دولت اسلامی سرمایه، مسأله هسته ای و تعامل با بورژوازی جهانی

 توپ و تشر و تحریم در راهند تا جای خود را به تحمل و تعامل بسپارند. خانم کلینتون از طلوع ستاره امید در ژنو سخن می گوید، بارک اوباما رؤیت هلال این ستاره را در کاخ سفید تصدیق می کند، سعید جلیلی و ویلیام برنز زیج رصد ستاره آشتی را در سویس می آرایند، وزیر خارجه دولت اسلامی در همان روز راهی واشنگتن می شود تا دست دولتمردان امریکائی را بفشارد و بالاخره عربده های تحریم تحریم، سارکوزی و مرکل و گوردون نیز عجالتاً فروکش می کند. چه شده است؟

چه اتفاقی روی داده است؟ چه تغییراتی پدید آمده است. « ستاره امید» چه صیغه ای است و از کجا سر بر کرده است؟ پاسخ را باید در آنچه روی داده و در شرف روی دادن است جستجو نمود. جمهوری اسلامی جام زهر دوم را تا قطره آخر نوش کرده است. البته به این امید که نوشداروی حیات وی در مقابله با موج عظیم خیزش ها و اعتراضات احتمالی آتی توده های کارگر باشد. ظاهر ماجرا این است که دولت احمدی نژاد در چهارچوب مذاکرات هسته ای به بخش اعظم خواست ها و انتظارات دولت امریکا و متحدان غربی او پاسخ مساعد داده است. تا اینجا حقیقت دارد اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. قبل از هر چیز باید تصریح کنیم که آنچه حتی در همین حوزه روی داده است از مرز تعلیق غنی سازی فراتر است، جناح مسلط قدرت سیاسی روز سرمایه در ایران حاضر به توافقی شده است که بر پایه آن عظیم ترین بخش اورانیوم غنی شده خود را زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی به روسیه یا کشور دیگری از ۵ قدرت بزرگ اتمی دنیا تحویل می دهد و در مقابل فقط مقدار اورانیوم مورد احتیاج بخش هسته ای بیمارستان ها و مراکز مهم درمانی را از آن ها بازخرید می کند، همزمان شرائط لازم برای بازدید مأموران آژانس از همه مراکز و حوزه های فعالیت هسته ای ایران را فراهم می سازد، از هر نوع کارشکنی، اختلال و ایجاد مانع بر سر راه این بازرسی ها خودداری می ورزد و بالاخره اینکه به غنی سازی اورانیوم مورد نیاز خویش در خارج از مرزهای کشور رضایت داده است. محصول این توافقات تا همین جا از کل آنچه که امریکا و دولت های غربی از جمهوری اسلامی درخواست می کرده اند، کل آنچه که دو قطعنامه شورای امنیت با هدف تحمیل آن ها بر دولت احمدی نژاد، صادر گردیده است و کل آنچه که برای تأمین و تضمین آن ها فرساینده ترین تحریم های اقتصادی بر دنیای گرسنگی ها و فقر و بدبختی های ۵۰ میلیون نفوس توده های کارگر ایران سربار شده است، نه تنها کمتر نیست که افزون تر هم هست. این واقعیتی است که روی داده است، مافیای مسلط قدرت سیاسی سرمایه در ایران به دنبال سال ها عربده کشی و رجزخوانی و عوامفریبی و جار و جنجال های شوم فریبکارانه، در نهایت زبونی و ذلت به آنچه دولت های غربی همراه شرکای روسی و چینی آن ها می خواسته اند یکجا تن داده اند، اما دائره توافقات به این حد محدود نیست. سهل است، حل بحران هسته ای حتی بخش اصلی آن نیز نمی باشد. طرفین عزم جزم کرده اند که بر کرانه دریای خونی که در طول سالیان متمادی از کشتار توده های کارگر دنیا به راه انداخته اند و بر تل ویرانه سر به فلک کشیده ای که از خاکستر هستی صدها میلیون انسان در ایران و خاور میانه و آسیای وسطی بر پا نموده اند اینک عظیم ترین معضلات بقای خود و نظام بردگی مزدی را با هم به شور بنشینند و محتوای داد و ستد سازند. نجات جمهوری اسلامی از باتلاق مرگ و جستجوی راه چاره برای غرب در دو آتشزار قتل عام و خون و وحشت، افغانستان و عراق نیز حلقه های تعیین کننده ای در زنجیره سازش ها و تعامل ها هستند. تعامل هائی که قرار است و همیشه چنین است که هر دو سوی آن، هر دو جبهه بورژوازی برندگان حتمی ماجرا باشند و همه تاوان فاجعه بار این بردها را، طبقه کارگر بین المللی و بسیار بسیار بیش از همه، کارگران ایران و عراق و افغانستان و فلسطین و کل منطقه خاور میانه بپردازند. اینکه هر کدام از این جوامع در شرائط روز چه وضعی دارند، اینکه در طول سال های طولانی چه بر سر طبقه کارگر در این مناطق رفته است و اینکه در دل اوضاع حاضر فراز و فرود مبارزه طبقاتی در جامعه ایران چگونه است موضوعات کم و بیش روشنی هستند. با همه این ها برای بررسی فضای گفتگوهای جاری میان دولت اسلامی سرمایه و قدرت های عظیم دنیای سرمایه داری، مروری کوتاه بر روی آنچه در دو کشور همسایه جمهوری اسلامی جریان دارد، لازم به نظر می رسد.

تاریخ سرمایه داری تاریخ جنگ علیه بشریت است. جنگ های تبهکارانه ای که فقط میلیون ها و گاه ده ها میلیون بردگان مزدی سکنه زمین را در کام شعله های آتش خاکستر نمی سازد بلکه قربانیان و نسل های متوالی قربانی شدگان را به تحمل کل خسارات آتش افروزی ها و سبعیت های سرمایه هم مجبور می گرداند. جنگ ها برای جنگ افروزان و برای دولت های بورژوازی در هر حال نعمت است و با هدف دستیابی به مائده های عظیم سود طراحی می گردند، با همه این ها در مواردی هر چند نادر چه بسا به لقمه ای گلوگیر تبدیل شوند. هر دو جنگ دولت امریکا و متحدانش در دو کشور افغانستان و عراق را می توان از این دست به حساب آورد. در اینجا آنچه « آسان می نمود اول به بوی سود» اینک باتلاق یا باتلاق هائی شده است که خروج از آن ها برای جنگ افروزان نیازمند تقبل سهمگین ترین هزینه ها است. آنچه بر سر چند ده میلیون برده مزدی در هر دو دوزخ گند و خون رفته است هیچ دست کمی از سرنوشت محکومان آشویتس، بوخنوالت، داخائو، وستربروک و درانسی ندارد اما باز هم هیچ نشانه ای از پایان این هولوکاست قابل رؤیت نیست. یک ویژگی بارز این قربانگاه ها حساب کشی ها و شاخ و شانه رفتن های مدام مردارخواران سرمایه با همدیگر و افزودن بار تسویه حساب ها و حساب کشی های خود بر مصیبت ها و آلام و گرسنگی ها و قتل عام های سراسری طبقه کارگر افغانستان و عراق بوده است. هر دو جنگ از همان آغاز خوان الوان گسترده ای شد که دولت سرمایه داری اسلامی در بند بند آن، گام به گام، بسیار ماهر و چیره دست در پشت سر جنگ افروزان کاخ سفید و ناتو و نیروهای ائتلاف مشغول شیار دلمه های خون گردد. ر
ژیم اسلامی در هر دو جا برای این کار از همه امکانات لازم برخوردار بود. در افغانستان از همان نخستین سال های بعد از وقوع قیام بهمن و به ویژه به دنبال لشکرکشی شوروی به آن کشور برای بسط دامنه نفوذ خود در میان گروه های اپوزیسون مخالف اشغالگری اردوگاه سرمایه داری دولتی تلاش کرد و دستاورد ترفندهایش را به عنوان سرمایه ای مهم برای دخالتگری ها و توطئه های بعدی خود بر هم انباشت. ۸ سازمان شیعه که در آن سال ها در ایران تربیت شده و آموزش می دیدند بعدها با تشکیل «حزب وحدت اسلامی» برای ایفای چنین نقشی آمادگی یافتند. سوای این ها گروه های افراطی ماوراء ارتجاعی از دار و دسته ربانی گرفته تا حکمتیار و نیروهای اطراف احمد شاه مسعود نیز هر کدام به گونه ای و در سطحی به دار قدرت رژیم آویزان بودند. در عراق دست جمهوری اسلامی از این هم بازتر بود. در اینجا هیچ اپوزیسون دیکتاتوری حزب بعث نبود که کم یا بیش سر در آخور مالکان دوزخ سرمایه در ایران نداشته باشد، احزاب و نیروهائی که قرار بود با مدرن ترین تانک ها، موشک ها و غول پیکرترین هواپیماهای جنگی امریکا و متحدانش به کاخ قدرت سرمایه داری عراق پرتاب شوند، همه و همه از هواداران « حزب الدعوه» گرفته تا « مجلس اعلای انقلاب اسلامی» تا ناسیونالیست های کرد یا دست پروردگان مستقیم جمهوری اسلامی بودند و یا در عداد اعوان و انصار و محبان این رژیم قرار می گرفتند. مسأله به اینجا ختم نمی شد، وجود این مراودات تنگاتنگ گسترده بهترین فرصت ها را به دولت اسلامی سرمایه داری ایران تفویض می کرد تا از درون آن هر گونه که می خواهد و هر اندازه نیاز دارد به برپائی شبکه های وابسته و مزدور تروریستی در هر دو کشور همسایه دست یازد.

جنگ های جنایتکارانه امریکا علیه دوزخ نشینان نفرین شده افغانی و عراقی بساط این فرصت جوئی بربرمنشانه را در پیش پای جمهوری اسلامی باز کرد و به این ترتیب یک بخش وسیع قاره آسیا از کرانه های مدیترانه و فلسطین و لبنان و بین النهرین گرفته تا پاکستان و افغانستان و جمهوری های آسیائی سابق شوروی به پررونق ترین بازار داد و ستد و حسابکشی و باج خواهی و باج دهی میان این رژیم و قطب های دیگر سرمایه جهانی تبدیل شد. این وضع سال ها است که ادامه دارد و جمهوری اسلامی به دلایل گوناگون بخش قابل توجهی از علل بقای خود را مدیون آن است. بنیاد سیاست خارجی رژیم این بوده است که در دائره محاسبات قدرت در سطح جهانی و در قلمرو توزیع اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر بین المللی از سهم مقتضی و کافی برخوردار باشد. دست یازیدن به هر کاری در وجب به وجب کشورهای جنگ زده افغانستان و عراق و توسعه زمینه های باج خواهی از دولت های غربی در این مناطق از جمله راهکارهای مهم حصول هدف بالا بوده است. رژیم از طریق دخالتگری همه نوعی و گسترده در هر دو کشور، به قطب ها و قدرت های مسلط بین المللی هشدار می داده است که بدون احتساب موقعیت و نقش او در معادلات قدرت و محاسبات توزیع اضافه ارزش ها موفق به حصول اهداف خود نخواهند شد.

وجود این منازعات اکنون برای هر دو سوی کشمکش بیش از پیش اهمیت یافته است. هر دو طرف در موقعیتی قرار گرفته اند که بسیار بیشتر از گذشته آسیب پذیرند، بیشتر از گذشته زیر فشار قرار دارند، بیشتر از گذشته مجبور به دادن امتیاز هستند و بسیار بیشتر از گذشته نیاز دارند که از هر فرصتی برای امتیاز خواهی سود جویند. بورژوازی امریکا زیر فشار سهمگین یک شکست بسیار مفتضحانه در عراق مجبور به عقب نشینی و آغاز خروج نیروهای هار خود گردیده است. اوباما در شرائطی این کار را انجام می دهد که هنوز در عراق به لحاظ تأمین ثبات سرمایه و استقرار یک دولت با ثبات سرمایه داری هیچ سنگی بر روی سنگ استوار نشده است. شمار کشتگان جنگ های داخلی از گذشته کمتر نشده است، مجادلات میان احزاب و دار و دسته های مختلف بورژوازی برای تثبیت مکان خود در قدرت سیاسی و تعیین سهم خویش در مالکیت سرمایه اجتماعی همچنان حاد است، شالوده اقتصاد جامعه از هم پاشیده است و نبود حداقل نظم سیاسی هیچ مجالی برای بازسازی چرخه بازتولید سرمایه پدید نیاورده است. کابوس فقر، گرسنگی، بیکاری، بیماری، بی مسکنی، بی آبی و هراس لحظه، لحظه از افتادن به تله انفجارها، کل ۲۶ میلیون سکنه جامعه را در خود پیچیده است و هیچ بارقه امیدی به سوی زندگی در پیش روی آنان باقی نگذاشته است. بورژوازی امریکا چنین جهنمی برپا کرده است و بدون اینکه حتی به اهداف واقعی جنگ افروزی های تجاوزکارانه و بربرمنشانه خود دست یافته باشد مجبور به خروج ارتش خود از این دوزخ گردیده است.

در افغانستان موقعیت امریکا و متحدانش از عراق هم بسیار فجیع تر، بی سر و سامان تر، شکننده تر و شکست آمیزتر است. سران ناتو هر روز مأیوس تر کارنامه شکست های پی در پی خود را به روزنامه ها و رسانه ها گزارش می کنند و بر روی آخرین وعده های خویش پیرامون پیروزی احتمالی خط می کشند. ارتش دژخیم هستی کش و نفرت آفرین طالبان هر روز جمعیت عظیم تری از زنان و کودکان و مردم آواره و مفلوک را کشتار می نمایند، شمار تلفات نیروهای ناتو هر دم افزایش می یابد. رعب و هراس ناشی از حتمی بودن شکست شیرازه قوای عظیم ترین دژ شقاوت و جنگ افزوری سرمایه جهانی را از هم پاشیده است. قدرت هائی که قلع و قمع دیوصفتان طالبان را به عنوان وعده امروز و فردای خود جار می زدند، اکنون همه جا در تدارک دعوت از سران این قوم و ددمنشان
شریک آن ها برای مشارکت وسیع در ماشین قدرت سیاسی سرمایه داری افغانستان می باشند. سران تاتو این روزها سخت در تکاپو هستند تا کابوس عروج مجدد طالبان به عرش اعلای حاکمیت را برای ده ها میلیون برده مزدی و انسان های فرودست داغ لعنت خورده افغانی نوعی طلوع فجر آرامش جلوه  دهند و از این طریق برای بازگشت این دژخیمان زمینه های مساعد ذهنی فراهم سازند.

بورژوازی امریکا، سران اتحادیه اروپا و ناتو بسیار خوب می دانند که دولت سرمایه داری اسلامی ایران در افتادن آنان به این گرداب در هر دو جا نقش قابل توجه دارد، امروز برای هیچ کس جای هیچ تردیدی باقی نمانده است که هم بخشی از قوای متحد طالبان در ایران توسط نیروهای نظامی جمهوری اسلامی آموزش می بینند و هم سپاه پاسداران در تشدید و تعمیق جنگ داخلی درون کشور عراق از نقشی تعیین کننده برخوردار است. ظاهر این مسأله به ویژه در رابطه با طالبان شاید اندکی متعارض جلوه کند اما آنچه در پشت این رویه بیرونی متعارض جریان دارد همکاری های بسیار وسیع و حسابشده ای است که میان دولت ایران و اشرار همقطار طالبان چه از لحاظ اموزش نظامی و چه در حوزه تهیه سلاح و امکانات جنگی به صورت بسیار بارز و سرکش موجود است. جمهوری اسلامی توانسته است در پویه عمل به رقبای غربی خود تفهیم کند که بدون او قادر به کنترل اوضاع عراق و مهار تاخت و تازهای بی عنان طالبان نخواهند بود. بورژوازی امریکا و دولت های غربی این واقعیت را باور کرده اند و بسیار خوب دریافته اند که بدون همکاری قدرت سیاسی روز سرمایه در ایران باید هزینه های بسیار سهمگینی را در عرصه های یاد شده بپردازند. هزینه هائی که تا همین امروز هم برای آنان به اندازه کافی کمرشکن گردیده است. تا اینجا فقط از تنگناها و گره خوردگی های کار یک طرف گفتیم، فقط از معضلات درهم تنیده سران واشنگتن و ناتو و اتحادیه اروپا در رابطه با خاورمیانه حرف زدیم و فراموش نکنیم که حتی در همین محدوده هم هیچ کلامی از فلسطین و لبنان و دنیای باج خواهی ها و حساب کشی های دیرینه دو طرف در این مناطق به میان نکشیدیم. پیداست که باید مسائل کل نواحی را به آنچه اشاره شد اضافه کنیم تا طول و عرض واقعی نیاز بورژوازی امریکا و متحدانش به خلاصی از باج خواهی های دولت اسلامی سرمایه داری و جایگزینی این زیادت طلبی ها با همکاری هر چه بیشتر لمس گردد.

به سوی دیگر ماجرا نگاه کنیم، به آسیب پذیری ها، زخم های کاری و چشم اسفندیارهای هلاکت زائی که رژیم اسلامی سرمایه در مقابل رقبا دارد. موج عصیان و خیزش و خشم میلیون ها انسان معترض علیه ۳۰ سال حاکمیت دیکتاتوری و خفقان و فشار و سنگسار و قتل عام و زن کشی و کودک کشی و گرسنگی و بیکاری و فقر و آوارگی، عملاً سفینه حیات جمهوری اسلامی را با شتاب به سوی غرق فرو رانده است. کار به جائی رسیده است که سران دستگاه اختاپوسی قهر نظامی رژیم اعتراف می کنند که در طول این سه ماه با چشم خویش مرز سرنگونی را رؤیت نموده اند و لحظات سقوط را نظاره کرده اند. شیرازه حیات سرمایه در سطحی وسیع از هم پاشیده است و سقف حاکمیت دچار شکافی عمیق شده است. جناح مسلط رژیم تمامی توان خود را در تیر کرده است تا خیزاب سرکش اعتراضات گسترده توده ای را از پای بیأندازد اما هنوز موفقیت چندانی کسب نکرده است و اطمینان لازم به ادامه بقای خود را به دست نیاورده است. دوران ثبات ۳۰ ساله که با سیلاب خون، با شبیخون مستمر به بهای محقر نیروی کار ده ها میلیون کارگر و افزودن آن به کوه اضافه ارزش ها، با سوزاندن ۵۰ میلیون نفوس توده های کارگر در کوره های سودسازی سرمایه و با استمداد از نبش قبر تمامی اشکال بشرستیزی مدفون در تاریخ پاسداری می شد، به طور آشکار در هم ریخته است. جمهوری اسلامی در شرائطی به این گرداب افتاده است که طغیان بی مهار بحران سرمایه داری به نوبه خود جستجوی راه خلاص را برایش دشوارتر ساخته است.

وضعیت روز جامعه ایران، سرکشی موج اعتراضات، تعمیق شکاف در ساختار حاکمیت و همه معضلات تل انبار شده دیگر جمهوری اسلامی، ظرفیت باج خواهی۳۰ ساله رژیم از رقبای جهانی خود را به شدت کاهش داده است، اعتبار سوددهی حضور او در باشگاه همپیوندان را نیز پائین آورده است، زخم های کهنه و کاری  او برای قبول کوبنده ترین باج خواهی ها از همه سو سر باز کرده است. ورق کاملاً برگشته است و عصر باج گیری ها جای خود را به بدترین و فاجعه بارترین باج پردازی های تحویل داده است. برای اینکه باقی ماند، برای اینکه موج خشم و قهر میلیون ها انسان معترض عاصی را مهار و سرکوب کرد، برای اینکه رقبای حکومتی را به اندازه کافی زمینگیر و مطیع و منقاد و آرام ساخت، برای اینکه با بحران عظیم اقتصادی سرکش دست و پنجه نرم نمود، برای اینکه معضلات مرگبار ۲۶۰۰ واحد صنعتی در دست تعطیل را تعدیل کرد، برای اینکه مصالح و مواد مورد نیاز چرخه باز تولید سرمایه اجتماعی را از چنگ تحریم های فرساینده خارج کرد، برای اینکه شتاب بی عنان بیکارسازی ها و افزایش بی هیچ مهار شمار بیکاران را اندکی کندتر ساخت، برای اینکه زمینه های وقوع احتراق های عظیم تر و طغیان های نیرومندتر توده ای را تا سرحد امکان از تلاطم بازداشت، آری برای این کارها باید تغییر ریل داد. باید عقب نشست و دست به پسگردهای باب طبع بورژوازی امریکا و شرکای جهانی وی زد.

دولت های غربی موقعیت فرسوده حریف را خوب درک کرده اند و زمان را برای انجام پ