من می دانم
که اتفاقی می افتد
اتفاقی که باید بیفتد
دری بسوی نور باز می شود
فواره های امید فوران می کند ادامهی خواندن
بایگانی دسته: ناهيد وفايى
پویای آزادی
عرق می ریزدش از صورت و از سر
لباسهایش خونین و چرکین است
نشسته بر صندلی با پیکری خرد و شکسته
لبانش را از درد بر هم فشرده ادامهی خواندن
به دوستان اروپاییم
به شما چگونه بگویم؟
از من خواهید از مردمانم
و از سرزمینم برایتان بگویم ادامهی خواندن
خاطره ای تلخ ٬ نوروز سال ١٣۶۴
اعدام پنج نفر از زندانیان سیاسی در روز مادر و اینکه حتی جنازه های آن عزیزان را به خانواده هایشان تحویل نمی دهند، مرا به یاد یکی از جنایات جمهوری اسلامی انداخت که سه روز قبل از عید نوروز رخ داد. با شنیدن خبر تکان دهنده ای که در روز یکشنبه نوزدهم ِِ اردیبهشت به وقوع پیوست، در کنار غم عمیقی که از این حادثه بر دلم نشسته بود، اتفاق شبیه ی که سالها قبل برای خانواده ِ من افتاد همچون فیلمی بارها و بارها در جلو چشمانم ظاهر شد. این بود که تصمیم گرفتم که آن خاطره ِ دردناک را بنویسم . ادامهی خواندن
به رژیم فقر و کشتار ٬ عاقبت گورت را می کنیم
می زنی و می کشی و به دار می آویزی
همه آزاده گان، همه مخالفانت
سخت در ترسی و هجوم آوردی
بر صفوف دشمنان جاودانت ادامهی خواندن
شعله های آتش اول ماه مه بر فراز آبیدر
بهزاد و شعله در اتاق نشسته بودند ، نور خورشید از پنجره ها همچون نوارهای زرین بر دیوارها و فرشهای اتاق می تابید. عطر شکوفه های بهاری فضای اتاق را پر کرده بود. و در کنار اینها صدای آواز پرندگان به دلهای آنان شادی و آرامشی غیر قابل وصف می داد. آنها در مورد مسائل مختلف با یکدیگر صحبت می کردند. از جمله اول ماه مه و برنامه هر کدام از آنها با دوستان شان در این رابطه. شعله گفت که آنها می خواهند در شهر اعلامیه پخش کنند و بر دیوارها شعار بنویسند. و بهزاد گفت که آنها نیز می خواهند همین کار را انجام دهند و در ضمن خیال دارند به مناسبت اول ماه مه بر فراز آبیدر آتش روشن کنند. همچنین گفت که آنها می توانستند کارهای بیشتری انجام دهند ولی متاسفانه تعدادشان کم است و نمی توانند طرحهای شان را به مرحله اجرا بگذارند. در اینجا بود که شعله گفت که آنها هم درست همین مشکل را دارند زیرا آنها هم طرحهای بسیاری دارند که برای به اجرا در آوردنش به افراد بیشتری نیاز دارند. او به بهزاد پیشنهاد داد که آنان می توانند با یکدیگر همکاری کنند و در سطح وسیعتری روز اول ماه را جشن بگیرند. بهزاد هم گفت که بهتر است که هر کدام از آنها این مسئله را با افراد گروه شان در میان بگذارند و بعدا بیشتر بر سر این موضوع صحبت کنند. همچنین بهزاد تاکید کرد که شاید قانع کردن افراد گروه به دلیل اینکه دو نفر از افراد گروه تازه گی از زندان آزاد شده اند و حکم حبس تعلیقی دارند مشکل باشد. زیرا آنان مجبورند که دست به عصا حرکت کنند تا یک بار دیگر به زندان نیفتند ولی او نهایت تلاش خود را خواهد کرد. ادامهی خواندن
داستان کوتاه
زنده باد روز جهانی زن
با به صدا در آمدن زنگ مدرسه دانش آموزان با عجله کتاب و دفترهایشان را در کیفهایشان گذاشتند وبدون توجه به صحبتهای معلم، آماده بیرون رفتن از کلاس شدند. فریادهای معلم در مورد تکلیف برای هفته آینده، در غوغای بچه هایی که در کوریدورها با صدای بلند حرف می زدند، می خندیدند و می دویدند همچون صدایی که از عمق چاهی عمیق می آید به گوش هیچکس نمی رسید. شعله و نسرین مثل بقیه بچه ها با عجله کلاس را ترک کردند و به سوی حیاط مدرسه به راه افتادند و در آنجا منتظر ارغوان شدند. شعله رو به نسرین کرد و گفت: ادامهی خواندن
افسردگی چیست؟
سخنی با دوستان!
به دلیل حوادث دلخراشی که گاهأ ممکن است برای اطرافیان مان در رابطه با مسئله بیماری افسرده گی پیش بیاید اقدام به ترجمه نوشته حاظر نمودم زیرا که فکر می کنم که به هر نسبتی که اطلاعات و آگاهی ما از بیماری افسرده گی بیشتر باشد بهتر می توانیم به این بیماران کمک کنیم و از عواقب تراژیک آن جلوگیری کنیم.
نوشته به دو دسته تقسیم شده. قسمت اول در مورد افسرده گی است و قسمت دوم در مورد مسئله خودکشی.
افسردگی چیست؟
سخنی با دوستان!
به دلیل حوادث دلخراشی که گاهأ ممکن است برای اطرافیان مان در رابطه با مسئله بیماری افسرده گی پیش بیاید اقدام به ترجمه نوشته حاظر نمودم زیرا که فکر می کنم که به هر نسبتی که اطلاعات و آگاهی ما از بیماری افسرده گی بیشتر باشد بهتر می توانیم به این بیماران کمک کنیم و از عواقب تراژیک آن جلوگیری کنیم. ادامهی خواندن
یاد شهین زمانى گرامى باد ( نوشته و شعر )
شهین عزیز متاسفانه با دلی غمگین از میان ما رفت و شیوه رفتنش همگی ما را بشدت متاثر کرد و ما را ناتوان در مقابل یک تراژدی دلخراش قرار داد.
به نظر من در کنار اینکه از این حادثه باید درس گرفت‚ باید شهین را با آنچه بود و آنگونه که زندگی کرد بخاطر سپرد. شهین انسانی گرم ‚ انسان دوست‚ برابری طلب و کمونیست بود. به خانواده و دوستانش عشق می ورزید. برای کمک به اطرافیانش از هیچ کمکی دریغ نمی کرد. و بشدت از تحقیر کردن دیگران متنفّر بود و اگر دوستانش مورد تحقیر قرار می گرفتند‚ او آنان را حمایت می کرد. انسانی بود با خلوص نیت.