هذیان­های بورژوازی ایران (پایان وبریسم)

به نقل از به پیش! ۴۵ ، ۲۵ شهریور ۱۳۸۸، ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۹

 

تُحولات چند ماه اخیر به وضوح نشان داد که بورژوازی ایران به هنگام مواجهه با بحران تا چه حد فقیر، تنگ­مایه، پست­فطرت، هذیان­زده و گیج است. در حالی که علی خاوری و فرخ نگهدار با مچ­بندهای سبز منقش به آرم حزب­توده و اکثریت زیارت­نامه­ی امام­زاده­ی لیبرالیسم ورشکسته­ی اصلاح­طلبان را دوره می­کنند، و در شرایطی که جمع ساده­لوحی از پان­ایرانیست­های سکولار به وجد آمده از شعار توخالی "جمهوری ایرانی" برای احیای اقتدار هخامنشیان در کالیفرنیا دعای کمیل راه می­اندازند، و در زمانه­یی که اکبر گنجی از لس­آنجلس تا تورنتو با شال و قبای سبز دوره می­افتد و در نقد سلطانیسم یک تسبیح آدم بی­خبر از همه جا؛ از چامسکی و ژیژک و دباشی و علمداری گرفته تا گوگوش و بون­ جاوی را به دنبال خود می­کشد و رویای شیرین ترمیم "صبح امروز" را بازتولید می­کند؛ در روزگاری که اصلاح­طلبی جان­لاکی و فایده­گرایی جرمی بنتامی از جامعه­ی مدنی و دموکراتیزاسیون به سنت­های امام راحل و تقدیس بسیج و تقدس دوران جنگ و تقدیر" جمهوری ­اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد" عقب می­نشیند و نماینده­ی همین یائسه­گی فکری نیز با حربه­های جورج سوروس و جین شارپ و مایکل لدین و رورتی و هابرماس توسری می­خورد؛ بله… در چنین بلبشویی ناگهان همه­ی عقده­های بازنشده­ی "چانه­زنی از بالا" بر سر ماکس وبر گشوده می­شود. حالا دیگر "فشار از پایین" (فشار توده­های عصیان­زده)، چندان زیاد شده که نه فقط کوره­ راه­های "چانه­زنی از بالا" (لابی قدرت) را نیز مسدود کرده است، بل­که تلفیق بحران اقتصادی، سیاسی و سقوط فرهنگی شکاف عمیقی را در تمام ارکان قدرت به وجود آورده است. شکافی که نه فقط با حذف رقیب لیبرال پر شدنی و ترمیم­پذیر نیست، سهل است توفیق همین فرایند نیز به تکیده شدن تکیه­گاه بورژوازی میلیتانت نوکیسه خواهد انجامید.

بی­چاره لیبرال­های نخبه­گرای ما! آنان که پس از رانده شدن از وزارت اطلاعات ری­شهری یک دهه در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست­جمهوری زیر لوای موسوی­خوئینی­ها دور هم جمع شدند، دود چراغ خوردند و از لویاتان هابز تا قانون­مداری منتسکیو و بازار آزاد هایک و دموکراسی دوتوکویل را هاشور بوم­گرایانه زدند و برای نهادینه­سازی عقلانیت سیاسی اقتصادی جامعه­ی مدنی اسلامی برآمده از دوم خرداد رساله­ی "اخلاق پروتستان و روح سرمایه­داری" وبر را سزارین کردند، حالا پس از یکی دو ماه احساس تنهایی نوستالژیک در همان سلول­هایی که خود زمانی چپ­ها و ترقی­خواهان را به صلابه می­کشیدند؛ به هوش آمده­اند و در ماهی که درهای توبه به روی مومنان خداوند باز است، از طریق انکار ماکس وبر، اظهار ندامت می­کنند.

در این­که اساس و مبنای چنین دادگاه­هایی در هر کجای دنیا بر شیوه­های فاشیستی استوار بوده است، شکی نیست. اما شگفت آن­که به هنگام برپایی چنین دادگاه­هایی آن­گاه که سابقه­ی سیاسی قاسم عابدینی، سعید یزدیان و حسین احمدی روحانی را به فضاحت می­کشید و شرافت­شان را به درهمی می­خرید و پوسته­ی مقاومت­شان را می­درید، کسی نبود تا مرثیه­خوان جنایاتی شود که امثال لاجوردی­ها رقم می­زدند و موسوی­ها و خاتمی­ها و کروبی­ها و رفسنجانی­ها، برای­شان هورا می­کشیدند. صرف­نظر از ضد انسانی بودن چنین دادگاه­هایی و منافات تمام وجوه این نمایش­ها با ابتدایی­ترین حقوق مسلم – حتا – جنایت­کاران حرفه­یی، آن­چه که در این میان به نظر من جالب رسید نفی معنی­دار مکتب ماکس­وبر در به اصطلاح "دفاعیه­ی" سعید حجاریان بود. به یک عبارت – و چنان­که به ایجاز خواهم گفت – انکار وبر از سوی سردمدار نظری جنبش اصلاحات سیاسی به مفهوم پایان عقلانیت سیاسی اقتصادی ویژه­یی است که لیبرالیسم ایرانی بناداشت پس از یک دوره نظریه­پردازی، نسخه­اش را بپیچد و سرمایه­داری ایران را به رونق و شکوفایی برساند و حداقل در میان مدت ورژن دیگری از اندونزی سوهارتو طراحی کند. به عبارت دیگر از آن­جا که رفتارهای غیر عقلانی سیاسی اقتصادی بورژوازی میلیتانت – به رهبری احمدی­نژاد و طیف سپاه – که در مناظرات انتخاباتی به صور مختلف از طرف موسوی و کروبی نیز مورد نقد و تعرض قرار گرفت، اینک در سپهر قدرت سیاسی ایران دست برتر یافته است و عمل­کرد "قجریِ" تقسیم فله­یی تراول چک، انحلال و بازسازی صوری شورای پول و اعتبار و سازمان برنامه ­و بودجه و ول­خرجی­های بی­رویه، مفقود شدن میلیارد دلاری بودجه و غیره را  استمرار بخشیده است؛ می­توان تصور کرد اعلام هوش­مندانه­ی پایان "وبریسم" – در بیانیه­ی حجاریان – تعبیر دیگری از به بن­بست رسیدن عقلانیت اقتصادی و به یک تعبیر آغاز سیکل وارونه­ی سرمایه­داری جمهوری ­اسلامی است.

 

 


 

شاید بهتر باشد با این سوال ادامه دهیم که "آیا سرمایه­داری صنعتی یک نظام اقتصادی مبتنی بر عقلانیت است؟" مارکس معتقد بود سرمایه­داری آنتی­ تز عقلانیت است و به دلیل بحران­های ذاتی و سیکلیک خود قادر به پاسخ­گویی نیازهای خرد و کلان انسان و جامعه نیست. تضادهای درونی سرمایه­داری در کنار عواملی همچون گرایش نزولی نرخ سود؛ اضافه­تولید؛ تضاد میان پیشرفت و رشد تکنیکی نیروهای تولیدی (عقلانیت) و عوارض ناشی از مالکیت خصوصی و آنارشی بازار توزیع در مجموع موید درستی تحلیل مبتنی بر کشف عالمانه­ی مارکس از سیر تکوینی نظام سرمایه­داری است.

در مقابل مارکس؛ از نظر ماکس وبر سازمان­های بنا نهنده­ی سرمایه­داری نماد عینی و تجسم واقعی عقلانیت به شمار می­روند. به عقیده­ی وبر سرمایه­داری صنعتی از آن­جا که به شیوه­ی عقلانی در جست­وجوی تحصیل سود بیش­تر است، پس ذاتاً عقلانی­ست. وبر کوشید عقلانیت بوروکراتیک را به عنوان آلترناتیو مبارزه­ی طبقاتی مارکس مطرح کند و ضمن پذیرش مبارزه­ی طبقاتی در سیر تکامل و تکون تاریخی، این نوع مبارزه را از مدار اصلی حرکت تاریخ حذف کند و در نهایت سوسیالیسم مارکس را به آینده­یی نامعلوم و دور حواله دهد. به یک مفهوم وبر بر آن بود که سوسیالیسم همان تغییراتی را در قلمرو اقتصادی رقم می­زند که پیش­تر در حیطه­ی ابزار سیاسی واقع شده است. در همین راستا اجتماعی شدن ابزار تولید نیز صرفاً بخشی از حیات اقتصادی هنوز مستقل را در قالب سلطه­ی مدیریت بوروکراسی دولت در خواهد آورد و به این اعتبار استقرار نظام اقتصادی سوسیالیستی به تکامل دولت خواهد انجامید.

(Gerth and Mills, 1964.P.49)

از سوی دیگر وبر کوشید در تبیین نحوه­ی پیدایش سرمایه­داری میراث کلوینیسم را در مقابل نظریه­ی علمی و ماتریالیسم تاریخی مارکس (انباشت اولیه، سلب مالکیت روستاییان از زمین، تکوین مزرعه­دار سرمایه­دار و…) قرار دهد. کلوینیسم (متاثر از اندیشه­های دینی جان کلوین) جنبشی مذهبی مسیحی بود که بنای اولیه­ی نهضت اصلاح دینی پروتستانیسم را پی ریخت. اخلاق اقتصادی مورد نظر ماکس وبر بر پایه­ی جنبش کلوینیسم از عقلانیت، انضباط و کار سختی سخن می­گفت که کلوینیست­ها به عنوان وظیف
ه­ی شرعی خود و با هدف رستگاری الاهی پیشه کردند و ثروت­اندوزی را نه برای لذت شخصی و نه به منظور کمک به فقرا در پیش گرفتند. تلاش ماکس وبر بر مبنای ایجاد ارتباط میان رفتارهای اقتصادی و باورهای دینی، به اخلاق اقتصادی متکی بر عقلانیت برآمده از غایت­شناسی و تداوم منطقی توام با تقابل سایر نیروهای هستی تاریخی متمرکز شده است. وبر در جست­وجوی تفسیر سیر تطور مدرنیته و تمدن غرب به شکل ویژه­یی از عقلانیت تحت عنوان عقلانیت رسمی روی آورد و حسابگری هدفمند و کارآمد ابزار را ساده­ترین شیوه­ی رسیدن به آرمان­های اجتماعی خواند. (Weber.M, 1958,P.163)

خلاصه این­که وبر سازمان اقتصاد عقلانی را چنان تشکیلاتی می­دانست که عمل­کرد آن بر مبنای پول شکل گرفته و منشا آن نیز مبارزه بر سر منافع بازار است. چنان­که بدون سنجش بهای اجناس بر اساس پول و به تبع آن بدون رقابت در عرصه­ی بازار، هرگونه محاسبه­یی غیر ممکن است.

 

 


 

از لحن سوگ­وار اصلاح­طلبان می­توان دریافت که اینک نه فقط امکان عروج پروتستانیسم اسلامی بلاوجه و غیرممکن شده است، بل­که کورسوی بازگشت به عقلانیت اقتصادی سیاسی موعود لیبرالیسم دو خردادی نیز به کلی مسدود گردیده است. دوپینگ ۲۲ خرداد و استمرار قدرت دولت احمدی­نژاد در خوش­بینانه­ترین برآوردها – حتا اگر بتواند در ۴ سال آینده روی پای لنگ خود بایستد – شرایط سیاسی اقتصادی ۴ سال گذشته را در شرایطی به مراتب نکبت­ بارتر ادامه خواهد داد. سناریوی که کیهان و سران سپاه برای حذف نهایی رهبران اصلاح­طلب (خاتمی، موسوی، کروبی) نوشته­اند، سناریویی که علی­رغم وساطت و کوتاه آمدن نسبی رهبر در سخن­رانی چهارشنبه (۴/۶/۱۳۸۸)، در خطبه­های مستحب احمدی­نژاد (پیش از نمازجمعه ۶/ شهریور) به وضوح از ضرورت فراتر رفتن از حجاریان و نبوی و خر مهره­هایی همچون ابطحی و عطریانفر داد سخن می­دهد به دور شدن دولت از بخش قابل توجهی از ارکان طبقاتی­اش خواهد انجامید، و به نحو محسوسی چنین دولتی را لاغر و ضعیف خواهد کرد.

نگفته پیداست به لحاظ سیاسی دولت جدید نه فقط امکان فعالیت اصلاح­طلبان را به حداقل ممکن تنزل خواهد داد، بل­که به میزان عقب­نشینی جنبش اجتماعی جاری و به اندازه­ی ضعف تشکیلاتی طبقه­ی کارگر، حداکثر فشار را بر هرگونه فعالیت سندیکایی و اتحادیه­یی آزاد و مستقل وارد خواهد کرد.

از نظر اقتصادی کم­ترین تردیدی نیست که کارگران و زحمت­کشان ایران در روزها و ماه­های آینده در سیاه­ترین وضع معیشتی چند ده سال گذشته قرار خواهند گرفت. رکود تورمی با دامنه­های بلندتری ادامه خواهد یافت. نرخ بی­کاری از رقم ۱۵ درصد شهریور ۸۸ به رقم پیش­بینی ناپذیری خواهد رسید. تعویق دستمزد کارگران – که در حال حاضر به اذعان دولت فقط در۵۰۰ کارخانه ۲۰۰ هزار کارگر از ۳ تا ۵۰ ماه حقوق نگرفته­اند – با شدت بیش­تری دنبال خواهد شد. [خیل عظیم ارتش بی­کاران و شاغلان؟! بدون دستمزد از یک­سو تهدیدی بزرگ بر ای ثبات سیاسی دولت تلقی خواهد شد. و از سوی دیگر تشتت و عوارض مهلک بی­کاری در طبقه­ی کارگر را عمیق­تر خواهد کرد].

کاهش حجم پول – سیاست مهار نقدینه­گی دولت که برای مهار تورم به رکود تورمی انجامیده! – که از ۲۱۵۰۰ میلیارد تومان در اسفند ۱۳۸۶ به ۱۵۷۰۰ میلیارد تومان در دی ماه ۱۳۸۷ سقوط کرده است؛ و به تقلیل ۵۴ درصدی قدرت خرید مردم انجامیده در سال جاری، با توجه به کسری ۴۴ میلیارد دلاری بودجه عوارض وخیم­تری را بروز خواهد داد. حذف۳۰ درصدی بودجه­ی عمرانی و جاری – به منظور جبران بخشی از کسری بودجه – از یک طرف به بی­کارسازی­های فزون­تری – در نتیجه­ی تعطیلی مراکز تولید- منجرخواهد شد و از طرف دیگر دستمزد کارگران و کارمندان و بازنشسته­گان و مستمری بگیران را نیز تقلیل خواهد داد. بدهی ۵۶ هزار میلیارد تومانی بانک­ها؛ رکود کامل بازار مسکن و به تبع آن غیر فعال شدن بیش از صد شغل مرتبط با ساخت و ساز، ورشکسته­گی صنایع آلومینیم­سازی، خودرو، فولاد، نساجی، فرش، مخابرات، چوب، شکر، لوازم خانه­گی و… در کنار استمرار اعتصاب سرمایه­گذاری مستقیم خارجی و ادامه­ی فرار سرمایه­ی سر­گردان داخلی در مجموع نشان می­دهد که نه تنها دوران عقلانیت اقتصادی و متعارف شدن جمهوری اسلامی (هدف غایی اصلاح­طلبان) به سر آمده است، بل­که بذر تندبادهای ویران­گر اجتماعی در حال روئیدن است.

 

 


 

بی­چاره سعید حجاریان! تمام امیدهای مبتنی بر وبریسم بومی شده؛ پروتستانیسم اسلامی در کنار کلوینیسم که می­توانست از طریق یک دوره­ی موفق­آمیز انباشت سرمایه (همان عقلانیت سیاسی اقتصادی) زمینه­ی تقویت سیاسی نظام را بسترسازی کند، بر باد رفته است. اصلاح­طلبان حق دارند برای فروپاشی رژیمی که در دهه­ی ۶۰ و سال­های ۷۶ تا ۸۴ خون ریخته و گرد و خاک­ها بر پا کرده­اند غمگین باشند. بی­تردید نه فقط سوسیالیست­های کارگری بل­که هر انسان آزاده­ی دیگری هم از این­که لیبرال­ها زیر فشار و شکنجه­های قرون وسطایی و مدرن، لِه می­شوند، نمی­تواند خشنود باشد. اما سابقه­ی تاریخی
پروتستان­های ما، یک بار دیگر همان شعر مشهور برشت را تداعی می­کند:

 

نخست برای گرفتن کمونیست­ها آمدند

من هیچ نگفتم

زیرا کمونیست­ نبودم

بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند

من هیچ نگفتم

سپس برای گرفتن کاتولیک­ها آمدند

من باز هیچ نگفتم

زیرا من پروتستان بودم

و سرانجام برای گرفتن من آمدند

دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود.

 

شرایط فعلی ایران آخرین سطر شعر برشت را نامربوط جلوه می­دهد. پروتستان­ها، بی­گمان با امیدهای ژاکوبنی از باستیل رها نخواهند شد. حالا دیگر عصر عقلانیت اقتصادی و چه­گونه­گی اداره­ی بازار آزاد تمام شده است و دعوای جناح­های حاکم فقط و فقط بر محور اساسی بقا دور می­زند. هذیان بورژوازی ایران که در کابوس­های شبانه­اش دوره می­شود، تنها پیرامون رمزگشایی از یک پرسش عمده می­چرخد "چیستی ادامه­ی تنازع برای بقا". چنین تنازعی زمانی خونین­تر جلوه خواهد کرد که بدانیم آخرین ایست­گاه دولت حاکم – برخلاف دولت شاه – همین گربه­ی به خروش آمده است. وقتی که همه­ی راه­های گریز به روی گراز زخمی بسته می­شود او بدون ملاحظه­ی خودی و غیر خودی و صرفاً برای خلاص شدن به هر دری می­زند. آن­چه که امروز در عرصه­های مختلف سیاسی ایران – از زندان تا خیابان، از کارخانه تا دانشگاه سپری می­شود، دقیقاً با همین قیاس توجیه و تفسیرپذیر است. حالا دیگر فهم این نکته دشوار نیست که بحران سیاسی موجود، راه­حل کاپیتالیستی خروج از بن­بست را در تمام سطوح برای رژیم بسته است.

 

منابع:

– Calvin. John (1982) on God and Political Duty, Edited by John T.Mc Neil, Indianapolis. Bobbs – Merritt Educational Publishing, Second Edition, Seventeenth Printing.

– Greth. H.H and Wright Mills (1964) from Max Weber: Essays In Sociology, NewYork, Oxford University Press.

– Weber Max (1958) ]orig. 1904-5 [ The Protestant Ethic and the Spirit Of Capitalism. NewYork Scribner’s sons.