده از خمینى و انشعاب فدائى در سال ۵٩ و بخط شدن بخش عظیم این سازمان پشت خمینى یک نتیجه اجتماعى این جدال در سنت واحد "ضد امپریالیستى" است. تاریخ تقویمى و روزها اگر مهم میشود به این دلیل است که سنتهاى سیاسى متمایز٬ و همینطور جناح هاى چپ و راست یک سنت سیاسى واحد٬ تلاش دارند با روایتى ویژه از وقایع تاریخى٬ تفاوت سیاسى خود را از دیگر مدعیان تبئین کنند.

دوران سپرى شده
و امروز سه دهه از این دو ١٣ آبان گذشته است. همینطور ١٣ آبان ۵٧ در مجموعه رویدادهاى انقلاب ۵٧ مهمترین نقطه عطف سیاسى نیست که چنین جدالى را در شرایط امروز الزامى کرده باشد. از اولین فرماندارى نظامى تهران تا قیام ٢٢ بهمن و سرکوب خونین انقلاب در خرداد ۶٠ مملو از روزها و حرکات سرنوشت ساز در تاریخ انقلاب ۵٧ است. هدف جنگ روایتها اینست که میخواهند سنگرى مصادره شده در گذشته را پس بگیرند و بر امروز حاکم کنند و مطابق آن سنت و تجربه به استقبال امروز بروند. در واقع مسئله اساسى فقط جنگ روایتها و ١٣ آبان چه بود نیست٬ بلکه و مهمتر اینست که این چپ تصویرش از رویدادهاى امروز تکرار تجربه انقلاب ۵٧ است. و اشکال اساسى همینجاست: تبئین رویدادهاى ایران ٨٨ با تکرار انقلاب ۵٧ و بدتر تعمیم تجربه انقلاب ۵٧ به تحولات اجتماعى و سیاسى ایران ٨٨ .

این متدولوژى و روش بررسى چند ایراد اساسى دارد: اول٬ تعمیم تاریخى هر تجربه گرانبها و حتى کارگرى به جامعه امروز در دورانى متفاوت با مردمى از نظر فکرى و سیاسى و فرهنگى متفاوت عمیقا نادرست و دلبخواهى است. نه فقط کسى آنرا اتخاذ نمیکند بلکه آنجا که اتخاذ میشود با کمبودهاى بسیار بیشتر و جدیترى روبرو خواهد شد. دوم٬ نفس تبئین و جنگ "ضد امپریالیستى" برسر روایت ١٣ آبان٬ نمونه دیگرى از تلاش براى تحمیل قالب فکرى شکست خورده انقلاب ۵٧ بر مبارزه جارى امروز است. واقعا چه کسى امروز در ایران فکر میکند خمینى بیشتر "ضد امپریالیست" بود یا کیانورى و نگهدار و یا منتقدین آنها در صف چپ رادیکال؟ در ایران امروز هیچ جنبش قابل اعتنائى هویت خود را با "ضد امپریالیسم" دهه هاى ۶٠ و ٧٠ تعریف نمیکند. امروز میلیتانت ترین "ضد امپریالیستها" در جنبش اسلامى جمع شدند. نه طبقات دارا و نه خرده بورژوازى امروز "ضد امپریالیست" نیست. طبقه کارگر و جنبش کمونیستى که جاى خود دارد و تاریخا به جاى توجه به چنین سیاستهائى اساسا بر ضدیتش با سرمایه دار و مبارزه ضد سرمایه دارى تاکید داشته و امروز شفاف تر از هر دوره اى دارد. کمونیسم ملى و خلقى و "ضد امپریالیستى" همان دوران انقلاب ۵٧ اجتماعا نقد شد. رویدادهاى اجتماعى و زیر و رو کننده سه دهه اخیر نیز به احیا دوره مبارزه "ضد امپریالیستى" حکم نمیدهند. دوران این جنبشها بپایان رسیده است و در قلمرو جهانى شکست خورده اند.

نکته دیگر اینست که این خود جدال سیاسى٬ پرا
تیک اجتماعى و طبقاتى اند که محصولات تاریخى خود را نیز ببار مى آورند و لاجرم مهر خود را بر روزهاى معینى میزنند. نمیتوان به صرف علاقه به گوشه اى از تاریخ پیشین به روز معینى بصورت ارادى و غیر اجتماعى مهر سیاسى زد. ١٣ آبان ۵٧ محصول مبارزات گسترش یابنده بر علیه رژیم شاه بود. ١٣ آبان ۵٨ محصول تلاش ضد انقلاب اسلامى براى ترسیم یک هویت پان اسلامیستى و ضد آمریکائى در یک کشور حوزه نفوذ آمریکا بود که در آن انقلاب ضد سلطنتى روى داده بود. اگر میبینید که همان دانشجویان خط امامى که سفارت گیرى کردند امروز "دگر اندیش" شدند و از آن تاریخ تبرى میجویند٬ یا همراه سلطنت طلبان از ١٣ آبان "سبز" میگویند٬ هر دو امروز نمیخواهند رابطه اى با آن تاریخ برقرار کنند. از نظر سلطنت طلبان هر دو ١٣ آبان "شوم" بوده و چه بهتر "سبز" شود. از نظر "دگر اندیشان" اسلام زده امروز ضد آمریکائى گرى در بورس نیست و دمکراسى خواهى نان دارد. ظاهرا این فقط برخى از چپها هستند که با وراثان ١٣ آبان ۵٨ در حکومت برسر ١٣ آبان ۵٧ دعوا دارند!

سنتهاى ایران ٨٨
ایران ٨٨ در اوج اختناق و سرکوب و قرنطینه فرهنگى رژیم اسلامى٬ با موبایل و تویتر و فیس بوک و دادن روایت مستقیم٬ نه فقط سنتهاى قدیمى و ناکارا را کنار زد بلکه دنیاى مدرن را به تحسین خود واداشت. درک این واقعیت بسیار مهم است که نسل جدید براى پیشبرد مبارزه اش تنها میتواند بر مولفه هاى اساسى دنیاى امروز تکیه زند و چکامه اش را از آینده بگیرد. خیلى روشن است که این نسل براى پاسخ به نیازها و الزامات مبارزه سیاسى امروزش ناچار است به تجارب تاریخى و بویژه سنتهاى انقلابى در جهان٬ و نه ضرورتا فقط سنت انقلاب ۵٧ و روزهاى "خودمان"٬ رو بیاورد و اگر تجارب بدرد بخورى در آنها میبیند با امکانات و تجارب امروز درهم آمیزد و مبارزه اش را پیش ببرد. مسئله جنبه استفاده از تجارب تاریخى یا درس گرفتن از تجارب تاریخى نیست که بسیار هم مهم است. مسئله تکرار و تعمیم دلبخواهى یک چهارچوب اجتماعى – تاریخى به دوره تماما متفاوتى است. چنین نسخه اى نه فقط جامعه و تاریخ را عقب میکشد بلکه دورنماى شکست را براى این مبارزات ترسیم میکند. واقعیت اینست که هیچ گوشه سنت "ضد امپریالیستى" انقلاب ۵٧ ایران بدرد تلاش و مبارزه اجتماعى ایران ٨٨ نمیخورد. سنت جنبش سوسیالیستى کارگران و از جمله شوراها و کنترل کارگرى و اعتصاب سراسرى و غیره را نباید به حساب سنت "ضد امپریالیسم" چپ خرده بورژوائى و ناسیونالیست ایران گذاشت.

براى هر پراتیسین و انقلابى کمونیست درک جامعه امروز و محدودیتهاى مبارزه سیاسى و اشکال و شیوه هائى که بکار میرود عمیقا ضرورى است. جامعه در سیر تقابلش با جمهورى اسلامى به تعرض و هجوم به معناى واقعى کلمه دست زده است. این جامعه مشغول انتحار نیست بلکه تلاش میکند با پوشش هائى که کمتر ضربه به آن بزند حرف مستقلش را بزند. نکته مهم اینست که این قانون و دینامیزم عام این جنبش نیست بلکه صرفا دوره اى موقت و تلاشى براى تغییر تناسب قوا است. بمجرد هر تغییر کیفى تناسب قوا اشکال مبارزاتى منطبق با اوضاع جدید روى صحنه مى آیند. جنگ روایتها اساسا این هدف را نمیبیند و از خودش سوال نمیکند که چرا یکسال قبل چنین رفتارى از مردم سر نمیزد و آنها هم بحثى برسر ماهیت روز ١٣ آبان نداشتند؟ واقعیت اینست که مردم نمیخواهند "روز قدس" خودشان یا "روز ١٣ آبان" و غیره خودشان را داشته باشند. مردم بسیارى از این روزها را نمیخواهند. مردم صاف و ساده میخواهند در مناسبتهائى که بدرجه اى تحرک در آن عملى است از فرصت استفاده کنند و نخواستن وضع موجود را به دنیا نشان دهند. این منطق موقت و هر روز تغییر یابنده حاکم بر تلاش امروز مردم است که نه باید از آن قانون و تئورى ساخت و نه براى گرفتن یک موضع سیاسى ساده جنگ روایتها از این روزها سوار آن کرد. معضل مردم پیدا کردن منفذ براى فریاد کشیدن و اعتراض است. تاکتیک واقعى مردم جنگ برسر روز نیست٬ بلکه ضد تظاهرات در روزهائى است که حکومت سنتا توانسته است مانور دهد. این گوشه اى از جدال براى عقب راندن و محاصره جمهورى اسلامى است و نه جدالى براى پس گرفتن روزها و یا به کرسى نشاندن روایتى ویژه از آن. 
 
جامعه امروز تشنه مدرنیسم و فرهنگ و روش زندگى غربى است. به این معنا ابدا "ضد امپریالیست" به معنى سنتى و فرهنگى که در انقلاب ۵٧ حاکم بود نیست. جنبشهاى برابرى طلب و ضد تبعیض بسیار بیشتر از هر دوره اى به حقوق جهانشمول و انسانى فکر میکنند و مثلا اسلام طالبانى و اسلام سبز را به آزادى رایج در همین غرب ترجیح نمیدهند. به این معنا بسیار "غرب زده" هستند. جنبش کارگرى بسیار روشن ضد سرمایه دار و نظام موجود است و خوشبختانه بنا به تفکر "ضد امپریالیستى" قدیم و رایج طرفدار هیچ جناحى از حکومت اسلامى نیست. روشهاى مبارزاتى و سبک کار و فعالیت امروز بسیار اجتماعى تر و پیشرفته تر و علنى تر است و ربطى به سنت خانه تیمى و مبارزه و فرهنگ "ضد یانکى" ندارد. ارجاع مکرر به سنتهاى انقلاب ۵٧ در شرایط امروز٬ مستقل از هر تجدید نظرى که در ادبیات آن شده است٬ با خود قالب فکرى متناظر بر آن انقلاب را هم وارد میکند. اما این تلاش روز خودش شکست خورد. اصرار امثال "حزب کمونیست کارگرى" و برخى فعالین چپ انقلاب ۵٧ بر ارجاع به این سنتها تنها بیان یک نستالژى سیاسى است که نوعى تلقى مذهبى از تاریخ است. ارجاع به انقلاب ۵٧ تلاشى بیهوده بر
اى نفى چراغ خاموش چهارچوب تاریخى امروز است. نتیجه این نگرش ضد تاریخى تبدیل شکاف نسلى به شکاف سیاسى است. اگر نسل انقلاب ۵٧ گوشش بدهکار تجربه ٢٨ مرداد و سنت جبهه ملى و حزب توده بود٬ باید انتظار داشت که نسل امروز هم گوشش بدهکار تجربه انقلاب ۵٧ و سنت "ضد امپریالیستى" و ضد شاهى باشد. و کسى که امروز را میخواهد با گذشته توضیح دهد تنها امروز را نفى نمیکند بلکه پاسخى به نیازهاى مبارزه امروز هم ندارد. فوقش از عینک تاریخ پیشین جامعه میخواهد در تاریخ امروز حاضر باشد. اما بى پاسخى به امروز با فرار به گذشته و ملبس شدن به گذشته همچنان بى پاسخ میماند.

بقول مارکس؛ "سنت نسلهای مردگان همچون کابوسی بر مغز زندگان سنگینی میکند. و درست هنگامی که به نظر میرسد این زندگان در حال بپا داشتن انقلابی در خود و دنیاى پیرامونشان هستند و دست به کار آفرینش چیزی سراپا نو اند، درست در همین دوره های بحران انقلابی، ناگهان مشتاقانه ارواح گذشتگان را به یاری میطلبند و از آنها نام و شعارهای نبرد و رسومشان را به عاریه میگیرند تا این صحنه نوین تاریخ جهان را با همین لباس مبدل کهنسالی و با این زبان عاریه ای نمایش دهند." *

یادداشت سردبیر٬ شماره ١٢۴ نشریه یک دنیاى بهتر٬ ٢٧ اکتبر ٢٠٠٩