نه به تحقیر و آزار و اذیت زنان در آواز های فولکلوریک!

نه به تحقیر و آزار و اذیت زنان در آواز های فولکلوریک!
سالها پیش با یک دوست فارس زبان به جشن عروسی کردی رفتیم. دوستم از من خواست که یکی از آوازهایی را که از بلند گو پخش میشد برایش ترجمه کنم. من تا آن موقع هیچوقت به  متن آواز های کردی توجه نکرده بودم. برای من آواز های کردی همیشه با خاطرات خوش دوران کودکی آمیخته بود. سیزده بدر بود که آواز های شاد از ضبط صوت هایی که مردم همراه خود می آوردند پخش می شد، عصرهای بعد از مدرسه بود که با بچه های محله  در حال بازی بودیم و آواز های محلی را از پنجره ها می شنیدیم، روز های شاد عروسی ها بود که ما در میان شادی و سرور مردم مشغول شیطنت های خودمان بودیم و کسی هم حواس اش به ما نبود. ادامه‌ی خواندن

یاد و خاطره ای از معلم مبارزم رفیق فرنگیس شاهوئی

رفیق جانباخته فرنگیس شاهوئی کلاس اول راهنمائی در مدرسه راهنمائی جامی شهر سنندج معلم من بود. رفیق فرنگیس به دلیل اینکه انسانی خودمانی و به قول خودمان خاکی بود از محبوبیت فراوانی بین شاگردان اش بر خوردار بود. همیشه لبخندی مهربان بر لبان اش بود که چهره اش را درخشان می کرد و به او جذابیت خاصی میبخشید. از معدود معلم انی بود که در زنگ های تفریح در کلاس میماند و از دانش آموزان میخواست که هر مشکلی دارند با او در میان بگذارند. نه تنها هرگز دانش آموزان را تحقیر و تنبیه نمیکرد، بلکه روابط صمیمی و دوستانه ای با آنها داشت. کسی بود که همیشه با تکیه به نقاط قوت دانش آموزان و تشویق های مکرر، اعتماد به نفس دانش آموزان را بالا می برد. در یک جمله می توان گفت که او سنبل معلمی آزاده، دلسوز، اجتماعی و پرکار بود. ادامه‌ی خواندن

شهر سفید، خانه های سفید!

بچه ها دور مادربزرگشون جمع شده بودن. مادر بزرگ می خواست مثل همیشه قصه های شیرینشو برای نوه هاش تعریف کنه و نوه هاش بی صبرانه منتظر شنیدن قصه مادربزرگشون بودن. مادر بزرگ امیدوار بود که نوه هاش از قصه هاش سرمشق بگیرن و کسانی باشن که بتونن تو تاریکی راه روشنی رو برای یک زندگی بهتر پیدا کنن.  ادامه‌ی خواندن