زمین چگونه جائیست!؟
که بر بامِ هر خانه اش
کلاغِ سیاهِ بد خبری نشسته
که از دریچهِ حنجره هاشان ادامهی خواندن
بایگانی دسته: ناهيد وفايى
تابستان ۱۳۶۵ با دسته سازمانده سارال
روزهای رنگارنگ
خاطرات دورانی که در تشکیلات علنی کو مه له بودم.
تابستان ۱۳۶۵ با دسته سازمانده سارال ادامهی خواندن
چه زود تمام می شوند آدمها! / ناهید وفائى
چه زود تمام می شوند آدمها
در شهرهای پر زرق و برق
در نورِ مغازه هائی با اجناسِ عالی ادامهی خواندن
روزهای رنگارنگ ( برگزیده از دفتر خاطرات دورانی که در تشکیلات علنی کو مه له فعالیت می کردم)
روزهای رنگارنگ ( برگزیده از دفتر خاطرات دورانی که در تشکیلات علنی کو مه له فعالیت می کردم). ادامهی خواندن
سرزمین مادری!!!!
بر سرخ پوستان دل می سوزانیم
که سرزمینشان به یغما رفته
و به اردوگاههای اجباری فرستاده شده اند ادامهی خواندن
تقدیم به زندانیان سیاسی
سلول را تنگتر کن
سقفِ سلول را کوتاهتر کن
دربِ سلول را کوچکتر کن
و دیوارِ زندان را بلندتر کن ادامهی خواندن
شعری برای کودکان خیابانی در آستانه نوروز
کی می گوید که ما
سفره هفت سین نداریم!
با سین «سقوط» در خیابان
«سرمایِ» «سوزناکِ» خیابان ادامهی خواندن
آن دیار…… کجاست؟!
آبتان با من کبوتران
دانه تان با من کبوتران
شما که همواره
به شهر و دیارهایِ دور سفر می کنید ادامهی خواندن
بمناسبت روز جهانى زن / ناهید وفائى
چگونه رویش گل از قلب سنگ را منع می کنی؟!
آهای، ای پردهِ سیاهِ گسترده بر روزگار من
ای کابوسِ گره خورده بر روزهای تار من
با توام که قرنهاست نام مرا تحریف می کنی
دشمنی و همواره به فکر خرد کردن هر زنی ادامهی خواندن
تو تنها نیستی!
شعری برای زندانیان سیاسی
تو تنها نیستی! ادامهی خواندن