کمونیست ها و بحران جاری

حدود سه ماه از حرکت وسیع مردم با پرچم سبز اسلام  می گذرد. طی مسیر سپری شده در چند ماه گذشته حوادث متنوعی بوقوع پیوست که نمایانگر اوضاع نابسامان و بشدت بحرانی حکومت اسلامی است که سایر مسایل حیاتی جامعه را، از دم و بازدم اجتماعی تا روابط خارجی را تحت شعاع خود قرار داد.اما بحران جاری در چند هفته قبل اوج بی سابقه ای به خود گرفت و تا جای پیش رفت که منجر به از دست رفتن کنترول طرفین دعوا شد.

 عدم کنترول، خود را در افشاگری بی سابقه جناح موسوی، کهروبی و برملا نمودن جنایت و وحشیگری های حکومت اسلامی و تعرضات لفظی آیات عظام و آخوندهای ریز و درشت خارج از حکومت  از یک طرف ، تهدید و خط و نشان کشیدن های مکرر و در عین حال ماهرانه جناح اصولیگرا، بدنبال آن اقدام به فاجیع درون زندانها،علنی شدن جنایت و تجاوزات زندان کهریزک و بر گزاری دادگاه های علنی جهت ترساندن، بی آبرو و بی خاصیت کردن طرف مقابل منعکس نمود. شدت بخشیدن به حمله و تهدید سبزها از جانب راست و جواب گرفتن با ضد حمله جناح سبز طی هفته های گذشته، گوشه ای از نمایشات هر روزه جانوران اسلامی بود.تنها یک مورد، آن هم هفته بعد از سخنرانی نماز جمعه رفسنجانی طرفین دعوا جهت کنترول اوضاع مشغول بازنگری و بررسی زیاده روی در پرتاب لجن و کثافتی شدند که بسوی هم پرت کرده بودند. سپس با شدت گرفتن مجدد جنگ جناحها، دنیا را این بار از زبان خودشان متوجه شنیع ترین جنایت و تجاوزات حاکمان اسلامی در دو ماه گذشته نمودند، که البته در قیاس با اعمال سی ساله هر دو جناح جمهوری اسلامی قطره ای از یک جویبار وسیع بیش نیست. جناح در قدرت تحت شدیدترین و غیر انسانی ترین شکنجه ها تعداد زیادی از سران سابق حکومت و همراهان امروز جنبش سبز را جسما و روحا ویران نمود تا به آنچه مورد نظر جمهوری اسلامی است، تن دهند. تهدید موسوی و کهروبی توسط سپاه واحمدی نژاد و برگذاری دادگاه های نمایشی به این منظور و به هدف ترساندن مردم، بی اعتبار کردن چهره های شاخص این حرکت و اثبات اینکه اینها جریان پابرجا، محکم و قابل دوامی نیستند، نتیجه مورد نظر رژیم در جهت فشار و عقب راندن جناح سبز را، برآورد نمود. نمایشات کثیف رژیم، بال درونی جریان سبز را که نیروی نسبتا زیاد و بخشا تئوریسین های قابل اتکایی بودند، شکست. انهدام روحی این افراد، تعادل و وزن درونی جناح سبز را بطور چشمگیری کاهش داد و روحیه مقاومت و تعرض متقابل را بعد از چند رقم افشاکری کلان از آنها اخذ نمود. حربه کهنه اتهام خیانت به نظام و ارتباط با دشمن بسان شمشیر داموکلیس مزید بر فشارهای مذکور بر بالای سرشان به حرکت در آمد، که تبری جستن و واهمه جناح موسوی از این اتهام بزرگ! را به همراه آورد. که سران اصلاحات را به لکنت زبان انداخت و عقب نشینی زود رس و ناخوانا با افشاگری های بی سابقه یکی دو هفته قبل شان را به آنها تحمیل نمود. که باید دید موسوی، کهروبی و خاتمی با تشکل راه سبز امیدشان عکس العملی را از خود نشان خواهند داد یا نه؟ با ریزش درونی و از دست دادن اعتماد به نفس شان، هنوز ارجاع به مردم معترض علی رغم درجه ای تعدیل و سکونشان می توانست به تغییر معادله و عقب نشینی جناح حاکم منجر شود. ولی اینها جهت بقای رژیم که بقای خودشان، نیز به آن گره خورده، تحقیر و زندان را در شرایط کنونی ترجیح میدهند تا نمایش خیابانی دیگری توسط مردم و بهم خوردن مجدد اوضاع، اینها همین قدر به مردم احتیاج دارند تا در صورت لزوم با در آوردن این برگ برنده از جیب شان گوشه ای از قدرت دولتی را به خود اختصاص دهند، جناح راست با ترساندن جناح مقابل از عواقب اعمالش، حرس کردن و کند نمودن فعالیت های آن و کشدار کردن روند سازش، جهت پذیرش هژمونی خامنه ای و بیعت با رهبر، که در این دوره لطمه جدی خورده است، وادار نمایند.  (چند هفته قبل رفسنجانی به عنوان رهنمود به جناح سبز در این بیعت با رهبر و معرفی او به عنوان حلال مشکلات پیشقدم شد.) و احتمالا متعاقب آن و با کمی تاخیر، اجازه فعالیت راه سبز امید، از جانب ولی فقیه صادر شود، تا به این وسیله بحث و تبلیغ مسالمت آمیز و تدریجی تغییر حکومت را توسط  راه سبز برای مردم زنده نگاه دارند و نیز از این طریق خطر نمایشات خیابانی را کمتر نمایند. چرا که اینها دو بال نظام، مکمل هم، حافظ رژیم و هیچ کدام به تنهای قادر به ادامه حیات خود و حکومت کثیف شان نیستند. قطعا جنگ اینها بعد از عقب نشینی نیز در قالب های متفاوت از امروز ادامه پیدا خواهد کرد زیرا حذف هر کدام زمینه فروپاشی جمهوری اسلامی را در شکل و شمایل کنونی فراهم خواهد نمود.                                                                                                          به هر رو کل تهدیدات، بستن و مهر و موم کردن دفتر و دستک هایشان همراه با محبوس کردن نمایندگان و مشاورین موسوی و کهروبی نه برای حذف حریف، بلکه جهت به تسلیم کشاندن در برابر خط حاکم میباشد. اینها سر و ته یک کرباسند و قادر به تعیین تکلیف نهایی با یک دیگر حتی امروز که جنگ شان به اوج خود رسیده، نمیباشند. این حایل در بسته بندی و شکل و رنگ های متفاوت در طول دو دهه اخیر از رفسنجانی تا خاتمی و امروز موسوی، به عنوان ناجی نظام اسلامی ظاهر شده و تا جمهوری اسلامی هست باقی خواهد ماند. این واقعیت مادام که حکومت اسلامی در قالب فعلی اش هست، جنبش سبز و حرکت های از این دست حال با هر افت و خیزی، از خروش و میلیتانسی نخواهند افتاد، بر کسی پوشیده نیست. این سیکل بسته تا زمانیکه جمهوری اسلامی از این قا لب  به قالب دیگری تغییر شیفت ندهد، بطوری که به غیر از نامش بقیه اندام و جوارح آن غیر قابل شناسایی باشد و یا کمونیست ها در اثر دخالت گری بی وقفه همراه با ارائه راه حل و بروز ابتکار از خود به آلترناتیو اجتماعی در دسترس و قابل انتخابی تبدیل نشده باشند ادامه خواهد یافت. از دل این بحران و تحت فشار داخلی و بین المللی هر تغییری در شکل حکومت کنونی ایجاد شود، جامعه به هیچ ن
وایی نخواهند رسید و مثقالی تغیر بنفع گارگران و مردم زحمتکش ایجاد نمیشود. متوجه نمودن مردم به بی ثمری و عواقب این وضعیت به درجه بسیار زیادی به آماده شدن و به نیرو تبدیل شدن کمونیست ها گره خورده است. کارگران و شهروندان جامعه باید توسط تلاش کمونیستها و پیشروان کارگری تماما به مسیر دیگری هدایت شوند. و کمونیست ها با استفاده از شکاف حکومتی، قدرت خودرا جهت شرکت همه جانبه در تحولات بعدی افزایش دهند.                                                      در هر صورت با در نظر گرفتن جوانب گونا گون سیر تکوین جمهوری اسلامی و تقاطع های مهمی که این پدیده کثیف طی سه دهه گذشته با آن روبرو شده، و در هر یک از این مقاطع  رژیم در مقابل طوفان اعتراض مردم قرار گرفته و برای وادار نمودن مردم به عقب نشینی، اقدام به فریب، سرکوب و گشتار وحشیانه، جهت بقایش نموده است و با توجه به بحران اقتصادی مزمن و به تبع آن بحران سیاسی که جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته یدک کشیده و در هیچ یک از دوره های که جنگ بر سر آن در گرفته، موفق به برون رفت از آن و باز سازیش در راستا و بر مبنای الگوی سرمایه داری جهانی و تغییر نسبی روبنای سیاسی و فرهنگی متناسب با آن نشده است. لذا نه تنها نتوانسته کوچکترین گشایشی در زندگی کارگران و مردم و فضایی برای نفس کشیدن بوجود آورد،بلکه سیاهی و تباهی بیشتر وغیر قابل توصیف و تحملی را به جامعه تحمیل نموده است و بیش از هر زمان، کارگران ومردم زحمتکش را در تنگنای اقتصادی قرار داده است. با قرار دادن جمهوری اسلامی بر این متن از روند تحمیل خود به جامعه ، دقیق تر متوجه موقعیت امروز رژیم و جنگ بی سابقه این دوره، تحت فشار داخلی و بین المللی جهت تعین تکلیف نهای با قواره نا متناسب فعلی اش با جهان امروز خواهیم شد. هر پدیدهای شروع و انتهای دارد و چنین به نظر میرسد دوره فعلی آغاز، پایان جمهوری اسلامی در شکل تا کنونیش باشد.                                                                                                      
ضرورت خالت گری کمونیستی
 در کشاکش جدل کنونی جوانه های یک خود آگاهی طبقاتی در جامعه شکل خواهد گرفت که کمونیست ها میتوانند با دخالت خود در شکوفا نمودن آن ماثر واقع شوند. در غیر این صورت تنها فشار خود را در جهت ایجاد اندکی گشایش اجتماعی منعکس خواهند کرد. اوضاع کنونی ایران شرایط نسبتا مناسبی را برای دخالت کمونیستها ایجاد نموده است. در چنین شرایطی معمولا چشمان و گوشهای عناصر سیاسی، فعالین اجتماعی و پیشروان کارگری بازتر و با تیزی بیشتری اوضاع سیاسی و راه حل های ارائه شده توسط جریانات و احزاب سیاسی را تعقیب می نمایند و این مهیا شدن زمینه و ماتریال مناسبی برای فعالیت کمونیستی و رساندن نظراتشان به گوش پیشروان جامعه ایران است. کمونیسم در صورت سازمان دادن و انسجام بخشیدن به نیروی موجودش جهت دخالت همه جانبه در روند متحول جامعه ایران و بوجود آوردن اشتیاق لازم در صفوف خود، میتواند در راستای تبدیل شدن به یک نیروهای قابل انتخاب گام بردارد، و طی پروسه نه چندان طولانی به عنوان یکی از بازیگران ماثر، در بگور سپردن مجدد مردگان از گور برخاسته اسلامی و نظم سرمایه داری حاکم بر ایران، نقش مفید و کارسازی جهت ایجاد دگرگونی اساسی در جامعه را ایفا نماید. لازمه پیمودن این راه، شتاب در بر داشتن گام های محکم با تلاش بی وقفه و همه جانبه، نقد اکتیو و افشای بورژوازی، نقد جریانات پوپولیستی، افشای جریان سبز و سیاه در دل تحولات جاری و نشات دادن راه برون رفت از این وضعیت به کارگران و مردم و تلاش برای در آوردن طبقه کارگراز زیر فشارسنت های بورژوایی حاکم بر جامعه و مجموعه فعالیت های متنوع و ضروری دیگری که حزب پیش روی فعالین خود میگذارد. حکمتیستها که در این دوره سیاست متفاوت از سایر جریانات دیگر را در مورد تحولات اخیر ایران اتخاذ کردند و راه متمایزی را به جامعه نشان دادند، در صورت دخالت جدی متوانند به عامل مهمی در روند شکل گیری یک نیروی رادیکال و کمونیست در جامعه تبدیل شوند، و با ابتکارت متنوع در جهت سازمان دادن طبقه کارگر، به عنوان نیروی دخیل در فعل و انفعال جامعه مطرح شوند. قطعا این کار ساده ای نیست.  وقت، اشتیاق، انرژی و نیرو می طلبد. وهمچنین اتخاذ سیاست رادیکال و کمونیستی و به تبع آن تاکتیک متناسب با رویداد های که در پروسه بحران حکومتی به وقوع می پیوندد، محور اساسی و قطب نمای پیشروی کمونیستها می باشد. کمونیسم در این دوره به یک رهبری تیز، فعال، عمیق و جانبدار جهت شکل دادن به نیروی رادیکال و پیشروی در دل طلاطمات احتمالی که در پروسه بحران جاری پیش می آید نیازمند است. تئوری و خط سیاسی، همراه با رادیکالیسم و کوتاه نیآمدن یک شرط اساسی، نقد و افشای جریانات بورژوایی و اقدامات عملی و روش بر خورد ما در پیشبرد پراتیک کمونیستی متمایز از جریانات پوپولیستی شرط دیگر موفقیت کمونیستها در روند متحول آتی می باشد.