اهمیت شناخت ماهیت و دینامیزم “جنیش سبز” در سازماندهی مبارزه طبقاتی

Salehinia@aol.com
مقدمه:
تا کنون صدها یا حتی هزاران مقاله از سوی سازماندهان کمونیست چه در داخل و چه در خارج ایران، چه درون و چه بیرون حزب کمونیست کارگری ایران در مورد "جنبش سبز" نوشته شده است. برخی این جنیش را کاملا دست راستی اعلام کرده اند، برخی آنرا انقلابی نامیده اند، برخی هم مدعی شدند که  می توانند ثابت کنند که این جنیش اساسا وجود خارجی ندارد. برخی لزوم تحلیل مداوم آنرا یادآوری کرده اند و برخی شکست نهائی آنرا اعلام کرده اند.

همینکه اینهمه در مورد این "جنبش" حرف زده می شود و تحلیل می شود، خودش نشان اینست که لابد حد اقل وجود خارجی دارد! نکته و سوال اینجاست که یک موضع چپ کمونیستی و انقلابی در مورد آن چگونه باید باشد تا بتواند راه مبارزه را برای پیشبرد جنیش کمونیزم کارگری و انقلابی هموارتر کند.
دو اصل متدولوژیک مارکسیستی را  در مورد تحلیل این جنبش یاد آور می شوم:
الف- برخورد طبقاتی
اینکه در برخی نوشته ها، این ضعف وجود دارد که از مفهومی گنگ و مبهم بنام "مردم" زیادی استفاده می شود. مشکل اینجا بروز می کند که این یک کاسه کردن طبقات ، در ظرف "مردم" امکان رد گیری منافع طبقاتی را که اصل تحلیل علمی اجتماعی است را مغشوش می کند. تحلیل  جامعه را به توده ای بی شکل که گوئی تضادهای طبقاتیش را کنار گذاشته و حول چیزی ماورای طبقاتی "متحد شده" تنزل می دهد. ادبیاتی می سازد که در ادبیات پوپولیستی همیشه دیده می شود.
ب- برخورد دینامیک و در ظرف زمانی
این اصل علمی که هر پدیده در ظرف زمانی قابل تحلیل است و هر تحلیل مشخص ما ، محدود به زمانست، هم بسیاری مواقع در تحلیلها خودش را نشان نمی دهد. نویسنده گاهی از "جنبش سبز" بگونه ای حرف می زند که پدیده ای تمام شده در زمان تحلیل است. اینهم قضاوتی ایستا ایجاد می کند که به درد شناخت وافعیت و تغییر آن نمی خورد.
من در این مقاله کوتاه تلاش می کنم ، مجددا روی تحلیل این جنبش با ملاحظه دو اصل فوق، بحثهائی داشته باشم:

ماهیت جنبش و نام آن:
گاها فراموش می شود که نامها را ما آدمها به واقعبات می گذاریم! واقعبات با نامهای ما متولد نمی شوند! در خرداد ماه امسال در ایران، موجی از نارضایتی کهنه و فروخفته بر علیه رژیم اسلامی بروز سیاسی پیدا کرد که بعدا برخی اسمش را گذاشتند "جنبش سبز". این گروه ابتدا آدمهائی بودند که در حکومت می خواستند اسلامی بودن و درون رژیمی بودن آنرا نشان دهند. در بیرون حکومت و در خیابانها هم ملیونها مردم و طبعا از طبقات مختلف اجتماعی همین ظرف را بطور موقت پذیرفتند تا بتوانند فریادشان را بزنند و بعنوان مفسد و ضد حکومتی اعدام نشوند. از سوی جامعه این "سبز بودن" موقتا پذیرفته شد بعنوان "مقرارات بازی". مدتی کوتاه از این ماجرا نگذشته بود که سازمانهای اطلاعاتی غرب و مراکز خبررسانیشان هم بر اساس تجربه "انقلابهای رنگی و مخملیشان" همین رنگ سبز را گرفتند و در بلند گوهاشان کردند. یک همکاری عملی بین جناح توسری خورده حکومت اسلامی و پروژه انقلاب مخملی شکل گرفت. دستگاه تبلیغاتی عظیمی براه افتاد که به پروژه معینی شکلی سیاسی بدهد و از آتشفشان خشم جامعه ای رو به انفجار ابزاری بسازد تا جناحهای بدتر حکومت را با جناحهای قابل تحملتر از دیدگاه غرب معاوضه کند. حکومتهای غربی انقلاب نمی خواهند. "انقلاب مخملیشان" یک پروژه جهانی ضد انقلابی است برای به انحراف کشاندن نارضایتی های جامعه و نگه داشتن حاکمیت طبقاتی در بالا. اینجا بود که طی یکی دو هفته مفهوم "جنبش سبز" پخته شد و در مقابل جامعه قرار گرفت.

برداشتهای متضاد از مفهوم" جنبش سبز"

الف- سیاستمداران راست و "جنبش سبز":
حالا همین اسم "جنبش سبز" مثل هر مفهوم اجتماعی دیگر به محض تولدش موردهای کاربردی متضادی پیدا می کند. طبقات متضاد اجتماعی از این مفهوم به شیوه های مختلف استفاده می کنند. از آنجا که رنگ نمی تواند تلفی و برداشت مشخصی ارائه دهد، طبعا از سوی طبقات حاکمه بهترین ابزار است که برنامه های پشت آن تا حد ممکن از دید مردم پوشانده شود و مردم را حول چیزی که دقیقا معلوم نیست چیست "متحد" کنند!
این سنت طبفات حاکمه در طول تاریخ بوده که برای کشاندن مردم بدنبال خودشان از مفاهیم قابل تاویل و کشدار و مبهم استفاده کنند. رنگ سیز اسم رمزی است که می شود درش هر برنامه ای را پنهان کرد و مردم را به بهترین وجهی فریفت. وفتی می گوئی "سبز" دیگر و ظاهرا لازم نداری بگوئی که چه از چه برنامه مشخصی حرف می زنی. حد اکثرش اینست که به تو می گویند " این نشانه ایرانیت است دیگر"!
در پشت پرده اما طبقات حاکمه بیرون از حکومت اسلامی، چه در داخل کشور و چه خارج آن با هماهنگی بی نظیری حول برنامه ای مشخص این رنگ را محور اتحاد نامقدش خود کردند برای به انحراف کشیدن انقلابی که دیگر شروع شده بود. رنگ سبز در عمل محور اتحاد ضد انقلابی بود که خود را آماده پریدن به میان امواج انقلابی مردم می کند تا سکان لرزان حکومت اسلامی را به دست بگیرد و نگذارد این سکان به دست طبقه کارگر و نمایندگان سیاسی اش بیفتد.
نزدیک به یکی دو ماه نگذشته بود که جبهه متحد سیز در عمل تشکیل شد و طیف وسیع و نامتجانس ضد انقلاب از اطرافیان لاند موسوی و جناحی از رژیم اسلامی در یکسو تا مشروطه خواهان و جمهوریخواهان و توده ایها و اکثریتیها و طبعا فعالان "نامرئی" در مراکز اطلاعاتی حکومتهای غربی و سیاستمدارانشان به صف شدند تا چیزی را به انقلاب شروع شده تحمیل کنند و آن چیز عبارت بود از خاموش کردن مفهوم سرنگونی طلبی انقلابی. این طیف طبعا با اشکال مختلف و زبانهای مختلف حرف می زد و حرف می زند اما با یک مضمون، حرفی را تکرار می کند. نمایندگان بتدریج مرئی تر شدند. اگر در ابتدا موسوی ها و کروبی ها جلوی سن تاتر بودند بتدریج سازگاراها و "تیعیدی های خودی" خارج کشوری سرو کله شان پیدا شد. از اعتصاب غذاهای اکبر گنجی ها
تا پارلمان بازیهای مخملبافی و شکر پراکنی های ابراهیم نبوی ها بگیر تا بلبل زبانی های اخیر شیرین عبادی و اسلام پناهیهای سنتی اش! حزب مشروطه هم به رهبری داهیانه داریوش همایون و رجوی که مدتهاست "امام زمان" فرقه مجاهد است…همه و همه در کنار هم قرار گرفتند. صور اسرافیل انقلاب "مخملی" را حکومتهای غربی به صدا در آوردند ! این فراخوان، مادام که انقلاب سرخ و سرنگونی طلب هست، نواخته خواهد شد و وقتی انقلاب را توانست رژیم سرکوب کند، احتمالا ، به نفع تداوم حمایت از رژیم اسلامی موجود و برای "همکاریهای چند جانبه" به پشت صحنه کشیده خواهد شد!
در واقع پروژه "جنبش سبز" از دیدگاه طبقات حاکمه کلید رمز آلترناتیو ضد انقلاب است در شرایط انقلابی. اگر شرایط انقلابی به عقب کشیده شود، دستور روز اینها هم دوباره می شود"همکاریهای بین کشورها" و ساختن و حمایت همین رژیم موجود.

ب- مردم و مفهوم "جنبش سبز"
آن نیروی اجتماعی که در خرداد ماه امسال وارد خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ دیگر شد، به زغم ناهمگونی اش سر یک چیز بطور عملی به توافق رسیده بود . آمده بود از چتر "نارضایتی" استفاده کند تا بر علیه رزیم اسلامی بشورد. ظرف اعتراضی مناسب آن روزها همین بود که توسط جامعه و فعالینش انتخاب گردید. در زمانی کوتاه، این "اعتراض" با اعلام نتایج انتخابات، دیگر موضوعبت خود را از دست داد . تمرکز شعارها بسوی احمدی نژاد و خامنه ای برگشت. سرکوبهای رزیم که ایتدا بطور وسیع و با نمایشی از وحشیگری نسبت به پائینیها البته شروع شد به مرحله دست گیری فطره ای و انتخابی از تنه جناح توسری خرده ادامه یافت و در حال حاضر هم با سیاست تلاش برای نگه داشتن و بست زدن تنه شکسته شده حاکمیت در بالا و ادامه سرکوب در پائین ادامه دارد.

یک علامت مرحله انقلابی اینست که رزیم و حکومتها به هم می ریزند و در مقابل مردم نا توان از حفظ اتحاد خود می شوند. علامت دیگرش در پائین یعنی در مردم اینست که نوعی توافق فراطبقاتی بر سر رفتن رژیم حاصل می شود. درون این توافق موقت سیاسی و عمدتا نانوشته و اعلام نشده، طبقات متخاصم حتی بنوعی در کنار هم قرار می گیرند و به نسبت اینکه چه طبقه ای و چه خواستی جلوی جامعه است، یک طبفه می شود دنبابه روی طبقه دیگر. زمان که می گذرد، این "اتحاد موقت" جایش را می دهد به قطب بندی جدید درون صف انقلاب و جنبش.
همین قانون ساده در مورد چیزی که "جنبش سبز" نامیده می شد حاکم بود. این "جنبش" بصورت شورش اعتراضی فراطبقاتی شروع شد و هر قدر زمان پیش می رود مجددا دچار قطب بندی طبقاتی می شود.
طبقات متضاد شرکت کننده در این حرکت که به سهو"مردم" نامیده می شوند، با خواستهای متضاد طبقاتی وارد صحنه شده اند و بسیاری مواقع در ابتدای کار حتی از سوی هیچ جریان سیاسی نمایندگی هم نشده اند.
اما به تدریج خواستهای مطالباتی طبقات در سیاست و بیان گروههای سیاسی وارد در صحنه بروز ذهنی خود را می یابد. سرنوشت این "جنبش سبز" هم تابع همین دینامیک تداخل زمان و مبارزه طبقاتی بوده و خواهد بود.
از همین روست که در تظاهرات مردم، شعارهای ناسبونالیستی و عقب افتاده مثل"استقلال آزادی و جمهوری ایرانی" در کنار شعارهای جهانشمول و انسانی به سطحی قابل تمایز به چشم می خورد. طبقه کارگر و اکقریت مزدبگیر جامعه طبعا با مطالبات دیگری وارد صحنه می شوند و بخاطر نبود امکانات تشکل سراسری بروز بیانی حرفهای مستفلشان با تاخیر مواجه است.
بر عکس، طبقات بالائی و مرفه و بورژوا در جامعه ایران ، بیشترین امکانات ارتباط جمعی را دارا هستند و سریعتر خواستها و مطالباتشان را هماهنگ می کنند.
اینهم از معضلات عملی جنبش کارگری و زحمتکشانست که حتی در مسابقه برای کسب قدرت سیاسی در نقطه استارت مساوی با طبقات بالائی جامعه ندارد و تاریخا سازماندهیش و اعلام برنامه اش و تبلیغاتش نیاز به زمان بیشتری دارد. شاید در تاریخ اولین بار باشد که طبقه کارگر و زحمتکشان ایران به همت و فعالیت حزب کمونیست کارگری ایران، مدیای ۲۴ ساعته خود را دارند و توانسته اند از همان شروع حرکت انقلابی اخیر، خواستهای مطالباتی و سیاسی طبقه کارگر ایران را نمایندگی کنند اما ایت پدیده هنوز نتوانسته درون طبقه کارگر درونی شود و سازمان یابد.
از اینروست که "جنبش سبز" که مضومنا  در تاریخ خرداد ماه امسال تفریبا معادل کلیت جنبش همه با هم بر علیه رژیم اسلامی بود بنا به ماهیت طبقاتی جامعه، به سرعت قطبی گردید و جناح بندیهای درونی بورژوازی و افقهای متعددی یافت.
همانطور که گفتم، طبقات متضاد اجتماعی در شرایط کنونی تعاریف متضادی از این جنبش ارائه می دهند و زمانی بیشتر لازمست که صفها کاملا از هم جدا شوند.
 
ج- شکاف نسلی و درک از "جنبش سبز"
شکاف نسلی در ایران بخاطر وزن مخصوص بسیار بالای جوانان، اثرات عمیقی در رفتارهای فرهنگی و سیاسی جامعه ایران داشته است. این پدیده گاها به نفع و گاها به ضرر جنبش انقلابی عمل می کند.
جدائی نسلی از سوئی ، این امکان را به جامعه می دهد که از نگاهی خارج از تفکر پیش مدرن و سنتی به خود و جهان نگاه کند که امری مثبت است و امکان شروعی تازه را فراهم می کند. اما از سوئی دیگر بنوعی انقطاب از تجارب بسیار پر ارزش مبارزاتی نسل انقلاب ۵۷ می انجامد. جوانی که از وضع موجود ناراضی است تمایل دارد به شورش بر علیه همه گذشته و متاسفانه این شورش بر علیه گذشته