نگو فانوس خونه خاموش است

این سروده را بعنوان پیام همدردی از طرف خود و همسرم راضیه به شرافت خندانی همسر محمدی یگانه( ئه برا حمه) کسی که در طول۵۰ سال زندگی مشترک، درد رفتن محمد یگانه را بیشتر از هر کسی احساس خواهد کرد ضمن تسلیت واحساس همدردی برای ایشان آرزوی صبوری و خودمان را شریک در این غم میدانیم همچنان برای برادران ئه برا حمه سعید و محیه / یدی و جمیل / رامین و فرزندش آرش و آرمین آرزوی صبوری می کنم و خودم همدرد و شریک این غم می دانم ادامه‌ی خواندن

دیروز صبح دیدم!

دیروز صبح دیدم!

گلی که زنیت زیبائی باغچهٔ خانه ما بود بی حس، خشکیده بود خانه بدون گل سرد و خاموش بوی زندگی را با خود نداشت و دل دیگه در آن پا بند نمی شد..باغچه نیز بی رمق در عزا بود و ماهیها کوچولو زیبائی دل و دماغی برای شیرجه نداشتند روزسختی بود، دل من در اسارت غم گیر افتاد بود/ پرندی پیدا نبود و از همه مهمتر خانه ما بستر ناتوانی و نفس در سینه حبس بود. درختان باغچه همه به خواب رفت بودند. فصل بی مهرها بود خورشید چقدر زود خسته می شد و به بستر خواب می رفت . هوا تاریک، شب ارمغانش بی عاطفه گی بود زمان چقدر به کندی پیش می رفت. ادامه‌ی خواندن

قصه بنفشه و عشق باغبان پیر!

قصه بنفشه و عشق باغبان پیر !

باد خبر آورد که بنفشه در جستجوی باغبان پیر است، لحظه ای نگذشت. بوی معطر بنفشه در هوا پیچیده و باغبان پیررا با خود برد. البته باغبان پیر با بوی بنفشه آشنایی داشت و در آن لطافت خاصی می دید تا حدی که از آن مست شد و باد از مستی باغبان در تعجب و شگفتی مانده، [اهل دل یا شیفه گان طبیعت می دانند که بنفشه در مناطق کوهستان در میان بیشه زار ها در فصل بهار پیداست. گلی بسیار عاطفی و خوشبو/ لطیف و حساس با قد بسیار کوتاهش در محضر دیده نیست اما با بو پرانی تماشا چیان را خبر می کند بوی بسیار ملایم و نرمش در ده متری و چه بسا بسیار دور تر حس می شود. ادامه‌ی خواندن