نگرانى، توجیه و تناقض گویى اخیر بنى صدر براى چیست؟ در مورد فرمان حمله به کردستان

اخیرا مصاحبه های مختلفی با بنی صدر در مورد چندین مسئله منتشر شده است که  در یکی از آنها به مسئله حمله رژیم اسلامی  به کردستان در دوران ریاست جمهوری خود اشاره می کند. در آن ایام یعنی حمله دوم رژیم به کردستان، بنی صدر رئیس جمهور حکومت اسلامی بود.

این مصاحبه را در لینکی که ضمیمه این نوشته است می توانید بشنوید. 
بعنوان شاهد زنده در رویدادهای آنزمان و در هر دو حمله حکومت اسلامی به کردستان که در دومین حمله بنی صدر رئیس جمهور حکومت اسلامی بود، لازم دیدم در مورد سخنان توجیه آمیز و متناقض ایشان که ممکن است نسل امروز از آن وقایع اطلاعی نداشته باشد نکاتی را بیان کنم.
همانطور که اشاره شد در یکی از این مصاحبه ها که ویژه پرداختن به مسایل کردستان در سالهای ۵۸ و۵۹  است، بنی صدر تلاش می کند آن فرمان  ننگین و معروف خود را که بعنوان رئیس جمهور حکومت اسلامی، خطاب به ارتش و سپاه پاسداران، ( تحت این عنوان که: " پوتین هایتان را تا سرکوب غائله کردستان از پا در نیاورید") اعلام کرد، بی شرمانه توجیه کند. ایشان غافل از این است که هنوز نسل شکست نخوردگان انقلاب ۵۷ و کسانیکه توانستند از این حملات جنایتکارانه جان سالم بدر ببرند زنده و حی و حاضر وجود دارند و می توانند اسناد وقایع آن دوران را کتبا و شفاها در اختیار نسل امروز قرار دهند تا هر چه بیشتر ماهیت سرکوبگران مردم و بانیان  سرکوب انقلاب ۵۷ را نمایان سازند.
بنی صدر طی سالهای اخیر و تا همین دوماه قبل، از این گفته و از این فرمان خود دفاع می کرد اما در این مصاحبه می کوشد تا اندر باب آن فرمان دلایل عوامفریبانه ای ارائه دهد. اینکه چرا به توجیه فرمانش روی آورده است، در انتهای این نوشته مختصرا اشاره خواهم کرد.
 بنی صدر در این مصاحبه نمیگوید که من این پیام را نداده ام، می گوید این ماجرا مربوط به حمله دوم است نه حمله اول. گویا کسی آمده است و می گوید شما در حمله اول این را گفته اید. این هم البته از زرنگی ایشان  و شگردهای شاگردان مکتب خمینی است که برای انحراف در اصل موضوع آنرا چاشنی سخنانش می کند. تناقضات زیادی در این مصاحبه هست. برای مثال ایشان می گوید: ”رژیم صدام از مرزهای کردستان قصد حمله به ایران را داشت و اگر من کاری نمیکردم ایران رفته بود“. و در ادامه می گوید: ”مگر اختیار ارتش در دست من بود“؟ و همچنین اضافه می کند که ”اگر من عمل نمی کردم، آنها ( منظور ایشان سپاه تحت فرمان خمینی است) بدتر عمل می کردند“.
 تا همینجا روشن است که ایشان بعنوان رئیس جمهور وقت در سرکوب مردم کردستان عمل کرده است چون برای بقول او سد کردن حمله صدام به ایران از مرزهای کردستان و برای از دست نرفتن ایران باید کاری می کرد و این کار چیزی نبود جز این فرمان که ” تا سرکوب غائله کردستان پوتین هایتان را از پا در نیاورید“بعد به ننه من غریبم می افتد و می گوید:  ”مگر اختیار ارتش در دست من بود“؟  برای دادن شناختی مختصر از حمله اول و دوم، خیلی مختصر و تیتر وار اشاره ای به این مسئله لازم است تا بدنبال آن تناقضات، دروغ، داستان سازی و به دست و پا افتادنهای بنی صدر را بیشتر روئیت کنیم.

اوضاع قبل از حمله
بعد از قیام سال ۵۷، شهرهای کردستان در دست مردم و احزاب و نیروهای سیاسی بود. از بهمن ۵۷ تا ۲۸ مرداد ۵۸ یعنی بمدت شش الی هفت ماه، حکومت تازه بقدرت رسیده اسلامی هیچ نفوذ و جایگاهی در میان مردم کردستان نداشت. طی این هفت ماه، یک فضای آزاد و باز سیاسی وجود داشت که احزاب و سازمانهای سیاسی چپ و غیر چپ می توانستند آزادانه و بدون مزاحمت نیروهای حکومت به فعالیت خود ادامه دهند. هر یک از این سازمانها نیز نیروی مسلح، دفاتر و مقر خود را در شهرهای کردستان داشتند. در تمام طول این هفت ماه آنچه که در شهرهای کردستان جلب توجه می کرد این بود که مردم بدون هیچ گونه مشکل و دردسری  آزادانه زندگی خود را می کردند. امنیتی که در شهرهای کردستان برقرار بود در دیگر شهرهای تحت حاکمیت رژیم اسلامی تازه بقدرت رسیده که با مزاحمتهای حزب اله و سپاه و کمیته چی ها برای مردم فراهم کرده بودند وجود نداشت. تنها مزاحمتی که برای مردم کردستان مشهود بود باند مکتب قرآن مفتی زاده بود که  آنهم از جنس و خمیر مایه حکومت اسلامی بود که توسط مردم و احزاب سیاسی سرجای خود نشانده شد. ارتش در پادگانها نیز هر از گاهی مشکل آفرینی می کرد اما در مقابل اراده متحد مردم و احزاب سیاسی توان هیچ گونه حرکتی را نداشت. صمیمیت، احترام مردم نسبت به همدیگر، رعایت تمامی موازین و قوانین متعارف اجتماعی و دهها مورد دیگر از این نوع مسایل، چهره دیگری به شهرهای کردستان داده بود و در حقیقت شهرهای کردستان  به کانون مبارزه و ادامه انقلاب ۵۷ تبدیل شده بود که این فضای باز و آزاد سیاسی توجه بسیاری از مردم شهرهای دیگر ایران را بخود جلب و برای مشاهده این اوضاع به شهرهای کردستان می آمدند. این آن نگرانی اصلی سران حکومت اسلامی بود که مدام در تدارک حمله  به این کانون بودند. 

حمله اول
وجود چنین شرایطی برای حکومت اسلامی قابل تحمل نبود و مدام می کوشید که با دسیسه و ترفند و بهانه گیری، به کردستان حمله کند. تا اینکه خمینی در ۲۸ مرداد ماه سال ۵۸ درست شش ماه بعد از سرنگونی حکومت شاه، فرمان  این حمله ضد بشری به کردستان را صادر کرد. این حمله با اعدامهای پاوه توسط خلخالی شروع و تا سنندج، سقز، بوکان و مهاباد را در بر گرفت، خلخالی جلاد تعداد بسیاری از جوانان و از هر سن و سالی را به جوخه های اعدام سپرد و همزمان ارتش و سپاه با توپ و تانک از زمین و هوا به مردم کردستان حمله کردند. احزاب و نیروهای سیاسی همراه با نیروی مسلح خود و بعد از مقاومتی در مقابل نیروی ارتش و سپاه، عاقبت برای جلوگیری از تلفات در میان مردم، دست به یک عقب نشینی