در حاشیه گزارش “اوضاع بین الــملــلى و موقعیت کمونیسم” سخنرانى منصور حکمت در کنگره سوم (حزب کمونیست ایران)

آنچه میخواهم اینجا بگویم چکیده کــل بحث من در این کنگره است و تمام صحبت هاى بعدى ام در طول جلــسات از همینجا مایه خواهد گرفت. دیروز در حاشیه جلــسات از یکى از رفقا پرسیدم که آیا در این مبحث، که الــبته عنوان پرطمطراقى هم دارد، دخالــتى میکنى؟ به شوخى گفت که بهتر است فعلا "قاچ زین را بچسبم". و بحثى که من دارم اینست که به حکم شرایط عینى که بیرون، در دنیا، در جریان است بدون توجه به این بحث قاچ زینى دست کسى باقى نمیماند که بچسبد. بحث بر سر کمونیسم کارگرى واوضاع حساس و تعیین کننده بین الــملــلى است و در مقابل این "قاچ زین" یعنى "بگذارتشکیلاتم را اداره کنم" ، "بگذار این هفت هشت ماه را بگذرانم"، "پراتیک سازمانى وارگانى من مشغلــه من است" و در یک کلــمه "حزب را بچسبیم". اما تمام بحث ما اینجا اینست که دیگر دوره اى که بتوان جدا از منفعت انقلاب کارگرى و مبارزه کارگرى پراتیک انقلابى اى داشت و سازمان رادیکالى داشت و اداره کرد گذشته است. و هر رفیق ما که میخواهد چنین کند باید بدوا عمیقا به مبحث امروز و استنتاجاتى که از آن میکنیم توجه کند.

نمیتوان در دنیائى که شوروى و کل مدل اقتصادى اش با چنین شدتى دستخوش بحران و تحول میگردد، در دنیائى که احزاب عریض و طویل در کشورهاى پیشرفته سرمایه دارى در شرق و غرب به اضمحلال کشیده میشوند، بى تفاوت نسبت به این تحولات سر در لاک تشکیلات خود کرد و در گوشه اى پراتیک سیاسى پیشرو و رضایتبخشى را براى خود ترتیب داد. دوره فعالــیت محدود، افق محدود و انتظارات محدود از مبارزه سیاسى بسر رسیده است. آنچه در این گزارش به آن "سوسیالــیسم بورژوائى" اطلاق کرده ایم، لاشه خود را هنمیتواند به قرن بیست و یکم بکشاند. حاصل این روند تخریب سوسیالــیسم بورژوائى کنار گذاشته شدن مارکسیسم و تعرض ایدئولــوژیکى بورژوازى علــیه مارکسیسم بطور کلى است. در سال ٢٠٠١ به ازاء هر یک مارکسیست فعال دو هزار مارکسیست "سابق" پیدا خواهید کرد که به شما میگوید "این حرفها فایده ندارد"، که "مارکسیسم و کمونیسم ایده هاى قرن نوزدهم است و شکست خود را در عمل نشان داده است".

این تصور که گویا میشود خلاف این جریان تخریب بود، خلاف این عقب نشینى و یاس بود، بدون آنکه به افقى روشن و دستگاه فکرى و نگرشى محکم و قدرتمند مسلــح بود یک توهم پوچ است. کسى که بخواهد بدون چنین افقى "قاچ زین" هرچیزى را بچسبد از حالا میتوان گفت که محکوم به شکست است. بنابر این توجه به این چهارچوب عمومى که امروزمطرح میشود براى کسى که واقعا میخواهد پراتیکى داشته باشد و فعالــیتى را به پیش ببرد حیاتى است.

در کنگره دوم و پس از آن در نوشته هائى، من از دو تاریخ صحبت کردم. یکى تاریخ سوسیالــیسم و حرکت هاى سوسیالــیستى و کمونیستى آنطور که در عمل بوده اند، وتاریخ کارگران، تاریخ واقعى مبارزه طبقاتى. در آن بحث ها این را تذکر دادم که این دو تاریخ دو تاریخ متفاوتند. شکافى اساسى آنها را از هم جدا نگهداشته است. بهر رو آنچه در این گزارش داریم میگوئیم اینست که اگر سه سال قبل هنوز مجاز بودیم که از دو تاریخ بهرحال در جریان صحبت کنیم، امروز دیگر پرونده یکى از این دو تاریخ دارد بسته میشود. یکى دارد به انتهاى خود میرسد. و نکته قابل توجه اینست که امروز در شرایطى تاریخ سوسیالــیسم بورژوائى دارد به انتهاى خود میرسد که حرکت دیگر، یعنى مبارزه عینى طبقه کارگر در جامعه سرمایه دارى در اوج غنى و تعیین کنندگى خویش است. مبارزه طبقاتى، مبارزه کارگران، یعنى دینامیسمى که به گفته مارکس جامعه معاصر را به جلو میراند، بیش از هر زمان دیگر بارز و ملــموس شده است و جایگاه تعیین کننده خود را بعنوان محرکه تاریخ جامعه موجود به نمایش گذاشته است. بیش از هر زمان تضاد کار و سرمایه، مستقیم و بلاواسطه، حیات انسانها را تحت تاثیر قرار میدهد و مشروط میکند. از شمال آمریکا، تا جنوب آفریقا و آسیا.درست در چنین موقعیتى، که جدال کار و سرمایه هستى و ذهنیت حتى عقب مانده ترین جوامع را تعیین میکند،
طومار حیات سوسیالــیسمى که بنا بود از این تضاد مایه گرفته باشد و به نیاز هاى این مبارزه پاسخگو باشد دارد درهم پیچیده میشود. از اینرو بنظر من فراخوان سه سال قبل من که رفقا نباید میان این دو تاریخ بیش از این معلق ماند، باید آن تاریخ و آن بستر مبارزاتى را که مارکسیسم به سهم خود نشان داده و تاکید کرده انتخاب کرد، دیگر موضوعیت ندارد. یکى از این دو تاریخ، تاریخ سوسیالــیسم غیر کارگرى دیگر دارد بسته میشود و فقط یک بستر براى مبارزه رادیکال و انقلابى باقى میماند. بستر مبارزه کارگرى و کمونیسم کارگرى. این انتخاب دیگر در جهان عینى صورت گرفته است و هر کسى که بهر دلــیل و با هر نیتى نمیخواهد از آنچه که تا امروز رادیکالــیسم نام داشته و از سنت مبارزه احزاب رادیکال و سوسیالــیست غیرکارگرى ببرد، باید دیگر تکلیف خود را بسرعت روشن کند. این تعیین تکلــیف باید بسیار زود انجام شود. یک شاخص خود شوروى است. چپ رادیکال باید حداقل با همان سرعتى به نفع کمونیسم کارگرى دگرگون شود که سوسیالــیسم بورژوائى دارد به زوال کشیده میشود، یعنى سرعتى که شوروى تغییر میکند.

مبارزه طبقاتى و کمونیسم کارگرى

میخواهم اینجا راجع به این "دو تاریخ" بیشتر صحبت کنم. رفیق ایرج نسبتا به تفصیل راجع به سوسیالــیسم بورژوائى صحبت کرد. من میخواهم درباره مبارزه طبقاتى صحبت کنم بعنوان سرمنشاء واقعى رادیکالــیسم و سوسیالــیسم در جامعه معاصر. از این صحبت میکنم که مارکس چه تعبیرى از مبارزه طبقاتى دارد. با این بحث میخواهم از کمونیسم کارگرى دفاع کنم بعنوان یک چهارچوب فکرى و یک روش عملى معتبر، که برخلاف آنچه امروز اینجا و آنجا در حزب گفته میشود، اساسى ترین پاسخ هاى عصر ما را داده است و راه یک پراتیک انقلابى را براى کمونیستهائى که بخواهند در جامعه حاضر قدرتمند و موثر باشند به روشنى نشان داده است.

شاخه هاى گوناگون سوسیالــیسم غیر کارگرى به طرق مختلف تعیین کنندگى مبارزه طبقاتى و حتى اساسا عینیت این مبارزه و ملــموس و قابل تشخیص بودن آن را نفى کرده اند. یک روز بما میگفتند "ساختن اقتصاد شوروى" محور حرکت انسانهاى انقلابى زمانه است و این امراساسى هر کمونیست در هر گوشه جهان است. یک روز میگفتند استقلال طلــبى، "مستقل شدن از امپریالــیسم"، محور رادیکالــیسم عصر ما و نیروى پیشبرنده جامعه است. برابرى حقوقى، دموکراسى علــیه استبداد، ناسیونالــیسم، حقوق بشر و دهها موضوع دیگر از این نوع ت
وسط "سوسیالــیست ها" بعنوان محتواى واقعى و عملــى سوسیالــیسم و نیروهاى محرکه این تمایلات بعنوان نیروهاى محرکه سوسیالــیسم در زمان ما معرفى شده اند. این مشخصه سوسیالــیسم تاکنونى است که در آن مبارزه طبقاتى بطرق مختلف انکار شده و به فرع این حرکات و جنبش هاى غیر طبقاتى تبدیل شده است. براى چپ غیر کارگرى مبارزه طبقاتى تجریدى و حتى اساطیرى است، این نوع حرکات و مطالــبات، اما، عینى و واقعى و اجتماعى اند. براى مثال مبارزه طبقاتى رابه پدیده اى تبدیل کرده اند که گویا فقط در دوره هاى معینى مصداق پیدا میکند. گویا این مبارزه سطح آگاهى نظرى خاصى را ایجاب میکند. برخى حتى ممکن است ادعا کنند که مبارزه طبقاتى در فلان دوره در فلان کشور جریان نداشته است. برخى براى مثال معتقدند که احزاب کمونیستى تنها در دوره هاى خاصى که مبارزه طبقاتى به "سطح" معینى رسیده است میتوانند وجود داشته باشند. برخى مبارزه طبقاتى را تنها با شرط حاکم بودن شعور سوسیالــیستى بر آن به رسمیت میشناسند. خلاصه کلام جنبش کمونیستى عملا موجود مبارزه طبقاتى را در اشکال بسیار بارز و برجسته اش، در اشکال چشمگیر و غیر قابل انکارش، تعریف کرده است و در بخش اعظم جامعه سرمایه دارى معاصر وجود مبارزه طبقاتى بعنوان یک پدیده زنده و در حال جریان را انکار کرده است.

مارکس از مبارزه طبقاتى چیز دیگرى را مد نظر داشت. منظور او صرفا خیزش هاى اجتماعى عظیم و چشمگیر کارگران نبود. مبناى مانیفست کمونیست و ایدئولــوژى آلــمانى ابدا یک چنین تعبیرهائى نیست. مارکس از یک کشمکش طبقاتى حرف میزند، از یک رویارویى طبقاتى دائم و بلاوقفه، گاه آشکار و گاه پنهان که در دل جامعه در جریان است. مارکس این کشمکش را نیروى پیشبرنده تاریخ میداند. بنیاد تاریخ براى مارکس این کشمکش طبقاتى است. احزاب به اصطلاح کمونیست زیادى سراغ این مبارزه طبقاتى رفته اند و ظاهرا پیدایش نکرده اند، و در نتیجه تصمیم گرفته اند از وطن پرستى جهان سومى شان دفاع کنند، حق ملــل در تعیین سرنوشت را مضمون فعالــیت خودشان و منشاء تعریف هویت خودشان قرار بدهند، و قس علــیهذا. اما در تمام مدتى که این گونه سوسیالــیستها با این مشغلــه ها و این آرمانها
مشغول کارشان بوده اند،در تمام مدتى که نسل هاى پى درپى از این نوع سوسیالــیستها بدنیا آمده اند، فعالــیت کرده اند، پشیمان شده و به پوچى رسیده اند، در دل همان جامعه، آنجا که تاریخ واقعى دارد پیش میرود و مقدرات انسانها تعیین میشود، مبارزه طبقات و آن کشمکش عینى که مارکسیسم از آن صحبت میکند حکم رانده است. اگر خود جزئى از این کشمکش باشى و یا آنقدر درک داشته باشى که بتوانى آنرا آنطور که هست ببینى میدانى که اکثریت عظیم این پنج میلــیارد (و یا حتى بیشتر) جامعه بشرى، انسانهائى هستند که اگر هرروز بلند نشوند و براى کار کردنشان مشترى پیدا نکنند و اگر هر روز از بام تا شام براى کسى کار نکنند، و اگر این کار را بدون وقفه براى یک هفته و یکماه انجام ندهند، نان ندارند. نان را به یک معنى کلى بکار میبرم. اکثریت عظیم اعضاء این جامعه بشرى مجبور است، دائما مجبور است، که هر روز از نو مسالــه بقاى فیزیکى اش را حل کند، هر روز از نو مسالــه خوراک و پوشاک و مسکنش را حل کند، و هیچ لحظه ازاین فشار دائمى ، که شاید خیلى سوسیالــیست هاى زمان ما یک لحظه برخودشان حس نکرده اند، خلاصى نداشته باشد که باید هرروز از نو انسان بودن و زنده بودن خود را اثبات کند. و تازه اگر به همین هم موفق شود، اگر از حداقل ایمنى اقتصادى هم بهره مند شود، محکوم به این باشد که از کل دستاوردهاى عظیمى که جامعه بشرى بر دوش خود او در زمینه علــم و هنر و ابزارهاى شکوفائى استعداد هاى انسانى بوجود آورده است، بى بهره بماند. اکثریت عظیم این چند میلــیارد ساکنین کره زمین را کسانى تشکیل میدهند که براى اینکه زنده بمانند و انسان بمانند باید دائما مبارزه کنند.و این تازه براى دستیابى به آن تصویر محدود و قالــبى از انسان است که جامعه سرمایه دارى براى این طبقه معین تولــید و بسته بندى میکند. براى این جامعه، انسان یعنى "بقاء" بعلاوه مقدارى بیمه ها، حقوق بازنشستگى، تضمین اینکه اگر دستت قطع شد پانسمانش میکنیم، اگر بچه ات بیمار شد فکرى بحالش میکنیم، اگر شانس بیاورى بچه ات ٩ کلاس درس میخواند و در بازار کار، همانجا که پدر و مادرش را فرستاده اند، کار گیر میاورد. این آن تصویرى از انسان است که در این جامعه کارگر تازه باید براى رسیدن به آن تلاش کند. هیچ صحبتى از انسان آنطور که باید باشد، آنطور که مارکس میگوید، در بین نیست. انسانى که بر جامعه خود و بر سرنوشت خود تسلط دارد. انسانى که به میل خود تصمیم میگیرد که صبح چه بکند و عصر چه بکند، کدامیک از این عرصه هاى متنوع بروز توانائى هاى بشرى او را ارضاء میکند، چگونه انسان بودنش را پراتیک میکند و چگونه به نیازهاى کل جامعه بشرى با تمام عشق و خلاقیت اش پاسخ میدهد. تصویرى که بورژوا از انسان به کارگر میدهد این نیست. براى آنها جامعه انسانى دست بالا جامعه اى است که مالکان آن حواسشان به کارکنان خود هست. در بهترین و پیشرفته ترین و انسانى ترین جوامع عصر ما تصویر همین است.

دقیقا به دلیل اینکه این میلــیارد ها انسان این وضعیت و این تصویر از خود را نمیپذیرند و درمقابل آن قد علــم میکنند، کشمکش و مبارزه طبقاتى ادامه دارد. اگر کسى قادر نیست این مقاومت و این کارگر دائما درحال مبارزه را باور کند م
ن ازاو میخواهم که به بورژوازى نگاه بکند تا انعکاس این مقاومت دائمى را در او ببیند. در طبیعت هم ویروس هائى هستند که فقط از روى عکس العمل سیستم دفاعى بدن میتوان به وجودشان پى برد. بیائید انعکاس مقاومت عظیم و دائمى کارگر را در بورژوازى نشانتان بدهم. این جامعه دارد به چیزهائى عکس الــعمل نشان میدهد. عده بسیار کثیرى از آدمها در این جامعه مشغول سازماندهى سرکوب و ساختار هاى سرکوبند.عده بسیار بیشترى دارند در علــم و هنر و ادبیات و مذهب و صدها عرصه دیگر اصل بى حرمتى انسان، بردگى و مقهور بودن او و فرودست بودن او را اثبات و تبلــیغ میکنند. این دنیا مملــو از آخوند ها و کشیش ها، قلمزن ها، هنرمند ها، سیاستمدار ها، جامعه شناس ها و اقتصاددانهائى است که کارشان اینست که به توده عظیم مردم دنیا طبیعى بودن و چاره ناپذیرى فرودستى و محرومیت انسانها را بقبولانند. اگر در مقابل این دعاوى، در مقابل این جامعه و در مقابل این تصاویر ازانسان و مقدرات او مقاومتى عظیم وجود ندارد، اگر کارگر بى حقوق و فرودست این را قبول کرده، چرا دست برنمیدارند؟ واقعیت اینست که هرروزه میلــیونها انسان متولد میشوند که بنا به موقعیت عینى شان در جامعه و در تولــید ناگزیرند این تصویر و این افق و این آینده را نپذیرند. مبارزه طبقاتى فقط اعتصاب و تحصن و انداختن کارفرما در حوض کارخانه نیست. مبارزه طبقاتى تمام آن اشکال متنوع و تمام دقایق این نپذیرفتن اجتماعى توسط طبقه کارگر را دربر میگیرد. مقاومت، همانطور که مارکس میگوید، روى دیگر استثمار است. هرجا استثمار هست مقاومت هم هست. این را مارکس براى سوسیالــیست پادرهوائى میگوید که نمیخواهد جزئى از استثمار باشد اما در این مقاومت دائمى هم حضور ندارد و حتى آنرا نمیبیند. دو طرف این تقابل طبقاتى ابهامى در مورد این مسالــه ندارند. این شبه سوسیالــیست ماست که با چتر نجات در جامعه فرود آمده و زمین زیر پایش را بدرستى نمیشناسد. به این باید توضیح داد که "هرجا استثمار وجود دارد، مقاومت هم وجود دارد"، اعم از اینکه پنهان است یا آشکار، خشن است یا مسالــمت آمیز، روشن است یا گنگ.

بحث کمونیسم کارگرى از این مقاومت شروع میکند و به آن رجوع میکند. ما میگوئیم جنبش سوسیالــیستى باید از دل
این مقاومت و به مثابه ظرفى براى این مقاومت بوجود آمده باشد تا ما بتوانیم اسم آنرا مارکسیسم و کمونیسم بگذاریم. و بخش اعظم سوسیالــیسم و به اصطلاح مارکسیسم تاکنونى، لااقل از زمانى که سر انقلاب اکتبر را بسمت دیگرى کج کردند، چیزى جز این بوده است. برعکس، این سوسیالــیسم تلاشى بوده است از جانب طبقات دیگر براى استفاده از این مقاومت کارگرى به نفع منافع اجتماعى و اهداف سیاسى و اقتصادى اى که از طبقه کارگر و موقعیت عینى و آرمانهاى او مایه نمیگیرد. به نفع ایجاد تغییراتى که اساسا مورد نظر بخش هائى ازخود طبقه بورژوا است. سوسیالــیسم تاکنونى درد اقشار غیر کارگر را منعکس کرده است، درد کسى را که میخواهد وطنش سرى میان سرها در بیاورد، کسى که میخواهد آمریکا به او زور نگوید، کسى که میخواهد زبان و رسوم محلى اش را به رسمیت بشناسند، درد روشنفکر جهان سوم، مشتاقان صنعت، استقلال، رفرم، و خلاصه هرچیز دیگرى بجز امر رهائى بشر از سرمایه و خلع ید کارگر از بورژوا. اگر سوسیالــیسم رادیکال زمان ما کارگرى بود دیگر اثبات اینکه حاجى برخوردار هم همانقدر استثمارگر است که اریه اینقدر کار پیچیده اى نمیشد و به سه سال "مبارزه ایدئولــوژیک" احتیاج نمیداشت. اینها جنبش هاى طبقات اجتماعى دیگرند که نام معتبر سوسیالــیسم را وام میگیرند زیرا دیگر میدانند که نیروى عظیمى که در جامعه سرمایه دارى خفته است با این پرچم به تکان در میاید، و میکوشند این نیروى عظیم را در خدمت اهدافى غیر آنچه خود او میخواهد بکار بگیرند. کمونیسم کارگرى یعنى اعتراض اجتماعى طبقه کارگر علــیه سرمایه و سرمایه دارى و نه هرچیز دیگرى که یکى بخواهد تحت این نام راه بیاندازد. این در مانیفست کمونیست و حتى قبل از آن به روشنى بیان شده. حتى قبل از نگارش و انتشار مانیفست، انگلس در نامه اى به مارکس درمورد تماسهائى که دریکى از شهرهاى آلــمان با تعدادى محفل کارگرى پیدا کرده است میگوید که اگر قدرى بیشتر در میان اینها کار کنم اینها "کمونیسم را راه اعتراض خود قرار میدهند". و ادامه میدهد که "کمونیسم یعنى اعتراض کارگر به مثابه انسان به کل وضع اجتماعى و نه به مثابه فرد علــیه وضع خودش". هیچ جا اسمى از وطن، حقوق بشر، استقلال و دموکراسى در تعریف مشخصات کمونیسم وارد نمیشود. کمونیسم یعنى اعتراض کارگر به عنوان یک انسان به جامعه موجود. کمونیسم یعنى ظرف و ابزار و چهارچوب اعتراض کارگر وقتى کل بنیاد جامعه موجود را هدف میگیرد. سوسیالــیسم ها و کمونیسم هاى جز این محصول طبقات دیگر و عکس الــعملى به کمونیسم کارگران است. اینها باید بگویند که "این تصویر درستى از آرمان سوسیالــیسم و از انسان و مقدرات او و از جامعه فردا نیست. سوسیالــیسم آن است که ما میگوئیم، تدریجى است، مراحل دارد و ملاک پیشروى اش لــزوما تغییر وضعیت تو نیست".

من از شما میخواهم، بعنوان کسانى که عضو حزب کمونیست هستید، بعنوان کسانى که نیامده اید قاچ زینى را براى مدت معینى بچسبید، بعنوان کسانى که میخواهید تضمین کنید که کل این افق کمونیستى کارگر عملى میشود، فکر کنید و انصاف بدهید که ما کجائیم و کجا ایستاده ایم. پاى ما روى کدام
تاریخ است. با کدام تاریخ جابجا میشویم. بنظر من حزبى حزب کمونیست است که گسترش مبارزه طبقاتى کارگر گسترش او باشد، که نگرانى کارگر در مبارزه نگرانى او باشد، که اعتراض کارگر به وضع موجود اعتراض او باشد، که با جنبش کارگرى تحت فشار قرار بگیرد و با جنبش کارگرى پا به تعرض بگذارد. اوضاع کنونى ماهیت غیر کارگرى سوسیالــیسم تاکنونى را افشاء میکند. تولــید سرمایه دارى دنیا را روى سر خود گذاشته است. کارگر و اعتراض کارگرى به چنان وزنه اى در تمام جهان تبدیل شده که دیگر هر رهبر فکسنى جهان سوم، از آخوند ایرانى و خاخام اسرائیلى و دالایى لاما تا چاقوکشانى که قپه روى دوششان چسبانده اند، متخصص بالا بردن بارآورى کار شده اند. درست در همین مقطع سوسیالــیسم زمان ما دارد به قهقرا میرود. مقاومت کارگر و قدرت اجتماعى او هرگز اینچنین عظیم و چشمگیر نبوده و در همان حال جنبشى که با چسباندن نام کمونیسم بخود خود را منبعث از این طبقه قلــمداد میکرد دارد مضمحل میشود.

حزب کمونیست زمان ما هنگامى براستى بوجود آمده است که این قدرت عظیم طبقاتى پایه وجودیش باشد. من میگویم این حزب را میتوان ساخت. این اساس بحث کمونیسم کارگرى است.

کمونیسم کارگرى و حزب کمونیست

مسالــه در این چند سال بنظر من فائق آمدن بر ناباورى نسبت به این افق کمونیسم کارگرى بوده است. فکر نمیکنم موفق شده باشیم. فکر نمیکنم حزب کمونیست بعنوان یک حزب سیاسى متوجه ضرورت چرخش اساسى که باید صورت بدهد
شده باشد. خودتان میتوانید نگاه کنید و ببینید که حزب ما امروز در مشغله اش، در تبیینش از مسائلش، در کار روزانه اش، در افق و دورنماى عمومى و عملى اش، در اولــویت هایش و غیره کدام تاریخ واقعى را منعکس میکند. به ما میگویند الــگوى ما براى سوسیالــیسم چیست. میدانم که باید درباره سوسیالــیسم بعنوان یک نظام بیشتر سخن گفت، اما این معضل کیست؟ این معضل کسى است که ابتدا با یک الگو آمده و الان با ورشکستگى الگوها دارد از گود خارج میشود و نه معضل آن طبقه مجبور به مبارزه اى که من تصویر کردم. کسى که کشمکش دائمى با سرمایه جزو ملــزومات وجودش است و ناگزیر است اوضاع موجود را نفى کند. مارکس به همین جنبش کارگرى براى نفى سرمایه دارى گفت کمونیسم. این جنبش جلوى چشم ما با تمام قوا جریان دارد و مجبور است آنچه هست را نفى کند. با به بن بست رسیدن سوسیالــیسم بورژوائى در روسیه و ناتوانى فلان سوسیالــیست براى فرستادن دو تا نماینده به مجلس فلان کشور، امرش و اجبارهائى که روبرویش هست و تصمیمش هیچکدام عوض نمیشود. کارگر با بحران سوسیالــیسم بورژوائى نمیتواند از افقى که درباره انسان و آینده او دارد کوتاه بیاید. راستش مشکل امثال گورباچف هم همین است. اتفاقا در شوروى این مسالــه بسیار بسیار بارز است که مشکل، کارگر و انتظارات او از جامعه است. میگوید هر روز دارم تولــید میکنم و در دنیا دارند تولــید میکنند و من هم میخواهم از آنچه که میسازم و آنچه که میبینم جامعه بشرى میتواند بسازد بهره مند بشوم. اقتصاد شوروى بدلــیل ناتوانى اش در بهره مند کردن توده وسیع مردم از آنچه که تولــیدش بعینه در قدرت بشر امروز هست به بحران کشیده شده است. بهررو مبارزه کارگر براى بهبود اوضاعش و براى نفى سرمایه دارى تعطیل بردار نیست. و حزب کمونیست زمان ما باید منشاء خود را از این مبارزه بى وقفه بگیرد و دقائق این مبارزه را منعکس کند.

کمونیسم کارگرى فراخوانى به تغییر اخلاق و افکار نیست. فراخوانى به یک انتقال اجتماعى است. چپ ایران حاصل تکامل اعتراض ملى و رفرمیستى به امپریالــیسم و استبداد سلــطنتى بوده است. وطن آباد و صنعتى و مستقل، یک سرمایه دارى خودى که توسرى خور نباشد، دورنمایه تفکر سیاسى و اقتصادى و انقلابیگرى چپ رادیکال ایران بوده است. شاید هم اگر بجائى میرسید چیزى هم به کارگر میداد. (این را من ندیده ام و تضمین نمیکنم). اما هرچه این چپ رادیکالــیزه بشود، هرچه بورژوازى و خرده بورژوازى و غیره را هم در تئورى و سیاستش کنار بگذارد، هنوز نمیدانم چگونه قرار است جایگاه اجتماعى اش را کنار بگذارد. تاریخ معاصر چپ غیر کارگرى گواه اینست که وقتى همه این مفاهیم و مقولات کلــیدى سیستم اش را کنار گذاشت بالاخره خودش را هم کنار میگذارد و بطور کلى از گود خارج میشود. کمونیسم کارگرى حاصل روند رادیکالــیزاسیون سوسیالــیسم غیرکارگرى نیست، ادامه تکامل جنبش اعتراضى طبقه و سطحى از توسعه اعتراض سوسیالــیستى کارگر بعنوان یک طبقه متمایز اجتماعى است. همانطور که گفتم ما داریم از دو تاریخ مادى مختلف حرف میزنیم. بالاخره باید حاضر بشویم این را بفهمیم که در کنار کلــیه جنبش ها و حرکت هاى اجتماعى غیرکارگرى که پایه احزاب سوسیالــیسم غیرکارگرى تاکنونى است، جنبش مادى اجتماعى و قدرتمندى وجود دارد که بسیار به زندگى هر سوسیالــیستى مرتبط تر است. باید رفت از این جنبش شروع کرد.

در کنگره دوم گفتم که حزب کمونیست در این تلاقى قرار گرفته است. امروز هم بنظر من وضع همین است. در مبحث عملــکردها میتوانیم درباره این صحبت کنیم که چه پیشرفتى کرده ایم. اگر از من بپرسند، از آنجا که به کار نیمه کاره و به نفر دوم جایزه نمیدهند، میگویم هیچ. باید جلــوتر میرفتیم. و چون نرفته ایم باید باز از همانجا ادامه بدهیم.

پیوستن به متن این مقاومت و مبارزه طبقاتى، از آن مایه گرفتن و به مسائل آن پاسخ دادن، کلــید پیشروى براى حزبى ا
ست که از قطبى دیگر در جامعه دارد بسمت طبقه کارگر میرود. اگر کسى فکر میکند که این به معنى سرخم کردن در برابر "خودبخودى"، تمکین به مبارزه اقتصادى، و کمرنگ کردن تئورى و غیره است، اجازه بدهید بگویم که این دقیقا نشاندهنده نفهمیدن بحثى است که دارم میکنم. من میگویم مبارزه طبقاتى با تمام پتانسیل اش باید ظرف خود را کمونیسم قرار بدهد. من از کمونیسم بعنوان تئورى و نقد فقط مارکسیسم را میفهمم. من دارم از ارتدوکســى مارکسیسم دفاع میکنم.وقتى بما اینجا و آنجا در داخل حزب میگویند که کمونیسم کارگرى بحث هایش را خوب باز نکرده و دیدگاهش را درست توضیح نداده است، پاسخ من اینست که دیدگاههاى ما درایدئولــوژى آلــمانى و در کتاب سرمایه و دهها نوشته دیگر از این دست در جامعیت خودش باز شده است. من مسئول این نیستم که براى کسى که سوسیالــیسمش را و نگرش اش را از دکتر ارانى و از تاریخ مختصر گرفته، پاسخ هاى جدید پیدا کنم. بلــکه جواب میدهم که این روایت هاى دست دوم و رقیق شده را کنار بگذار، برو یکبار هم که شده نگاهى به ایدئولــوژى آلــمانى بیانداز و ببین آیا حقانیت این مارکسیسم، و کوبندگى نقدى که در آنها هست، و کارآئى آن در توضیح معضلات امروز ما برایت روشن نمیشود. از نظر تئوریک بنابر این بحث کمونیسم کارگرى اساسا جز بازگشتن به مارکس و ارتدوکســى مارکسیسم و مارکسیسم
لــنینى که انقلاب روسیه را سازمان داد نیست. دستگاه انتقادى و نگرش کمونیسم کارگرى قدرتمند سرجاى خودش است. آنچه امروز لازم است، و این باید درافزوده نظرى ما باشد، کاربست واقعى این مارکسیسم به اوضاع واحوال زمان ماست. نقد از موضع کارگر امروز و در قبال مسائل و اوضاع متفاوت امروز است. ما در بحث کمونیسم کارگرى فلــسفه و جهان بینى و جامعه شناسى تازه اى را باب نکرده ایم، بلکه داریم مارکسیسم را به روایت درست و در قبال مسائل زمان خودمان بکار میبریم.

اجازه بدهید بحث کمونیسم کارگرى و موقعیت حزب کمونیست را از زاویه دیگرى هم مطرح کنم. اینجا کنگره حزب کمونیست است و من از موضع عضو این حزب صحبت کردم. فرض کنید کنگره دیگرى هم وجود دارد. کنگره طبقه کارگر، کنگره رهبران عملى و مستقیم اعتراض ضد سرمایه دارى کارگر. و فرض کنید یکى از ما بعنوان ناظر دعوت شده ایم. چه چیزهائى در این کنگره خواهیم شنید؟ بنظر من یکى از سخنرانى ها قطعا این میبود: "این حزب کمونیست ایران را میبینید، جریان رادیکال و خوبى است، تلاش زیادى دارد میکند، راه زیادى بسمت ما آمده است، در سخت ترین شرایط از حرفهاى کارگریشان کوتاه نیامده اند، رفقاى بسیار خوبى دارد، واقعا استقامت نشان داده اند، این حزب بدرد ما میخورد، باید بگیریمش، باید تصرفش کنیم".

اگر از این زاویه نگاه کنید بهتر موقعیت حزب و وظیفه کمونیسم کارگرى در درون و بیرون این حزب را تشخیص میدهید. چه کمونیست عضو حزب و چه کارگرى که به سرنوشت کمونیسم و این حزب علاقه دارد، همین وظیفه را دارد. این حزب باید به نفع کارگران تصرف شود، رهبرى اش، زبانش، مشغله هایش، و ارگانهاى تصمیم گیرى اش، همه باید به نفع کارگران تصرف شوند. اگر من از بام تا شام دارم به زبان غامضى از سوسیالــیسم با کارگران حرف میزنم، یک نفر باید بیاید و مرا کنار بزند و حقایق سوسیالــیستى را به زبان روشنى بگوید. من میگویم وظیفه ما، وظیفه مدافع بحث کمونیسم کارگرى، این است که به این حزب چهارچوب فکرى اى بدهد و مجموعه اى از اولــویت ها، مشغله ها و جهت گیرى ها، و ارزش ها و ساختارهائى را به آن تحمیل بکند که، علــیرغم تمام آن تمایلات و گرایشات غیرکارگرى بازدارنده که هر روز تولــید و باز تولــید میشود، تصرف این حزب را براى طبقه کارگر ممکن و به صرفه بکند. وگرنه طبقه کارگر از این حزب دست میکشد. رفیق ایرج آذرین گفت مسالــه این نیست که کمونیسم کارگرى در آینده رشد میکند یا خیر، پاسخ این سوال مثبت است. من هم عینا همین نظر را دارم. با این رشد عظیم جامعه سرمایه دارى و قدرت تولــیدى اش و با موقعیتى که کارگر امروز از آن برخوردار است، بالا گرفتن جنبش سوسیالــیسم کارگرى اجتناب ناپذیر است. اما بنظر من سوال لااقل اینجا اینست که آیا این حزب درصف این جنبش عظیمى که در راه است خواهد بود یا خیر. آیا حزب کمونیست ماتریالــى خواهد بود که این کمونیسم کارگرى از آن استفاده کند یا خیر.

دوره اى که در پیش است دوره تصمیمات بزرگ و افق هاى وسیع است. فکر هم نمیکنم که کسى که خود را آدم کوچکى بداند به حزب ما آمده باشد. وقتى رهبران و سیاستمداران بورژوازى بخودشان اجازه میدهند که جهانى و فرامحلى فکر کنند، ما نباید اجازه بدهیم که عضو حزب کمونیست کوچک و محلى فکر کند. همه دنیا دارد از تغییرات اساسى در جهان حرف میزند. همه ما باید روى این تغییرات و درباره آنچه بورژوازى درباره آن میگوید حرف داشته باشیم. ما باید با یک دستگاه فکرى و عملى منسجم به جنگ شرایط امروز برویم. طوفانى که براه افتاده است، و عظمت هاى فکرى و اقتصادى را دارد با خود میبرد و همراه خودش هزاران سوسیالــیست آبکى را از میدان خارج میکند، جلوى عشق من به تشکیلاتم متوقف نمیشود. اگر آماده نباشم همان عشق و همان تشکیلات را هم با خود میبرد. آن کسى و آن جریانى میتواند در برابر این اوضاعبایستد و حتى از جوانب دگرگون کننده آن به نفع انقلاب کارگرى استفاده کند، که یک افق سیاسى و ایدئولــوژیکى و عملى کارشده داشته باشد. افقى که تاب یک استقامت چند ده سالــه را داشته با