نه به تحقیر و آزار و اذیت زنان در آواز های فولکلوریک!
سالها پیش با یک دوست فارس زبان به جشن عروسی کردی رفتیم. دوستم از من خواست که یکی از آوازهایی را که از بلند گو پخش میشد برایش ترجمه کنم. من تا آن موقع هیچوقت به متن آواز های کردی توجه نکرده بودم. برای من آواز های کردی همیشه با خاطرات خوش دوران کودکی آمیخته بود. سیزده بدر بود که آواز های شاد از ضبط صوت هایی که مردم همراه خود می آوردند پخش می شد، عصرهای بعد از مدرسه بود که با بچه های محله در حال بازی بودیم و آواز های محلی را از پنجره ها می شنیدیم، روز های شاد عروسی ها بود که ما در میان شادی و سرور مردم مشغول شیطنت های خودمان بودیم و کسی هم حواس اش به ما نبود. ادامهی خواندن
بایگانی دسته: ناهيد وفايى
گورستان ها! / ناهید وفایی
گورستان ها!
آنجا در آغوش گرفته خاک را
کودکی در حسرت یک وعده غذای گرم ادامهی خواندن
در غم کودکان کشته شده در جنگ داخلی سوریه / ناهید وفائی
در غم کودکان کشته شده در جنگ داخلی سوریه
تمام آه و حسرت های م را
بر روی کاغذ نوشتم ادامهی خواندن
شعری برای زنان / ناهید وفائی
آنها زن را
زیبا
جوان
مطیع
صبور
و بی چشم و گوش می خواهند ادامهی خواندن
شعری برای کودکان کار واکسی / ناهید وفائی
شعری برای کودکان کار واکسی
سواران بدون زره!
ما پا برهنه به راه افتادیم ادامهی خواندن
روزهای رنگارنگ … زالو! … دسته سازمانده سارال پائیز ۱۳۶۵
روزهای رنگارنگ
زالو!
دسته سازمانده سارال پائیز ۱۳۶۵ ادامهی خواندن
یاد و خاطره ای از معلم مبارزم رفیق فرنگیس شاهوئی
رفیق جانباخته فرنگیس شاهوئی کلاس اول راهنمائی در مدرسه راهنمائی جامی شهر سنندج معلم من بود. رفیق فرنگیس به دلیل اینکه انسانی خودمانی و به قول خودمان خاکی بود از محبوبیت فراوانی بین شاگردان اش بر خوردار بود. همیشه لبخندی مهربان بر لبان اش بود که چهره اش را درخشان می کرد و به او جذابیت خاصی میبخشید. از معدود معلم انی بود که در زنگ های تفریح در کلاس میماند و از دانش آموزان میخواست که هر مشکلی دارند با او در میان بگذارند. نه تنها هرگز دانش آموزان را تحقیر و تنبیه نمیکرد، بلکه روابط صمیمی و دوستانه ای با آنها داشت. کسی بود که همیشه با تکیه به نقاط قوت دانش آموزان و تشویق های مکرر، اعتماد به نفس دانش آموزان را بالا می برد. در یک جمله می توان گفت که او سنبل معلمی آزاده، دلسوز، اجتماعی و پرکار بود. ادامهی خواندن
شهر سفید، خانه های سفید!
بچه ها دور مادربزرگشون جمع شده بودن. مادر بزرگ می خواست مثل همیشه قصه های شیرینشو برای نوه هاش تعریف کنه و نوه هاش بی صبرانه منتظر شنیدن قصه مادربزرگشون بودن. مادر بزرگ امیدوار بود که نوه هاش از قصه هاش سرمشق بگیرن و کسانی باشن که بتونن تو تاریکی راه روشنی رو برای یک زندگی بهتر پیدا کنن. ادامهی خواندن
روزهای نوین ما آغاز می شود
گرامی باد اول ماه مه
روز همبستگی جهانی طبقه کارگر
روزهای نوین ما آغاز می شود ادامهی خواندن
داستان کوتاه به مناسبت اول ماه مه به اسم کاری باید کرد
روزهای بعد از جنگ بیست و چهار روزه سنندج
شعله
کاری باید کرد ادامهی خواندن