وقتی پرنده های دریائی را می بینم که آزادانه
پرواز می کنند
یاد پرنده های زخمی وطنم می افتم که بادی به شدت شلاق
در هر مسیری به جان شان می افتد
اینجا پرنده ها
شلاق باد را
با چرخش زیرکانه ی بال هاشان
جا می گذارند و می گذرند
آن جا پرنده ها به جای شلاق
هر روز باید از میان رگبار گلوله
تا مرکز جدال با باد ، هوا را بشکافند
حتی اگر هوا ابری باشد
و هیبت نیروی مخصوص پوزبند ببندد
این جا پرنده ها در شهر هم می توانند بال بزنند
آن جا پرنده ها
در سوزش طاقت فرسای آفتاب می سوزند
اما ستون نیروی مخصوص را در آتش می شکنند
این جا پرنده ها با خیال کمی راحت
پرواز می کنند
آن جا پرنده ها تا صبح دور هم می نشینند که فردا
از پشت نرده های دانشگاه چگونه خود را به خیابان برسانند
من در حریم غربت ناگوارخویش
هر روز با پرندگان وطنم حرف می زنم
هر روز در خیابان ها
فریاد می کشم که دیوار زندان باید فرو شکند
و فوج در فوج پرندگان ایران
روزی درست مثل نسیم دل انگیز
پرواز کنند به هر جای آسمانی که مزاحم نداشته باشد
وقتی پرنده های دریائی را می بینم
یاد پرنده های زخمی وطنم می افتم .
مهر ماه ۱۳۸۸