جایگاه سیاسی یک بیانیه!

اخیرا حزب اتحاد کمونیزم کارگری بیانیه ای تحت عنوان"وظایف دانشجویان کمونیست" تصویب و پخش کرده است. موضوع اصلی بیانیه، همانگونه که از تیتر آن پیداست، ظاهرا پرداختن به وضعیت جنبش دانشجویی در ایران و روشنکردن وظایفی ست که در این جنبش بر عهدهُ کمونیستهاست. این بیانیهُ طولانی ظاهرا خواسته است که ضمن بررسی این جنبش و فعالیتهای تاکنونی کمونیستها در صفوف آن، و ارائهُ طرحها و پیشنهاداتی جهت فعالیتهای پیشِ رو، طوری وانمود کند که جامع و از موضعی کمونیستی کارگری ست.

صرفنظر از اینکه خیلی از بحثها و تعاریف مندرج در این بیانیه، همچون خیلی از "بررسیهای" این حزب ، منتج از و نشانهُ همسنخی و همرنگی آن با چپ غیر اجتماعی و غیر کارگری ست، آنچه که اساسا جای تامل است از قلم افتادن، و یا بهتر بگویم از قلم انداختنِ یکی از مهمترین، رادیکالترین و فعالترین تشکلهای مبارزاتی و رادیکال تاکنون موجود در میان دانشجویان، یعنی تشکل دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب،  در دورهُ اخیر است. نگاهی به این بیانیه، نه بخاطر احتمال یافتن موارد و پیشنهاداتی ظاهرا قابل استفاده برای کمونیستها بلکه برای درک جایگاه وتعلق سیاسی این حزب در صف بندی سیاسی امروز در ایران ضروریست. 

هر انسان اندکی آشنا و یا درگیر با فعالیت سیاسی رادیکال و آزادیخواهانه در دورهُ اخیر ایران، با تشکلی بنام "دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب (داب)" در دانشگاههای ایران آشناست. داب یکی از مهمترین، و بهتر بگویم تنها تجربهُ تاکنونی فعالیت متشکل انقلابی و برابری طلبانه در صفوف دانشجویان ایران در سطحی علنی است. داب تشکلی علنی بود که رهبران و فعالین آن، از محبوبترین و معتبرترین فعالین سیاسی دورهُ اخیر در دانشگاهها بودند. داب توانست با هوشیاری و درایت سیاسی کامل، پرچم برابری طلبی و آزادیخواهی، دفاع از حقوق وبرابری زنان و مخالفت با تبعیض جنسی، مخالفت با میلیتاریزه کردن محیط دانشگاهها، دفاع از حقوق انسانی کارگران و دیگر ستمدیدگان، پرچم دفاع از آزادی بیان و تشکل، پرچم مخالفت با جنگ و یا امید به دخالت جنگ افروزانهُ امریکا در اوضاع سیاسی ایران، پرچم میدان ندادن به قوم پرستی در دانشگاههای ایران را برافرازد. پرچم داب، پرچم دفاع از انسانیت وآزادگی بود. پرچم دفاع از عدالتخواهی در جامعه بود. داب، جنبشی بود که خود را در میان اکثر دانشگاههای ایران یافت و اهداف انسانی و برابری طلبانهُ آن خمیر مایهُ رشد سریع وسراسری اش و تبدیل شدن به قطبی قوی و مطرح در مقابل رژیم اسلامی سرمایه داران ونیز خط فکری وتشکلهای مدافع نظام سرمایه داری و رژیم تا دندان مسلح در میان دانشجویان بود. داب، توانست با برافراشتن پرچم دفاع از انسانیت و آزادی هزاران دانشجو را در صفوف خود متشکل کند. طرح وتوطئه های وسیع و سرکوبگرانهُ رژیم اسلامی سرمایه داران برای سرکوب و نابودی این تشکل صاحب نفوذ، دستگیریها و شکنجه و گذاشتن وثیقه های بسیار سنگین بر دوش فعالین دستگیر شدهُ داب نشانهُ ترس ووحشت عظیم رژیم از اهداف انسانی و برابری طلبانهُ آن بود. داب، بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ فعالیت سیاسی عدالتخواهانه در دورهُ اخیر است.

هرگونه بررسی و یا حتی اشاره به جنبش دانشجویی و فعالیت برابری طلبانه در میان دانشجویان بدون اشاره به تجربهُ داب و نقش مهم آن در برافراشته نگاه داشتن پرچم دفاع از عدالت و آزادی،  نه تنها نمیتواند کامل باشد بلکه در اوضاع سیاسی ایران معنی و مفهوم سیاسی معینی را در بر میگیرد. حزب اتحاد با حذف این تاریخ، تعلق واقعی خود به صفی را که موجودیت و موفقیت خود را در عدم وجود و حضور داب درمیان دانشجویان و در سطح جامعه میدید، نشان داد. حذف این تاریخ مهم از فعالیت آزادیخواهان و برابری طلبان ازجانب حزب اتحاد، تصادفی و اتفاقی نیست. کاملا آگاهانه است. این حذف عامدانه، از روی بد طینتی رهبری این حزب نیست. این بیاینه، بخشی از اعلام و نشاندادن تعلق واقعی این حزب به آن بخشی از سیاست در جامعه است که در شرایط سیاسی امروز ایران، در حذف و انکار وجود فعال و دخالتگر فرزندان آزادیخواه جامعه  برای دفاع از آزادی و بربرای طلبی، ذینفع و سهیم است. اما باید دید که دلایل واقعی تر حذف دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب از جانب این حزب چیست و تعلق به کدامین سیاست، چنین تصمیمی را برای آنها ضروری و ممکن ساخته است.

  تحولات سیاسی اخیر در ایران بدنبال انتخابات ریاست جمهوری و ظاهرا تبدیل بخشی از خود حاکمیت سیاه موجود به معترضین به "دیکتاتوری ولایت فقیه"، باری دیگر ظرفیت و برد محدود انقلابیگری چپ غیر کارگری را نیز بر همه عیان ساخت. در تحولات سیاسی اخیر، مردم در سطح وسیعی به میدان آورده شده و یا خود بمیدان آمدند. مردمی که سراپا نفرت و بیزاری از حاکمیت سیاه سه دههُ گذشته و خواهان گشایشی در زندگی خود هستند امید خود را به وجود شکاف در صفوف دشمنان حاکم بستند. بهبودی در زندگی را در رفتن احمدی نژاد و سرکار آمدن موسوی یافتند. مصائب و کمبودها را از چشم حاکمیت خامنه ای – احمدی نژاد، و خلاصی از آنها را نیز در پیروزی موسوی – کروبی دیدند. این نوع طرز تفکر، خود مصیبتی به بزرگی و همطراز کلیهُ مصائب دیگر گریبانگیر مردم است که سی سال است در آن غوطه میخورند. اعتراض موسوی – کروبی  به نتایج انتخابات و ظاهر اپوزیسیون بخود گرفتن آنها، نه از روی مخالفتشان با دیکتاتوری و بی حقوقی و مشقات حاکم بر زندگی اکثریت مردم طی سی سال حاکمیت سیاه رژیم اسلامی سرمایه داران، بلکه استفاده از اعتراض و نفرت موجود در میان مردم برای به کرسی نشاندن خود در حاکمیت بود. ظاهرا نوک تیز حمله به سوی "دیکتاتوری" بود. مصائب و بدبختیهای مردم را از و در سایهُ وجود دیکتاتوری و تثبیت قدرت مطلقهُ یک یا دو نفر و نجات را هم به وجود "دمکراسی" و "احترام به رای مر
دم" تعریف کردند. این، مبنای اصلی تفکر حاکم بر جنبش اخیر در ایران، و طرز تلقی رهبران اصلی آن، موسوی – کروبی، و کل بورژوازی معترض بود. این، پایهُ فکری آن بخشی از جامعه و رهبران و فعالین سیاسی آن بوده و هست که بی حقوقیها و مصائب موجود در جامعه را نه در وجود نظام استثمارگر سرمایه داری و نتیجتا ضرورت وجود دیکتاتوری سیاسی بعنوان تنها راه حل حفظ این نظام، بلکه در خود دیکتاتوری و عدم احترام به رای مردم میبینند. راه حل این بخش از سیاسیون نیز نمیتواند از محدودهُ وجود و ضرورت دمکراسی و تلاش و مبارزه برای عملی کردن آن فراتر برود چون خود بخشی از طبقات حاکمند و در حفظ سیستم موجود ذ ینفعند. در نتیجه "رای مردم" را به سرابی برای خلاصی از مشقات تبدیل میکنند، و نیز کردند. آن بخشی از چپ نیز که هنوز از درک ضرورت دیکتاتوری عاجز است، و دیکتاتوری مطلق یک شخص را عامل اصلی بی حقوقیها و بدبختیهای موجود در جامعه میداند، با بمیدان آمدن نیروی ظاهرا "دمکراسی طلب و ضد دیکتاتوری" اهداف خود را در آن مییابد و به صف آن میپیوندد. پیوستن تاسفبار بخش وسیعی از احزاب و گروههای چپ موجود، از جمله حزب اتحاد، به صف اعتراض به دیکتاتوری خامنه ای – احمدی نژاد و انقلاب نامیدن اعتراضات اخیر به رهبری موسوی – کروبی، از این نقطه و خواستگاه مشترک سرچشمه میگیرد. اما، این اعتراضات نمیتوانست به گرفتن مدال افتخار آمیز "انقلاب" مفتخر گردد مگر اینکه نیروها و فعالین و تشکلهای خواهان انقلابی واقعی و تحول خواه در جامعه حذف گردند و یا تلاش شود که بر زبان آورده نشوند. خودداری آگاهانهُ حزب اتحاد از اشاره به فعالیتهای داب، بخشی از تلاشی ست که میخواهد وانمود کند انقلاب و انقلابیگری یعنی "تودهُ میلیونی" مردم، ولو رهبری آن در دست کسانی باشد که تا همین امروز هم از سرکوب آزادیخواهی و احترام به انسان و حقوق و حرمتش و دستگیری و اعدام رهبران و فعالین مبارز کارگران، کمونیست و انقلابی جامعه یک لحظه تردیدی بخود راه نداده است.

     در آخر و در همین رابطه ضروری ست به نکته ای دیگر در رابطه با این حزب و برخورد آن به تشکل دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب اشاره ای بکنم. در دوران فعالیت علنی و موثر داب، این حزب و رهبران آن تقریبا مسکوت ماندند. برای تقویت و دفاع از آن به تلاشی وسیع و مستمر دست نزدند، و یا حداقل یک هزارم جنجالشان برای انقلاب نامیدن "جنبش سبز"، در مورد داب ننوشتند و نگفتند. در جریان یورش وحشیانهُ رژیم به این تشکل و دستگیری و شکنجه و تحمیل وثیقه های چند صد میلیونی بر دهها تن از رهبران و فعالین آن باز هم چنین سیاستی در پیش گرفتند. این سکوت هم، آگاهانه و انتخابی کاملا سیاسی بود. روزی که کمونیستها و چپهای انقلابی در دوران وجود همین "دیکتاتوری" مورد اعتراض این عالیجنابان، تشکلی مبارز و رادیکال را در برابر رژیمی هار و سرکوبگر علم کرده و به نقطه امیدی برای دفاع از آزادی و برابری طلبی در جامعه تبدیل کردند، رهبری این حزب خاموش ماند، و امروز هم که بخشی از دشمنان مردم و رانده شده از حاکمیت میخواهند خود را بعنوان رهبران مردم تشنهُ آزادی و عدالت جابزنند، مهمترین و خوشنامترین و محبوبترین تشکل آزادیخواهان و انقلابیون را از اسناد رسمی خود حذف کرده اند. خودداری عامدانهُ این حزب از اشاره به یکی از مهمترین تجربه های فعالیت علنی یک تشکل رادیکال و فعال، تشکل دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، بخشی از سناریوی پیوستن و تعلق این حزب به "جنبش سبز" و قرار گرفتن آن در جبههُ تحت رهبری موسوی – کروبی، و عدم تعلق آن به جبهه و صف آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه است. بیانیهُ اخیر، سند افشای ادعاهای پوچ وبی پایهُ کمونیست کارگری بودن حزب مذبور است! 

 

مصطفی یونسی

بیستم اکتبر ۲۰۰۹