“مجازات اعدام”: واقعیتها‌!‌؟‌

"مجازات اعدام" مسئله‌اى مهم و حساس در جامعه است. کمتر کسى است که در قبال این مسئله بحثى حاد و یا موضعى قاطع نگرفته باشد. حزب ما هم، حزب اتحاد کمونیسم کارگرى ایران، در برنامه‌اش براى "یک دنیاى بهتر" در بخش موازین اجتماعى و فرهنگى مدرن و پیشرو در این زمینه مى‌گوید: "مجازات اعدام باید فورا لغو گردد. اعدام یا هرنوع مجازات متضمن تعرض به جسم افراد (نقص عضو، تنبیه بدنى، و غیره) تحت هر شرایطى ممنوع است. همچنین مجازات حبس ابد باید لغو شود ."

اما بحث "مجازات اعدام" چه مکان و جایگاهى در جنبش ما، یعنى جنبش کمونیسم کارگرى و سیستم فکرى ما یعنى مارکسیسم دارد؟ اهمیت سیاسى این بحث در مجموعه دعواهاى جارى موجود در جامعه چیست؟ حساسیت ما از چه زاویه‌اى است؟ راستش در جواب باید گفت که جان انسانها براى ما عزیز است. یک نفرش عزیز است، جمعش عزیز است و اصلا دعواى ما بر سر سرنوشت و موقعیت و حرمت انسان است. اما انسان در جامعه زندگى میکند و یک پدیده اجتماعى است. در نتیجه مقوله اجتماع وارد معادله میشود. از اینرو دعواى ما بر سر سرنوشت انسان در جوامع کنونى است. کسانیکه با برنامه و اهداف ما آشنایى دارند میدانند که ارتقا و بهبود زندگى انسانها، بالابردن درجه رفاه و حرمت آنها، برابرى موقعیت انسانها، رشد خلاقیت و توانائیهاى آحاد جامعه و کلا ایجاد جامعه‌اى که این شرایط را تضمین کند، بخشى از اهداف مبارزات اجتماعى ماست. بطور خلاصه باید بگم که اصولا رهایى انسان فلسفه مبارزه سیاسى ماست. ما از فعالیتمان اهداف معینى را دنبال مى‌کنیم. اساس این هدف، آزادى و رهایى کامل انسان از قید بندهاى جوامع طبقاتى موجود و ایجاد جامعه‌اى کمونیستى است. اما در این دعوا نفس خود انسان، موجودیت انسان برایمان گرانبهاست. سرنوشت انسان و حرمت انسان برایمان عزیز است. این موضع مارکسیسم است. این موضع جنبش کمونیسم کارگرى است. در فلسفه اخلاق مارکسیسم زندگى و حیات انسان محترم است. تمام صور حیات موجودات ارزشمند است. مسئله "مجازات اعدام" از اینرو براى ما حائز اهمیت زیادى است .

صورت مسئله
مسئله از طرف مدافعین "مجازات اعدام" معمولا اینطورى فورموله میشود که فرد خاطى، یعنى کسى که قانون را، که ادعا میکنند حاصل اراده و توافق جمعى جامعه است، زیر پا گذاشته، یعنى مجرم را باید مجازات کرد. نوع مجازات هم بر مبناى شدت جرم تعیین میشود! مى‌گویند "مجازات اعدام" اساسا حق مجرمى است که خطاى سنگینى مرتکب شده است‌! کسى را کشته است، اقدامى براى سرنگونى نظام انجام داده است، جاسوسى کرده است و یا عملى از این نوع انجام داده است. بعلاوه تاریخا هم مجرمین را مجازات کرده‌اند و همه هم قبول دارند که مجرم باید مجازات شود !

بسیارى از فلاسفه بورژوا هم این مقولات را تئوریزه کرده‌اند. مثلا کانت تا آنجا پیش رفته که مى‌گوید، اصلا مجازات پیش شرط وجود جامعه مدنى است‌؟ و یا اینکه اگر قرار باشد روزى جامعه مدنى منحل شود قبل از انحلال باید تمام کسانیکه در صف اعدام قرار دارند اول اعدام گردند و سپس جامعه منحل شود! همچنین جان استوارت میل گفته، اعدام یکى از اشکال کمتر وحشى مجازات براى جلوگیرى از تکرار جرم است!؟ بهرحال مسئله معمولا اینطور مطرح میشود که با فرد مجرم چه باید کرد؟ و چنین جواب مى‌گیرد که باید مجازاتش کرد و به دنبالش یک سرى اقدامات قضایى و مجازاتى و کلا دستگاههاى متفاوت سرکوب نظام موجود، دادگاه و قاضى و دادستان و زندانبان صحنه گردان میدان میشوند. ظاهرا مسئله و جواب مسئله هر دو معین و روشن‌اند !

اما در تقابل با این مجموعه و این شکل از فورمولبندى مسئله یک سرى سئوالات را باید مطرح کرد. از قبیل اینکه: اصلا جرم چیست؟ چه کسى تعیین میکند که جرم چیست؟ مجرم کیست؟ چگونه تعیین میکنند مجرم کیست؟ کلا چه اقداماتى جرم شناخته میشوند و چه جنایاتى جرم شناخته نمیشوند؟ بعلاوه هدف از مجازات چیست؟ فلسفه مجازات چیست؟ نوع مجازات را چه کسى تعیین کرده است؟ "مجازات اعدام" براى چیست؟ چه هدفى را دنبال میکند؟ بحث حاضر جوابیست به این سئوالات. نقدى است بر کلیه مفروضات ارائه شده در زمینه مجازات اعدام در جامعه حاضر. بحثى است در نقد جامعه‌اى که انسان را اعدام میکند. به این اعتبار بحثى است براى بالا بردن خودآگاهى جامعه نسبت به خودش. دفاعیه‌اى است از حرمت انسان. تلاشى است براى مبارزه با عقب ماندگى و جهالت در جامعه. و بالاخره بحثى است براى بالا بردن ارزش زندگى و اهمیت نفس حیات انسان در جامعه .
 
مجازات‌: تحولات و تغییرات تاریخى
گفتم که یک سرى سئوالات اساسى مطرح است! از جمله اینکه جرم چیست؟ امروز چیست؟ تاریخا چه بوده است؟ در جواب باید گفت اصولا اینکه چه اعمالى جرم شناخته میشوند٬ چه اقداماتى جنایت قلمداد میشوند٬ چه جنایاتى جرم شناخته میشوند و چه جنایاتى مجازات میشوند٬ جملگى تاریخا عوض شده است. واقعیت این است که آستانه جرم و جنایت در طول تاریخ همواره تغییر کرده است و براى تغییر این آستانه مبارزات بسیارى صورت گرفته است. انسانهاى بسیارى حتى جان خودشان را از دست داده‌اند. مبارزه براى لغو "مجازات اعدام" هم گوشه‌ایى از همین تلاشهاست، کوششى در این راستاست.

اجازه بدهید این تغییر تاریخى آستانه جنایت و جرم را روشنتر بیان کنم. زمانى زنده به گور کردن زنان به همراه جسد همسرانشان رسم متداولى بوده است. زنده به گور کردن فرزندان دختر امر عادى بوده است . زمانى اسب دزدى "مجازات اعدام" داشته است. قربانى کردن فرزندان مجاز و مقبول بوده است. همانطور که ابراهیم سر پسرش اسماعیل را گذاشت لب سنگ که او را قربانى کند و ظاهرا خیرخواهى بهش گفته باباجان بجاى کشتن بچه‌ات این گوسفند را قربانى کن! خدا فقط قصد امتحان کردنت را داشت! زمانى، نه چندان دور، به دار آویختن انسانها به خاطر رنگ پوستشان امرى عادى بود و عده‌اى شغل کثیفشان این بود. اینها تماما جنایاتى هستند که تاریخ
ا جرم محسوب نمیشدند. نتیجه اینکه اقداماتى که جرم و جنایت محسوب میشوند همواره در طول تاریخ تغییر کرده است. واقعیت این است که این کاتاگورى‌ها تماما محصول تحولات و مبارزات اجتماعى در تاریخ بشرند .

از طرف دیگر اگر به برخى از جوامع معاصر نگاه کنید، مى‌بینید اقداماتى هستند که آدمها بخاطر ارتکاب به آنها مجازات میشوند که اصلا نباید مجازاتى داشته باشد. مثلا امروز مقاومت در حین دستگیرى جرم است. جرم سنگینى هم دارد. آدم کلى در زمان دستگیرى و بعد از دستگیرى کتک میخورد و تازه حکم زندانش هم افزایش پیدا میکند. در طرف مقابل، جنایاتى هستند که مجازاتى ندارند و اصولا جرم تلقى نمیشوند اما روزانه باعث قتل و کشتار و جهل و عقب ماندگى هزاران هزار انسان‌اند. و مرتکبین به این اعمال راست راست راه میروند و حتى بخشى از به اصطلاح محترمترین افراد جامعه کنونى هم بحساب مى‌آیند. امروز کسى که برترى طلبى طبقاتى، نژادى، جنسى، ملى، قومى و مذهبى را تبلیغ میکند و مردم را با این باورهاى کثیف بار مى‌آورد مرتکب جرمى نشده است. این مقولات اصلا جزیى از کاتاگورى جرائم کنونى جامعه نیست. زن ستیزها، شونیستها و کلا استثمارگران مرتکب جرمى نشده‌اند. و یا اینکه امروز تهدید بچه‌ها، ترساندن کودکان جرم محسوب نمیشود. کودک را مرعوب میکنند، مى‌ترسانند و با ترس و ارعاب و بعضا کتک مى‌خواهند بچه را "تربیت" کنند. کتک و تنبیه اصلا بخشى از روشهاى جارى "تربیت" در جامعه شناخته میشود .

بالاخره، یک سرى اقدامات هستند که انسانها بخاطرش مجازات میشوند بدون اینکه اصلا مرتکب عملى شده باشند. مثلا در دنیاى کنونى فقر جرم است. فقیر بودن داراى یکى از برزگترین مجازاتها است. فقر مبناى محرومیت از بسیارى مزایاى اجتماعى است. امروز به علت فقر آدم را از بهداشت محروم میکنند، بخاطر فقر آدم را از تحصیل و علم محروم میکنند، در فقر آدمها را با بیماریهایى میکشند که مدتهاست نسلشان از بین رفته است. و هزار عمل شنیع دیگر از این نوع که منشا آن به عمل و یا اقدام معینى ربط پیدا نمیکند. بلکه مردمانى فقط بخاطر تعلق به بخش پائینى و فقیر جامعه مجازات میشوند. نتیجتا اینکه چه عملى جرم است و چه اقدامى جرم نیست مورد بحث و جدل است. با دعوا و زور و کشمکش باید ثابت کرد که فلان عمل معین نباید جرم باشد ولیکن فلان اقدام دیگر جرم است و باید مجازات سنگینى داشته باشد . واقعیت این است که تاریخ مجازات به جامعه موجود به ارث رسیده است، اما این تاریخ در هر دوران بر حسب توازن قواى طبقاتى و مبارزات جنشبهاى اجتماعى عوض شده است. در زمینه "مجازات اعدام" هم همینطور است. تاریخا زمینه‌هایى که مردم را بخاطرش اعدام کرده‌اند عوض شده است. اما تاکنون همواره آدمها را اعدام کرده‌اند. زمانى مردم را بخاطر اعتقاداتشان دسته دسته اعدام میکردند و البته هنوز هم در جوامعى این کار را میکنند. زمانى زنان و مردان را بخاطر هم بستر شدن و ابراز عشق و علاقه سنگسار و اعدام مى‌کردند، که هنوز هم مى‌کنند. امروز در جوامعى آدم را بخاطر عدم احترام و رعایت منافع ملکه و شاه و یا رئیس جمهور اعدام مى‌کنند. راستش تاریخ تاکنونى جوامع طبقاتى به اعتبارى تاریخ اعدام بشر نیز است. ماحصل قضیه این است که در هر دوره بالاخره این طبقات حاکم بوده‌اند که تعیین کرده‌اند که چگونه بکشند، کى را بکشند، کى بکشند و طى چه مراسمى بکشند. مجازات و اعدام محصول سیاست طبقه حاکم برجامعه است .

گفتم که کاتاگوریهاى جرائم و مجازات تاریخا عوض شده است . اما سئوال این است که تغییر این کاتاگوریها در چه پارامترهایى در جامعه خودش را نشان میدهد؟ اگر بخواهم فقط از یک پارامتر اسم ببرم باید دست روى درجه حرمت انسان در جامعه گذاشت. راستش هر زمان که ارزش و حرمت انسان در جامعه پایین رفته، آدمها را هم گرفته‌اند، شلاق زده‌اند، شکنجه کرده‌اند، کشته‌اند و اعدام کرده‌اند. در آلمان هیتلرى ارزش آدمها کم شد، آدمها را در کوره آتش سوزاندند، در رواندا دسته دسته با قمه گردن مردم را زدند، در یوگسلاوى فردى و دسته جمعى مردم را کشتند. زمانى ارزش زن در جامعه پایین بود نتیجتا جنایات وحشیانه‌اى در حق زنان انجام داده میدهند. اگر امروز در آمریکا آدمها را بخاطر تکه پیتزایى و بر اساس قانون مجازات "سه خطا" به حبس ابد محکوم مى‌کنند، پیش شرطش له کردن حرمت انسان در جامعه است. تهاجم مرتجعین راست در جامعه نیز دقیقا همین حرمت و ارزش انسان را در درجه اول مد نظر دارد. خلاصه اینکه، میزان انسانى بودن جامعه را اساسا باید با درجه حرمت انسان در جامعه و اقداماتیکه براى حفظ و ارتقاء این حرمت انجام میدهند، اندازه گرفت. تلاش ما کمونیستها هم در جامعه از جمله بر سر ارتقاء حرمت انسان است .

"مجازات‌ اعدام": فلسفه و هدف‌
اما فلسفه و هدف از "مجازات اعدام" چیست؟ اگر دلائل مجازات و "مجازات اعدام" را بررسى کنیم دو هدف پایه‌اى را میتوان مشاهده کرد که نقش اصلى‌اى در تعیین فلسفه مجازات بازى میکنند. اولى مجازات برمبناى انتقام است و دومى مجازات براى اجتناب از تکرار و ارتکاب دیگران به جرم. این دومى تحت عناوین دیگرى از جمله عبرت آموزى مجرم و دیگران نیز طرح شده است .

اولین و تاریخى‌ترین مبناى مجازات انتقام است. این فلسفه مجازات عمرى به قدمت خود تاریخ دارد. انتقام هدف مجازات است و فورمول آشنایى که در این زمینه وجود دارد این است که "چشم