به مناسبت شصتمین سالگرد انقلاب چین

djaber_ka@yahoo.ca

۶۰ سال از انقلاب توده ای در چین می گذرد. این انقلاب پس از انقلاب اکتبر بزرگترین رویداد تاریخی در قرن بیستم است و طبعاً به دلیل گستردگی و مبارزه طولانی و پیگیری  که کمونیستهای چین برای تحقق آن نمودند و نیز دست آوردهای ارزنده ی آن برای دوران ما، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. گرچه از نظر تاریخی انقلاب چین نیز مانند هر انقلاب اجتماعی دیگر، باید در روند "انقلاب در انقلاب" در نظر گرفته شود و بدین سان به آن به عنوان پدیده ای در حال گذار نگریست، با این همه به عنوان یک تجربه مهم سیاسی و اجتماعی، مسایل اساسی آن به گنجینۀ تاریخ مبارزه طبقاتی اضافه شده است. مطالعه دو انقلاب اکتبر و چین برای انقلابیون و کمونیست های ایران و جهان و دریافت نکات مثبت، بویژه پدیده های منفی این دو رخداد تاریخی که هر دو انقلاب را به شکست کشاند، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.

اهمیت انقلاب چین تنها در این نیست که بیش از یک میلیارد زحمت کشان ستمدیده جهان را از قید بندگی و روابط عقب مانده ی نیمه فئودالی و استعماری در یک کشور پهناور از قبیل چین، رها ساخت بلکه جنبش جهانی کمونیستی را در مقابل ریوزیونیسم، رفرمیسم و بطور کلی سیاست ها و برنامه های ضد انقلابی که توسط حزب کمونیست شوروی و اقمار آن، در سال های ۶۰ و ۷۰ قرن بیستم اعمال می شد، آگاه ساخت. نقش حزب کمونیست چین و شخص مائوتسه دونگ، نقشی تاریخی و اساسی در شناخت مسایل دوران گذار از سرمایه داری به کمونیسم و افشای ماهیت بورژوایی تفسیرها و تزهای تئوریسین های شوروی در زمینه "همزیستی مسالمت آمیز"، "گذار مسالمت آمیز"  و "راه رشد غیر سرمایه داری" بود. این تزها ضربه های خرد کننده ای به جنبش جهانی کمونیستی و انقلاب وارد ساخته و آن را به سازش با بورژوازی کشانده است. تبلیغ رادیکالسم وکمک به جنبش های ضد امپریالیستی، اتخاذ مواضع انقلابی در مبارزه علیه سرمایه داری، در مقابل سیاست ها و برنامه های سازش کارانه حزب کمونیست شوروی، چشم انداز انقلابی روشنی برای جنبش جهانی کمونیستی گشود. این ها و بسیاری دست آوردهای تئوریک و عملی دیگر، بر مبارزه طبقاتی در دوران ما تاثیر عمیقی گذاشته است. اما سرنوشت انقلاب چین نیز مانند سرنوشت انقلاب اکتبر، درست در اوج مبارزه ی ضد سرمایه داری و زمانی که نبرد طبقاتی وارد مرحله تعیین کننده ای شده بود، به دلایلی که در مقاله زیر اشاره خواهیم کرد، شکست خورد و آنچه امروز در چین سرمایه داری می بینیم، محصول این شکست است.

 بورژوازی نوخاسته، در فرصت های معینی با سوء استفاده از ضعف ها و اشتباهات جنبش سوسیالیستی در چین، با شدتی بی سابقه و خشونتی تصور ناپذیر به سرکوب جنبش انقلابی پرداخت و چین را به دوران بربریت سرمایه داری کشاند.           

امروز ما شاهد جشن ها و سخنرانی های آنچنانی از جانب رهبران حکومت سرمایه داری چین هستیم ولی کیست که نداند این عناصر خود محصول همان ضد انقلابی هستند که در بطن انقلاب پاگرفت و سرانجام دست آوردهای عظیم انقلاب چین را لگدمال امپریالیست ها کردند. این که در شستمین سالگرد انقلاب چین، سرمایه داران حاکم بر این کشور عوامفریبانه این چنین به تجلیل انقلاب پرداخته اند، خود بیان این واقعیت است که انقلاب چین هنوز ریشه های تنومندی در میان کارگران و زحمت کشان و تودهای محروم جامعه که تحت سلطه نظام سرمایه داری به بی کاری، فقر و بردگی کشیده شده اند، دارد. انقلاب چین شکست خورد، زندن باد انقلاب!   

در مقاله زیر نویسنده کوشیده تا بر اساس آنچه در انقلاب چین گذشته است علل شکست آن را تحلیل کند. روشن است که برای تحلیل عمیق و کامل شکست انقلابی به وسعت و اهمیت انقلاب چین، نیاز به کار و کوشش بسیاری است که این اثر نویسنده می تواند تنها به عنوان بخش ابتدایی وآغازین آن تلقی شود.  

چند نکته در باره مقاله زیر :

این مقاله بخشی از کتاب " تحولات دوران ما، مبارزه طبقاتی و چشم انداز سوسیالیستی" است که در سال ۲۰۰۳ توسط نویسنده تحریر و منتشر شده است. دقیقتر بگوییم، این مقاله خود بخشی از فصل "شوروی در روند گذار از سرمایه داری دولتی به سرمایه داری خصوصی" در این کتاب است. از این رو برای دریافت کلیت موضوع بحث توصیه می کنیم این فصل را نیز مطالعه نمایید. درست به همین منظور از حذف توضیحات که مربوط به این فصل است خوداری کرده ایم در حالیکه توضیحات ویژه این بخش، از شماره ۸ آغاز می شود. ضمناً در صورت تمایل می توانید کپی PDF  کتاب یا خود کتاب را از طریق آدرس الکترونیکی نویسنده دریافت کنید. 

 

***

 

مسائل و تجربیات دوران گذار، منباب نمونه: شوروی و چین

 

ما، تاکنون در زمینه مسائل دوران گذار با دو تجربه مشخص، یکی در شوروی و دیگری در چین روبرو می­شویم. تجربه شوروی مبتنی بر تقدم صنایع سنگین در مقابل کشاورزی و کم بهاء دادن به تربیت سیاسی توده­های کارگر و زحمت­کش و بی­توجهی نسبت به شرکت مستقیم آن­ها در هدایت سیاسی و اقتصادی جامعه بود و این همه در شرایط اعمال دیکتاتوری شدید و لجام گسیخته بر پرولتاریا و فراکسیون­های کارگری تا بخش­های معینی از خود حزب بلشویک جریان یافته است. در این مورد ما به تفصیل در صفحات پیش سخن گفته­ایم و نیازی به ادامه بحث نمی­بینیم، بنابر این به مسائل چین می­پردازیم.

  تجربه چین، هرچند که از لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک دارای رگه­های هم­گونی با آنچه در شوروی گذشت، بود ولی تفاوت­های معیین و در برخی موارد مهمی نیز با روندهای طی شده در شوروی داشت و در واقع بر پایه تجدید نظر اساسی در برنامه­های سیاسی و اقتصادی اجرا شده در این کشور استوار بود. البته برنامه­ها و ساختارهای اقتصادی چین تا سال­های ۵۰ طبق الگوی شوروی سازماندهی شده بود ولی پس از آن، این روندها بکلی دگرگون گردید.

  برنامه­های اقتصادی در چین شامل کلکتیویزه کردن کشاورزی و هم­زمان ایجاد تناسب در میان صنعت و کشاورزی می­گردید.